مقدمه مجله میدان آزادی: فیلم کوتاه «سرخرگ» به نویسندگی و کارگردانی «مهدی گنجی» این روزها در چهلودومین جشنواره فیلم کوتاه به نمایش درآمده است. در این صفحه از پرونده «جشنواره فیلم کوتاه تهران» به سراغ نقد، بررسی و تحلیل این اثر رفتهایم. ریویوی آن را به قلم خانم سمیه کشوری بخوانید:
فیلم «سرخرگ» با نمایی از مردی تکیده، شکسته و نحیف که داد میزند مصرفکنندۀ مواد است، شروع میشود. این مرد در حمام با هیجانی برخواسته از امید و اشتیاق در حال اصلاح صورت است. اما صداهایی که از بیرون حمام به داخل میآید نشان میدهد کسی در این خانه از آمدن مرد تکیده خوشحال نیست که گویا حتی تعادل و آرامش خانه را بر هم زده است. در این میان پسربچۀ خانواده، کسی که آن مرد یعنی پدرش را به خانه آورده است مدام مورد شماتت قرار میگیرد. بنابراین از همان اول متوجه میشویم که فیلم کوتاه «سرخرگ» از آن داستانهاییست که میخواهد مسئلهای انسانی و چندلایه را از زاویهدید همان پسربچه روایت کند.

فیلم «سرخرگ»، ساختۀ «مهدی گنجی»
در واقع فیلم «سرخرگ» با بهرهگیری از موقعیتی بهظاهر ساده، مرز باریک میان شرم، عشق و نجات را به تصویر میکشد. داستان از همان ابتدا با ایجاد موقعیتی پرتنش، بازگشت پدری کارتنخواب به خانه در آستانهی مراسم خواستگاری دختر، مخاطب را درگیر میکند. این موقعیت همزمان حامل سه درام است: درام خانوادگی، درام اجتماعی، و درام اخلاقی.
فیلم از نخستین دقایق موفق میشود تماشاگر را درگیر کند. تضاد میان حضور ناگهانی پدر و اضطراب خانواده، بلافاصله تعلیق میسازد: آیا راز فاش میشود؟ آیا خواستگاری بههم میخورد؟ اما فیلم با هوشمندی مسیر را عوض میکند و بهجای درگیری بیرونی، تعلیق را به درون پسربچه منتقل میکند، پسربچه در تقاطع دو ترس ایستاده: از دست دادن پدر یا از دست دادن آبروی خواهر.
در لحظهای که پسربچه آمادۀ نجات پدر میشود، همچنان فقط نگران و مضطرب پسربچه میمانیم نه برهم خوردن خواستگاری. مدام از خودمان میپرسیم اگر این رگ در لحظهی تزریق پاره شود پسربچهای که چنین ترومایی یعنی زیست در بطن خانوادهای با پدری معتاد را تحمل کرده چطور میتواند مرگ احتمالی پدر را تا بزرگسالی با خود حمل کند؟ بنابراین همۀ ما بهمحض به هوش آمدن پدر، با پسربچه نفس راحتی میکشیم.
فیلم در لایهای عمیقتر دربارهی احیای رابطهی پدر و پسر است؛ رابطهای که اعتیاد و فقر آن را از هم پاشیده، اما در لحظهی مرگ، فرصتی برای بازسازی مییابد. تزریق پسر به پدر، در سطح نمادین نه فقط احیای جسم، بلکه تلاشی برای بازگرداندن پیوندِ قطعشدهی خونی و عاطفی این دو است.

قابی از فیلم کوتاه «سرخرگ»، ساختۀ «مهدی گنجی»
عنوان فیلم، «سرخرگ»، استعارهای دقیق از همین مضمون است: رگی که اگر قطع شود، حیات از میان میرود؛ همانگونه که اگر رابطهی خانواده قطع شود، حیات عاطفی اعضای خانواده هم میمیرد.
کارگردان با استفاده از میزانسنهای فشرده و گاه قابهای بسته، فضای دلهرهآور خانه را بهخوبی منتقل میکند و با استفاده نور و رنگ حس شرم و اضطراب را تقویت میکند. ریتم تدوین نیز در بخش میانی، همزمان با اوج اضطراب پسر در تزریق، ضربآهنگی تند و نفسگیر میگیرد. فیلم تا پایان در مرز میان رئالیسم تلخ و درام احساسی حرکت میکند، بدون آنکه به سانتیمانتالیسم بلغزد.
بازی پسربچه بهویژه در سکانس پایانی، نقطۀ عطف احساسی فیلم است. اضطراب، گناه، و عشق در چهرهاش همزمان حضور دارد. پدر نیز با بازی کنترلشده و نگاههای خستهاش، چهرهای از انسان فروپاشیده اما هنوز زنده را مجسم میکند.
در آغوش گرفتن پدر و پسر در پایان، هرچند ممکن است در ظاهر لحظهای احساسی باشد، اما در باطن به معنای پیوند دوبارهی رگ خانواده است که هر آن ممکن بود به تمامی پاره شود. فیلم با همین تصویر، در عین تلخی، با لحنی امیدبخش به پایان میرسد.
پس «سرخرگ» فیلمی است دربارهی نجات، اما نه از مرگ فیزیکی، بلکه از مرگ درونی. اثری که با زبان تصویر، نه موعظه، از پیوندی حرف میزند که میتواند در بدترین لحظهها دوباره زنده شود.
عوامل فیلم کوتاه سرخرگ
فیلم کوتاه «سرخرگ» به نویسندگی و کارگردانی «مهدی گنجی» و تهیهکنندگی «محمد کارت» است. نام محمد کارت در فیلم شاید این ذهنیت را به وجود بیاورد که فیلم مهدی گنجی نیز ادامۀ جریانی است که کارت دربارۀ قشر جنوب شهری و مضمامین اجتماعی آغاز کرد. ولی به نظر میآید گنجی اگرچه پیش از این فیلم کوتاه داستانی «تبر» را کارگردانی کرده و در فیلمهای سینمایی «شنایپروانه» و سریال «یاغی»، به عنوان دستیار کارگردان با محمد کارت همکاری کرده، اما تمام تلاشش را کرده تا در زیر لوا و حمایت استادش سبک و سیاق خودش را پیدا کند. گنجی در مصاحبهای گفته است ایده فیلم کوتاه سرخرگ را از یک ترومای شخصی در کودکی به تصویر کشانده است.