پرونده رو تن این تختهسیاه | صفحه ششم
حله دم ظهر از ماشین پیاده شده بود. در سایه دیوار نشسته و عبایش را روی زانوهایش کشیده و پاشنه سرش را به دیوار تکیه داده بود و آن طرف میدان خاکی را نگاه میکرد. آن طرف میدان مردی با بچهاش که هر کدام زنبیلی به دوش داشتند توی آفتاب، در دهنه کوچهای میر...
پنجشنبه، 06 مهر 1402 - 13:00