بسیاری از مضامین شعر کهن فارسی، خصوصاً در غزلیات عاشقانه، بر پایهی درونمایهی ستمگری معشوق و ستمکشی عاشق بنا شدهاند. در اینگونه اشعار که معمولاً در آن پای معشوقی همهچیزتمام، زیبارو و البته سرکش و جاهطلب در میان است، عاشق چارهای جز ابراز عجز و تسلیم در برابر تصمیم یار ندارد. البته چنین نیست که معشوق یکسره با عاشق سر ناسازگاری داشته باشد؛ بلکه بیشتر این رفتارها در حکم گوشهچشم نشان دادن به عاشق و داغ کردن بازار عشق است که حتی عاشق را حریصتر و تشنهتر میکند.