چراغ ها را... رمانی متفاوت بود، قصه پیچیدگی های ذهن زن در هنگام بحران چهل سالگی را بخوبی بیان می کرد، و از ابتدا بلند اعلام می کرد جامعه ارمنی در زمان قبل انقلاب است عادت می کنیم کسالت بار و تکراری بود، همان بحران چهل سالگی ولی با روایتی شبیه به داستانهای عامیانه ی مودب پور! که با انتخاب نامها باعث میشد ذهن به سمت جامعه ی مسلمان ایران برود، درحالیکه فرهنگ بیان شده فرهنگ جامعه مسلمان نبود و حتی درتضاد با آن بود