مجله میدان آزادی: بیبدن آخرین ساختهی مرتضی علیزاده است که در چهل و دومین جشنوارهی فیلم فجر اکران شد و در بخشهای «بهترین فیلم اول» و «بهترین کارگردان اول» هم نامزد شد، اما در نهایت نتوانست جایزهای را با خود به خانه ببرد. تهیهکنندگی این اثر بر عهده سید مصطفی احمدی بوده و فیلمنامه آن را نیز کاظم دانشی نوشته است. پیش از این در دو مطلب دیگر به نقد و بررسی این فیلم پرداخته بودیم و این ریویو سومین مطلبی است که این موضوع اختصاص دارد. این مطلب را که به قلم آقای سیدوحید نبویزاده نمازی نوشته شده است در ادامه خواهید خواند:
در میان دو بُعد «روح» و «جسم»، اغلب بهظاهر، کفه «روح» را سنگینتر و پراهمیتتر میدانند اما وقایع و حقایق، جور دیگری است. هیچکس تا عزیزی از دست ندهد، نمیفهمد ندیدن و نداشتنش چه حسی دارد و شاید نداند که چرا باید بدن متوفی را داشت و دید و به دست خود به خاک سپرد؛ «بدن» در فرهنگ فعلی ما و برای خیلی از وابستگان متوفی آنچنان جایگاه ویژهای دارد که فقط با «لمس» و سپس خداحافظی با آن است که آرامش خاصی مییابند.
در آیین زرتشتیان، خاک و آب و آتش مقدس بوده و سوزاندن یا دفن جسد یا به آب سپردنش را موجب آلودگی هوا و خاک و آب میدانستند و بنا به قول امثال هردوت (Herodotus اولین تاریخنگار یونانی) و یوسبیوس ( Eusebiusاولین مورّخ انجیلی)، جسد مردگان توسط مغان زرتشتی خوراک سگها و لاشخورها قرار میگرفت؛ البته خیلیها هم همچون خاندان هخامنشی به این آیین پایبند نبودند و اجسادشان را دفن میکردند و گِزِنفون (Xénophon مورخ و فیلسوف یونانی) معتقد بود که کوروش وصیتی اینچنین داشته که «...فرزندان من، پس از مرگم، تَن من را نه در نقره بگذارید و نه در طلا قرار دهید، بلکه آن را بلافاصله به خاک بسپارید.»
بدن و روح در فیلم «بیبدن» چه جایگاهی دارد؟ شواهد و مصادیق بسیاری در فیلم وجود دارد که گویای تشابه و برداشت فیلم از داستان واقعی غزاله شکور و آرمان عبدالعالی است اما نویسنده فیلمنامه ادعا دارد که اثرش، برگرفته از پروندههای زیاد مشابه آن است و من هم در اینجا قصد آن ندارم که بحث کنم آیا واقعاً این فیلم بر اساس آن واقعه بوده یا خیر. در دقایق اول فیلم، مخصوصاً با دیدن افعال و حالات محسن شکوهی (بازپرس پرونده، با بازی نوید پورفرج)، بلافاصله به یاد فیلم علفزار افتادم و این یادآوری و حس در چندین جای فیلم تکرار شد. پس از بیرون آمدن از سینما، جستجو کردم و متوجه شدم نویسنده هر دو فیلم جناب کاظم دانشی عزیز است؛ البته علفزار به لحاظ فیلمنامه مستحکمتر بود و علاوه بر سیمرغهای بهترین تدوین، بهترین صداگذاری و بهترین نقش مکمل زن، سیمرغ بهترین فیلمنامه را هم از جشنواره چهلم فجر نصیب خود کرد. ظاهراً مرتضی علیزاده و سید مصطفی احمدی (کارگردان و تهیهکننده فیلم «بیبدن») میخواستند موفقیت علفزار تکرار شود اما حواسشان نبود که در علفزار (با همین فضای بازپرسی و قتل و تجاوز و ...)، این وجود خرده داستانهای دیگرِ موجود در فیلم بود که هم به اصل فیلم کمک کرد و هم از فشار روانیای که فیلم بر مخاطبش وارد میآورد، میکاست.
«بیبدن» یک داستان شبه واقعی را شروع میکند و لحظهبهلحظه، بار پشت بار، بر دوش تماشاگرش میگذارد و او را سنگین و سنگینتر میکند. شاخصه قهرمان در هر دو فیلم مذکور یکسان است: بازپرسی که خانوادهدوست است، علیرغم ظاهر خشنش، دلی رئوف دارد، پایداری بر احقاق حق و پایبندی به اخلاق برایش بااهمیت است و در این مسیر، گاهی مرزها و چارچوبهای شغلی را میشکند، و همهی اینها یعنی کپیِ «بیبدن» (مهدی پورفرج) برابر با اصلِ «علفزار» (پژمان جمشیدی). در «بیبدن» با داستانی لاغر و پرداختی لاغرتر مواجهیم و درست است که هر دو فیلم، حتی ساعتها یا روزها پس از فیلم، ذهن مخاطب را درگیر خودش میکند، اما هر نوع «درگیری ذهنی» بعد از فیلم، حُسن به حساب نمیآید. درگیری ذهن مخاطب بیگناه فیلم (خصوصاً تماشاگری که منفعلانه محتوی را هضم میکند)، پس از فیلمهایی همچون «بیبدن» و «علفزار» ناشی از جریحهدار شدن احساس و عواطفش است؛ این نوع درگیری «عاطفی» فرق میکند با درگیری «تفکرمحور» و نمیتوان این را به حساب موفقیت فیلم گذاشت.
«بیبدن» از آن دسته از فیلمهاست که شروعی درست دارد و مضمون سکانس افتتاحیهاش، هم هنرمندانه است و هم قابلستایش، چراکه نشان میدهد از بازپرس و معاون دادستان و روحانی گرفته تا مردم عادی، همه تلاش میکنند تا با کسب رضایت اولیای دم، جوانی را از اعدام شدن برهانند اما این خط رها میشود و فیلم، بیهدف جلو میرود. باز هم یادآوری میکنم، هدف نوشتهی پیش رو تقبیح یا تمجید اعدام یا قضاوت داستان نیست، اما اگر این فیلم واقعاً اثری مستقل است و برداشتی از اتفاقی واقعی نیست، پس میتوانست بهگونهای دیگر پیش رود و پایان دیگری را رقم زند. پس این سؤال پیش میآید که ارزش «بیبدن» واقعا چیست؟ دو ساعت نمایش تلاش برای یافتن و در برگرفتن «بدن»؟ البته لازم به ذکر است که فیلم تلاش کمرمقی هم داشت تا آسیبشناسی درستی از این موضوع ارائه دهد که خیلی از مردان ایرانی فقط نسبت به تن و بدن دختران غیرت دارند و از فجایعی که نسبت به روان آنها روا میدارند غافلند. اما ایکاش «بیبدن»، «بیهدف» نبود و حتی اگر کفه جسم و بدن برایش بااهمیتتر بود، این را هنرمندانه تر به نمایش میکشید.
مطالب مرتبط:
ریویو: نقد و نظری به فیلم «بیبدن»، ساخته «مرتضی علیزاده»
ویدئو: نقد و بررسی فیلم «بیبدن»، ساخته «مرتضی علیزاده»