من اون موقع ۵ یا ۶ سالم بود و از همه دخترای جوون فامیل، مخصوصا اونایی که تحویل می گرفتن و سعی می کردن نزدیک تر بشن وحشت داشتم حس می کردم از گوشه کنار زیر نظرم دارن تا یه لحظه تنها شم و پدر و مادری نباشه ببرن زجر کشم کنن! بعد از اون تو دوران دبستان تو ذهنم موند و واقعا فکر میکردم اگه گیر یه آدم بدجنس بیفتم هر کاری میتونه کنه و من نمیتونم دفاعی کنم بخاطر همینم هم خواب بد میدیدم هم در مورد آدما و مکان های جدید تصورات و پیش بینی های ترسناک می کردم و هم تا یه نشونه‌ای از قرار گرفتن تو اون شرایط ترسناکی که برای خودم ترسیم کرده بودم می دیدم قفل می کردم و معذرت میخوام غالبا اتفاقات کلیوی هم میفتاد..

نام ارسال کننده نظر را مشخص نمایید.
آدرس ایمیل نظردهنده را مشخص نمایید.
آدرس وب سایت ارسال کننده نظر را مشخص نمایید.
نظر را مشخص نمایید