الکساندر شاعری است که شاید لحظه ای از شعر و ادب یونان جدا نیست تا جاییکه کودک کار هم که پیش از به چشم کودکی جاهل و ساده به اونگاه میکرد؛ اشعاری را میخواند که شاید از خود الکساندر هم باشد..
فیلم اگر با فلش بک هایی گذشته الکساندر را تداعی میکند اما گاها گیج کننده است پ بهتر میبود پولوس با تصاویری سیاه و سفید همچون  سینمای تارکوفسکی این گذشته و حال  را از هم جدا کند.
کودکان کار که شاید بنوعی دغدغه ی پولوس هم بوده در واقع به شکلی ظریف در پهنه ی ادبیات و شعر جای گرفته است و گویی این را تداعی میکند که کسی که گرسنه است برایش چه از لیلی بگویی چه مجنون او انلحظه متوجه نیست..تا انجا که در چند سکانش کودک زیرکانه به بهانه ی فروختن کلماتی از الکساندر پول میگیرد..و این نشان از گرسنگی قبلی او در زمان کار و استرس دارد و سکانس ساندویچ هم حکایت از آن دارد..
زاویه های دوربین گاها کشش هایی عمیق و روایی دارد آنجا که در کناری مادری پیر گذران زندگی را بزیبایی نشان میدهد و پسری که قطعا با وجود شاعر بودنش پسر خوبی برای مادرش نبوده است.

نام ارسال کننده نظر را مشخص نمایید.
آدرس ایمیل نظردهنده را مشخص نمایید.
آدرس وب سایت ارسال کننده نظر را مشخص نمایید.
نظر را مشخص نمایید