اما مشکل کجاست؟ مشکل این است که تمام ویژگیهای مثبت مهربانو قرار است فقط با دیالوگهای اغراقآمیز اطرافیان در ذهن مخاطب زورچپان شود، وگرنه مهربانو نه در شخصیتپردازی و نه در ایفای نقش مطلقاً جسارت و البته کاریزما ندارد! شخصیت مهربانو با گرتهبرداری از شخصیت شهرزاد در سریال حسن فتحی پرداخته شده اما تفاوت خیلی مهم این دو کاراکتر، بهجز تفاوت در توانمندی بازیگران شهرزاد و مهربانو در اجراهای حسی و بیان دیالوگها، به قصهی با چفتوبست و کارگردانی هدایتگر هم برمیگردد. عناصری که در تیم «از یادها رفته» وجود ندارد.
مجله میدان آزادی: بعید است مخاطبان صداوسیما بتوانند از یاد ببرند که «از یادها رفته» نیز در دستهی «بدترین سریالهای تلویزیون» جای میگیرد. در صفحهی سیویکم از پروندهی «روزی روزگاری تلویزیون»، خانم «پروانه شمسآبادی» این سریال را نقد کرده است. بخوانید:
قبول کردیم اما باور نه!
«از یادها رفته» سریالی است به کارگردانی بهرام بهرامیان؛ نویسندگی عباس نعمتی، حامد افضلی و رویا خسرونجدی؛ و تهیهکنندگی اکبر تحویلیان.
«از یادها رفته» که محصول صداوسیمای علیعسگری برای ماه رمضان سال 1398 است، قصهی دختری فرنگرفته به نام مهربانو را نقل میکند که در دههی بیست هجری شمسی و پس از بازگشت به وطن درگیر بحرانهای مختلف و از جمله یک عشق مثلثی میشود.
هلیا امامی که نقش مهربانو را بر عهده دارد ظاهراً دختری جسور و ناآشنا با فرهنگ ایران (!) است با شغل عکاسی برای مجله. در قسمتهای ابتدایی این سریال اصرار بر این است که مخاطب متوجه شود همه حساب دیگری روی مهربانو باز میکنند؛ از پدر کمسواد خیاطش (که در آن روزگار چنین پدرهایی نادر بودند) تا تمام کاراکترهای فیلم، البته بهغیر از مادرخواندهی مهربانو که او هم شیرینعقل است! دیالوگ مشترک بین همهی کاراکترها دربارهی مهربانو طوری است که سعی دارند به مخاطب بقبولانند او جسور است و این جسارت ویژگی مثبتی است. در صورتی که در آن برههی تاریخی در خانوادههای سنتی و مذهبی و حتی در خانوادههای روشنفکر این خصوصیت در زنها پسندیده نبود و چهبسا سرکوب میشد و تنها شاید بخش بسیار کوچکی از جامعهی روشنفکری این رفتار را تأیید میکرد. در تمام طول سریال کسی نیست که مهربانو را دوست نداشته باشد و حتی در بخشی از سریال مادر فروغالسلطنه به مهربانو گوشزد میکند که هرچند خون اشرافی و قجری دخترش باعث افتخار اوست، اما او بهخاطر اینکه روی توانمندیهای مهربانو حساب میکند، دخترش را راهی فرنگ کرده است!
اما مشکل کجاست؟ مشکل این است که تمام ویژگیهای مثبت مهربانو قرار است فقط با دیالوگهای اغراقآمیز اطرافیان در ذهن مخاطب زورچپان شود، وگرنه مهربانو نه در شخصیتپردازی و نه در ایفای نقش مطلقاً جسارت و البته کاریزما ندارد! شخصیت مهربانو با گرتهبرداری از شخصیت شهرزاد در سریال حسن فتحی پرداخته شده اما تفاوت خیلی مهم این دو کاراکتر، بهجز تفاوت در توانمندی بازیگران شهرزاد و مهربانو در اجراهای حسی و بیان دیالوگها، به قصهی با چفتوبست و کارگردانی هدایتگر هم برمیگردد. عناصری که در تیم «از یادها رفته» وجود ندارد.
قصهی بیچفتوبست
در قسمت اول داستان، مهربانو عکاس یک مجلهی اجتماعی معرفی میشود. اما در دههی بیست خورشیدی چند مجلهی مطبوعاتی داشتیم که یک عکاس زن داشته باشند و اصلاً تحریریه و دم و دستگاهی به آن عریض و طویلی که در فیلم نشان داده شد؟! همین امروزش هم بهخاطر شرایطی که کشور دارد در تحریریههای مطبوعات، یک نفر کار چند نفر را میکند، چه برسد به آن دورهی قحطی و جنگ جهانی دوم و استبداد رضاخانی. از این بگذریم.
سوژهی عکاسی مهربانو در قسمت اول چیست؟ شیرهکشخانه! او معتقد است دولت به شیرهکشخانهها و معتادان تریاک رایگان میدهد تا مثلاً جامعهای بدبخت و بله قربانگو ایجاد کند. نکته کجاست؟ نکته اینجاست که کشت تریاک نه در ایران، که در اقصانقاط جهان تا همین چند دههی پیش آزاد بود و اصلاً قانون ممنوعیت کشت تریاک در ایران مربوط به سال 1334 است! نه سال 1314 که داستان در آن میگذرد! و ایران از زمان قاجار تا پهلوی از بزرگترین صادرکنندگان تریاک جهان بود. بنابراین نیازی نبود دولت تریاک رایگان در اختیار مردم بگذارد. ضمن اینکه در آن دورهی تاریخی استفاده از تریاک به مفهوم امروزی اعتیاد نبود. بنابراین نویسندگان قصهی «از یادها رفته» بدون زحمت تحقیق، فقط برای اینکه به مخاطب زورچپان کنند مهربانو جسور و قهرمان و سنتشکن است، در اوج قحطی بزرگ ملت ایران، او را خیلی شیک با دوربین و پوشش مثلاً مردانه فرستادهاند به یک شیرهکشخانه تا در آن استبداد و خفقان مطبوعاتی رضاخانی، یک گزارش جنجالی تهیه کند که در آن به دولت گیر بدهد که چرا تریاک رایگان در اختیار مردم میگذارد! آن هم در روزگاری که حتی گاهی مادران از فرط گرفتاری و پرکاری، نوزادشان را با کمی تریاک آرام میکردند! حالا اینکه فضای شیرهکشخانه هم پر از لاتولوتهای هیکل ورزیده و کتشلواری بود تا معتادان تکیده و خمار و نشئه، هیچ. از این هم میگذریم.
مهربانو با آرتیستبازیهای مهراد و دیگران از چنگ لاتولوتهای شیرهکشخانه نجات پیدا میکند و بلافاصله به مهمانی بزرگ خانهی مهراد میرود و آنجا لباسی از خواهر او قرض میگیرد، لباس را میپوشد و وسط مراسم، نامزدیاش با مهراد اعلام میشود. یعنی اینجا هم نویسندگان بهزور میخواهند بگویند مهربانو آنقدر جسور و سنتشکن است که شب نامزدیاش تا ۹ شب سرکار بود! مگر میشود؟! آن هم در یک خاندان چیتانپیتان قجری و فرنگرفته! از این و از کلیشهی دختر فقیر و شاهزادهی پولدار هم میگذریم.
صحنههای مهمانی و نماها و لوکیشن آنقدر شبیه سریال «شهرزاد» است که بیننده بارها فکر میکند یک تدوینگر همان تصویرها و همان کادر بستنهای «شهرزاد» را به «از یادها رفته» Insert زده است!
ضعف بیان و بازی هلیا امامی نیز نامأنوس بودن شخصیتپردازی مهربانو را دوچندان کرده که از آن هم میگذریم.
شخصیت اصلی دیگر مهراد است با بازی رضا یزدانی؛ رضا یزدانی که صورت بیحس و اجرای بیفراز و فرودش در خوانندگی را این بار به بازیگری آورده و یک شکست کامل را در کارنامهی بازیگری خود و این سریال رقم زده است. انتخاب اسم امروزی مهراد برای او و بوکسور بودنش هم ماجرا را خرابتر کرده. بوکس تازه در سال 1314 توسط یک مهندس خارجی وارد ایران شد و این شازدهی قجری برای بوکسور بودن و رفتن روی رینگ با مراد زنگی بسیار پخمه به نظر میرسد! کاری به این هم نداریم که وسط ماجرا مهراد با آن پیشینه و قهرمانبازیها، به پیشنهاد مادرش بوکس را رها میکند و میچسبد به تجارت خانوادگی که همان خریدوفروش تریاک است! و کاری نداریم که این هم ما را یاد «شهرزاد» میاندازد! و از این هم بگذریم که در قسمت اول، تریاک یک مادهی مخدر خطرناک و پنهان نشان داده شده بود!
داستان بیچفتوبست این سریال همچنان ادامه دارد و در همان قسمتهای اول ناگهان مهربانو اعلام میکند مهراد را نمیخواهد و همه چیز بیمنطق به هم میریزد. داستان در قسمتهای میانی گریزی به واقعهی مسجد گوهرشاد میزند و البته سروکلهی نقاشی خانزاده و گردنکلفت به اسم خسروخان با بازی حسین یاری پیدا میشود که او هم به مهربانو دل میبندد. در فرآیند عشق مثلثی مهراد و خسرو و مهربانو، ضعف شخصیتپردازی این نقاش تا جایی پیش میرود که تا قسمت آخر معلوم نمیشود او یک هنرمند است یا یک قاتل؟ یک انسان مرموز است یا عاشقی بیشیلهپیله؟ لطیف است یا خشن؟ بسته به نیاز نویسنده در داستان، کاراکترها و حتی خط اصلی قصهی «از یادها رفته» بارها و بارها تغییر میکند. کار تا آنجا پیش میرود که اعلام میشود قسمتهایی از این سریال برای ردهی سنی دوازده سال به بالا مناسب است! آن هم چه زمانی و چه موقعیتی؟ ماه رمضان، سفرهی افطار، کانال یک و ساعت پربینندهی پخش!
بار سنگین گریم
چهرهپردازی یا گریم گرچه همیشه از نکات بسیار مهم هنرهای نمایشی است اما اهمیت آن در پروژههای تاریخی بیشتر از آن چیزی است که میپنداریم. بین اهالی هنر هم میگویند که «نقش تاریخی فقط پنجاه درصدش بازی است؛ پنجاه درصد دیگرش کار گریم است.» حالا اصرار تیم گریم این سریال برای استفاده از پروتزهای دندانی اغراقشده و اثرگذار (از نوع منفی) روی صدا و بیان بازیگر را اگر فقط مخصوص یک کاراکتر بود درک میکردیم، اما وقتی در گریم سه الی چهار کاراکتر این قضیه تکرار میشود، مخاطب جداً احساس میکند دستکم گرفته شده است.
گریم سیما تیرانداز در سریال «از یادها رفته»
ما آمریکا نیستیم!
واقعیت این است که در کشور ما هنوز که هنوز است بیشتر قتلها با سلاح سرد صورت میگیرد. اسلحهی گرم در کشور ما به این وفوری که در فیلمها نشان داده میشود، نیست. هیچ وقت نبوده. از وقتی سلاح گرم اختراع شد تا همین امروز، آدمهای شرور این مملکت نهایتا سلاح سرد حمل میکردند و آمار حمل سلاح گرم و تیراندازی با آن در کشور ما بسیار ناچیز است. اما در «از یادها رفته» اسلحه همه جا هست؛ کلت، تک تیرانداز، رولور! نوچههای یک گروه از ماشین پیاده میشوند، همه را به رگبار میبندند و میروند! آدمهای مثبت به روی منفیها تفنگ میکشند و ضدقهرمانها به روی قهرمانها! به نظر بد نبود گروه نویسندگان قصه از تاریخچهی چماق و چاقو و قمه و تیزی و فرهنگ جاهلی در این مملکت فقط کمی بیشتر میدانست.
تحول آبکی
مهربانوی جسور و سنتشکن قسمتهای اول، در قسمتهای میانی و رو به پایان، کلاً متحول میشود و پوشش چادر را برمیگزیند. اما شما هر چقدر جسارت و آوانگارد بودن او را باور کردید، تحولات دیگرش را نیز باور میکنید.
در پایان این نوشته باید گفت «از یادها رفته» گرچه سعی کرده از تاریخ معاصر و عشق مثلثی و بازیگران جوان و تمهای مذهبی چون واقعهی گوهرشاد برای ایجاد جذابیت بهره بگیرد، اما نه در جذب مخاطب جوان، نه در جذب مخاطب عام و نه حتی در جذب مخاطب مذهبی موفق نبوده است. علت آن فقط یک چیز است: قصهی سست و بهدنبالش فیلمنامهی بد. با این حال ما به زور دیالوگهای بد و گریمهای اغراقشده، تم مذهبی و تاریخی و عاشقانهی این سریال را قبول کردیم؛ اما باور نه!