جمعه 22 اردیبهشت 1402 / خواندن: 10 دقیقه
پرونده اردیبهشت کاغذی | صفحه هفتم

جستار: نقدی بر طرح جلدهای فانتزی

طرح جلد کتاب همیشه محل هنرنمایی گرافیست‌های خوش‌ذوق و دقیق بوده است اما به نظر می‌رسد از اواخر دهه‌ی هشتاد نوآوری در طراحی جلد مسیری را آغاز کرد که نتیجه‌اش غیرقابل پیش‌بینی بود. گاهی پارچه، گاهی بند کفش و حتی چیزهای عجیب‌تر در طراحی جلد کتاب‌ها استفاده شدند. اما این نوآوری‌ها چه اشکالی داشتند؟

4.33
جستار: نقدی بر طرح جلدهای فانتزی

مجله میدان آزادی: در این جستار به بهانه نمایشگاه کتاب آقای «مجید اسطیری» بعضی رویکردها در طراحی جلد کتاب را به نقد و بررسی نشسته است. این جستار را در صفحه‌ی هفتم پرونده‌ی «اردیبهشت کاغذی» مطالعه کنید:

این کتاب کار نمی‌کند!

با درد و دریغ، درباره‌ی طراحی جلد کتاب در دهه‌ی گذشته

حسن میرعابدینی در کتاب «صد سال داستان‌نویسی ایران» چنین گزارش می‌دهد که پیروزی انقلاب باعث شد فروش کتاب از مطالعه‌ی کتاب پیشی بگیرد!

بدیهی است وقتی چنین تقاضایی در بازار وجود داشته باشد تولیدکننده نگران کیفیت محصول نیست. هرچند بررسی وضعیت دهه‌ی شصت با ادبیات «بازار آزاد» یعنی تقاضا و محصول و تولیدکننده، تصویر درستی از آن دوره منعکس نمی‌کند، اما چاره‌ی دیگری نداریم. سادگی طرح جلد کتاب‌های مطهری علاوه بر نمایندگی کردن یک ایدئولوژی، نشان‌دهنده‌ی بی‌نیازی کتاب از داشتن طرح جلد جذاب برای فروخته شدن هم بوده است.

آمارها گواهی می‌دهند دهه‌ی شصت و هفتاد دهه‌های پررونقی برای بازار کتاب بوده است که تیراژ کتاب‌ها به زیر 5500 نسخه افت نمی‌کند.

با آغاز دهه‌ی هشتاد اما شاهد افت محسوسی در تیراژ کتاب هستیم. توصیه‌های رهبری به کتاب‌خوانی پرتکرارتر می‌شوند و مسئولان به فکر می‌افتند که با چه روش‌هایی می‌توانند میزان خرید و مطالعه‌ی کتاب در جامعه را بالا ببرند. چه کنیم که مردم با کتاب آشتی کنند؟ واضح است که بخش غیردولتی بیرون از ماجراست و آن‌ها تکاپوی دیگری دارند تا با متنوع کردن ویترین و ارائه‌ی عناوین گسترده و نو مخاطب جذب کنند.

چون تلاش‌های عادی سودی نمی‌بخشد ناگهان فکری در ذهن مسئولان جرقه می‌زند و آن این است که فکری برای ظاهر این کالای فرهنگی بکنند!

طرح جلد کتاب همیشه محل هنرنمایی گرافیست‌های خوش‌ذوق و دقیق بوده است اما به نظر می‌رسد از اواخر دهه‌ی هشتاد نوآوری در طراحی جلد مسیری را آغاز کرد که نتیجه‌اش غیرقابل پیش‌بینی بود. گاهی پارچه، گاهی بند کفش و حتی چیزهای عجیب‌تر در طراحی جلد کتاب‌ها استفاده شدند. اما این نوآوری‌ها چه اشکالی داشتند؟ چه‌بسا مخاطبانی این تلاش طراح جلد برای فضاسازی را بپسندد.

یکی از مشکلات کتاب‌هایی که در طراحی‌شان از به‌اصطلاح اکسسوری استفاده شده این است که فقط مدت کوتاهی شکل اولیه‌شان را حفظ می‌کنند و گاهی بلافاصله از ریخت می‌افتند. کتاب «لحظه‌های انقلاب» نمونه‌ی خوبی برای چنین اشکالی است. جلد اصلی کتاب سفید است و روی آن یک کلیشه‌ی پلاستیکی قرار گرفته که عنوان کتاب در آن برش خورده است. حاشیه‌های برش‌خورده حروف بعد از چند بار استفاده تا می‌خورند و زشت می‌شوند. در واقع باید با این کتاب محتاطانه برخورد کنید!

در مورد عجیب کتاب «فصل جوانی»، زنجیر و آرم فلزی موتور هوندا روی جلد کتاب چسبانده شده. این کتاب چطور می‌خواهد در قفسه‌ی کتابخانه به‌درستی کنار کتاب‌های دیگر قرار بگیرد و خودش آسیب نبیند یا به کتاب‌های دیگر آسیب نزند؟

قاشقی که کار نمی‌کند!

البته شاید با اغماضی بی‌سابقه بتوان چنین بدعت‌هایی را پذیرفت اما کارهای دل‌بخواهی طراح وقتی که حتی دست گرفتن و مطالعه‌ی کتاب را دشوار می‌کنند چطور پذیرفتنی است؟ چسباندن طلق روی جلد کتاب «پنجره‌های تشنه»، چوب روی کتاب «سه کاهن» و (از همه باورنکردنی‌تر) کالک روی کتاب «درد» چه توجیهی دارد؟ آیا ناشری که این هوس‌بازی‌های طراح جلد را پذیرفته خودش یک بار این کتاب‌ها را از ابتدا تا انتها دست گرفته و مطالعه کرده؟ آیا ناشر سعی کرده در اتوبوس این کتاب‌ها را بخواند؟

از جمله قشنگ‌ترین حرف‌ها درباره‌ی ماهیت ساده و کاربردی کتاب، سخنان اومبرتو اکو، نشانه‌شناس بزرگ معاصر است. او برای اشاره به قدرت مقاومت کتاب چاپی در برابر ای‌بوک‌ها و رسانه‌های دیجیتال می‌گوید:

«تاکنون، تغییرات پدیدآمده در تولید کتاب، به‌مثابه شیء، نه کارکرد آن را تغییر داده است و نه ساختار نحوی آن را.
کتاب هم چیزی مانند قاشق، چکش، چرخ یا قیچی است. این‌ها را پس از آنکه اختراع کردید، دیگر نمی‌توانید به صورت بهتری درآورید. نمی‌توانید قاشقی بهتر از قاشق دیگر بسازید.

طراحان کوشیده‌اند که برای مثال، دربازکن‌ها را به صورت بهتری عرضه کنند اما چندان موفقیتی به دست نیاورده‌اند، وانگهی بیشتر دربازکن‌هایی که ساخته‌اند، کار نمی‌کند!

فیلیپ استارک سعی کرده است که در ساخت دستگاه‌های آبلیموگیری نوآوری کند. اما دستگاه ساخته‌ی او (چون خواسته است زیبایی ظاهری آن را حفظ کند) هسته‌های لیمو را رد می‌کند!

کتاب، امتحان خود را داده است و معلوم نیست که چگونه برای همان کاربرد می‌توانیم چیزی بهتر از آن ابداع کنیم.»

گویا ما طی دهه‌ی گذشته در طراحی کتاب کاری کردیم شبیه ساختن قاشقی که نشود با آن غذا خورد!

می‌گویند طراحی جلد می‌تواند روی فروش کتاب تأثیر مثبت بگذارد. آیا ناشرانی که از این‌گونه طراحی‌های خاص استفاده کرده‌اند تا به حال درباره‌ی رشد فروش کتاب‌های موردنظر آماری ارائه داده‌اند؟

مورد خاص رمان «دخیل هفتم»!

برعکس به‌عنوان کسی که تجربه‌ی حضور در غرفه‌های نمایشگاه کتاب تهران را دارم در برخورد مستقیم با مخاطبانی که با این کتاب‌ها مواجه می‌شدند، شاهد بوده‌ام که فقط به‌خاطر طراحی جلد عجیب کتاب از خریدش منصرف می‌شدند. این مورد ویژه‌ی کتاب «دخیل هفتم» است که آنچه خوبان همه دارند یک‌جا دارد: هم اکسسوری‌اش فوراً و در همه‌ی مواردی که دیده‌ام گم می‌شود، (نام کتاب روی یک قفل کوچک نوشته شده و کلید آن به یک نخ سبزرنگ وصل است!) هم چون طراح خواسته فضای زندان را طراحی کند جلد به‌سختی روی کتاب بسته می‌شود و دست گرفتن آن هم بی‌اندازه دشوار است (نسخه‌ای که من مشغول خواندن آن بودم بالاخره از شیرازه جدا شد، مثل اکثر نمونه‌های دیگر!) و هم این که اصلاً نمی‌شود کتاب را در کتابخانه، به عطف، کنار کتاب‌های دیگر گذاشت!

به این بیندیشید که به کارگیری آن جلد و قفل و کلید چقدر به هزینه‌های کتاب می‌افزاید. این شاید یکی از مهم‌ترین تکه‌های این پازل باشد.

اگر خود مؤلف رمان «دخیل هفتم» این طراحی عجیب و غریب را دوست داشت شاید می‌شد همه چیز را فراموش کرد. اما او در جلسه‌ی رونمایی کتابش با تمسخر کتاب را به حضار نشان داد و از ظاهر بدترکیب آن گلایه کرد.

کاش این همه‌ی ماجرا بود. مسئله اینجاست که وقتی این هوس‌بازی در ذهن طراح جلد آغاز شود و فرصت‌های فراوان برای آزمون و خطا روی کتاب‌های مختلف داشته باشد، ممکن است نیم‌نگاهی هم به کتاب‌های خارجی بیندازد و یک ایده‌ی کوچک هم از جایی که مخاطب ایرانی از آن بی‌خبر است بدزدد! چنین شائبه‌ای درمورد طرح جلد کتاب «پنجره‌های تشنه» مطرح است.

اما از رویکرد فکری‌مان دور نشویم. ادعای این جریان این است که طرح جلد باید همراه با محتوای کتاب باشد و بر تأثیر آن بیفزاید. اما به‌راستی همین فرض چه اندازه درست است؟ چطور است رمان‌های ویکتور هوگو را مملو از تصویرسازی کنیم تا صحنه‌های داستان بهتر برای خواننده‌ی کتاب ساخته شود؟ میلان کوندرا چطور؟ نویسنده‌-فیلسوفی مثل داستایوسکی چطور؟!

عجیب است که چرا ناشر و طراح جلد متوجه این نکته‌ی ساده نیستند که مخاطب هنگام خواندن کتاب کاملاً از طرح جلد آن فارغ است. پس این همه تلاش برای خارج کردن طرح جلد از یک مفهوم دو بعدی و سه بعدی کردن آن چه حاصلی دارد؟ آن مخاطبان فرضی که فقط به‌خاطر طرح جلد کتابی را می‌خرند کجا هستند؟ چقدر ارزش فرهنگی دارند؟ خرید آن‌ها تا به حال چقدر ارزش ریالی داشته است؟ آیا رواست به‌خاطر چنین مخاطبی کتابی طراحی کنیم که مخاطبان جدی (آن‌ها که واقعاً چرخ صنعت نشر را با خریدن چندین کتاب در سال می‌گردانند) با آن راحت نباشند و هزینه‌ی‌ بیشتری هم بپردازند؟

کتاب لاکچری!

از جمله توجیهات ناپذیرفتنی دیگر درباره‌ی طراحی‌های عجیب و غریب این است که کتاب به گزینه‌ای ارزشمند برای هدیه دادن تبدیل شود. اگر قرار است دوست ما هدیه را بر اساس قیمتش دوست داشته باشد چرا برای او مثلاً گوشی هوشمند نخریم؟ اما این سؤال را کنار می‌گذاریم و از کسانی که چنین استدلالی دارند می‌پرسیم یعنی کتاب به‌تنهایی با محتوایش برای هدیه دادن کافی نیست و اول باید به یک کالای لوکس تبدیل بشود تا بعد بتوان آن را هدیه داد؟

کدام ناشران به این وضع دامن زدند؟

اگر نگاهی به بازار کتاب بیندازیم خیلی سریع متوجه می‌شویم این طبع‌آزمایی‌های پرهزینه غالباً توسط ناشرانی انجام گرفته که از طرف حاکمیت حمایت می‌شوند و علی‌رغم ادعای‌شان مبنی بر جذب مخاطب، دغدغه‌ی چندانی برای بازگشت سرمایه نداشتند. بد نیست بدانیم برخی از پرفروش‌ترین رمان‌های فارسی مثل «چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» و «روی ماه خداوند را ببوس» اصلاً طرح جلد ندارند. ناشران خصوصی این مسیر را جدی نگرفتند و دنبال نکردند.

جفایی که به مخاطبان مذهبی شد!

ماجرای بدعت‌گذاری در طراحی کتاب‌ها وقتی به کتاب‌های مذهبی می‌رسد ابعاد متفاوت و قابل درنگی پیدا می‌کند. مخاطب مذهبی بیش از مخاطبان دیگر نیازمند مراعات هزینه‌هاست. بخش زیادی از مخاطبان مذهبی به‌لحاظ مالی در مضیقه هستند و در سال تعداد بسیار کمی کتاب می‌خرند. کتاب برای آن‌ها وجه زیباشناسی چندانی ندارد. آن‌ها در کتاب‌ها به‌دنبال پاسخ سؤال‌های اساسی‌شان هستند و کتابی می‌خواهند که همه جا بتواند همراه‌شان باشد. حجم کتاب نباید بی‌جهت زیاد شود. بخش‌های سفیدمانده‌ی صفحه باید به حداقل برسد. نمونه‌ی خوبش «چگونه یک نماز خوب بخوانیم» است که در صفحه‌آرایی و در قطع و طراحی، شکیل و مقتصدانه است. و نمونه‌ی بد «رحمت واسعه» است که با قرار دادن بعضی از بریده‌های کوتاه حضرت آیت‌الله بهجت (قدس سره) در یک صفحه، حجم کتاب تقریباً دو برابر شده، بدون اینکه حداقل فونت بر حسب موضوع مناسب مخاطبان مسن هم باشد.

در دنیا چه خبر است؟

برای اینکه ببینیم وضعیت طراحی جلد در دنیا چطور است بهترین کار سر زدن به وبسایت آمازون، گودریدز و وبسایت‌های معتبر دیگر برای پیدا کردن پرفروش‌ها (‌s‌Best seller) است. آنجا هم چنین خبری نیست! نمایش رنگ و طرح‌ها زیبا و فریباست، نه چیزی بیشتر. عجیب است که طراحان ما در این مسیر غلط افتاده‌اند. آن هم وقتی که کتاب «سنگ سلام» با طراحی ساده‌اش توانسته در همین دهه‌ی گذشته یک جایزه‌ی بین‌المللی کسب کند!

کرونا همه‌ی نقشه‌ها را نقش بر آب کرد!

اگرچه در یکی دو دهه‌ی اخیر با رشد مطالعه‌ی کتاب‌های الکترونیک و صوتی، بی‌وجه بودن این همه کله‌معلق زدن در طراحی جلد کم‌کم روشن می‌شد اما همه‌گیری کرونا به بهترین شکل این موج را متوقف کرد. فروشگاه‌های کوچک و بزرگ و حتی نمایشگاه‌های کتاب در سراسر دنیا تعطیل شدند و آن مخاطب فرضی که قرار بود با دیدن جلد کتاب حیرت‌زده فوراً دست به جیب بشود، مجبور بود کتاب را از خانه و با دیدن یک تصویر تخت انتخاب کند!

این حرف‌ها به کنار، تجربه چه نشان می‌دهد؟

اگر طرح جلدهای پرزرق و برق قرار بود مخاطبان را بیشتر عاشق مطالعه کند، اگر قرار بود مردم بیشتر کتاب بخرند، پس چرا الآن همان روند متوقف شده؟ چرا همان ناشران باز هم کتاب‌هایی با اکسسوری روی جلد منتشر نمی‌کنند؟ چرا دیگر تخته و طلق و چیزهای دیگر روی جلد کتاب‌شان نمی‌چسبانند؟ بله، این تجربه شکست خورد و هزینه‌اش از جیب مردم پرداخت شد. ناشران دولتی باختند. نویسندگان باختند؛ نویسندگانی که گاهی بیش از یک سال معطل بودند تا کتاب‌شان را با ظاهری نامنتظر دریافت کنند. نویسنده گله نمی‌کند؟ مگر می‌تواند گله کند که رابطه‌ی خودش با ناشر شکرآب شود و سرنوشت کتاب تازه‌اش خراب شود؟ مردم هم باختند. آقایان بس است!

 


در همین زمینه بخوانید:

جستار: تاملی بر طرح جلدهای فانتزی




لیلی
23 اردیبهشت 1402

آقایان بس است!
امثال من که کتاب خوان هستیم، کتابها را از دیجی کالا می خریم که از همه جا حتی از قیمت پشت جلد حتی از سایت ناشر هم ارزانتر است! و دنبال متن یا ترجمه خوب با کمترین قیمت هستیم
نمی دانم کجای این گزاره قابل فهم نیست، که در دورانی که برای خریدهای ضروری هم باید دست به عصا حرکت کرد، برای مردم کتاب خوان و کتاب بخر، قیمت کتاب مهمترین چیز است

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
می‌گویند طراحی جلد می‌تواند روی فروش کتاب تأثیر مثبت بگذارد. آیا ناشرانی که از این‌گونه طراحی‌های خاص استفاده کرده‌اند تا به حال درباره‌ی رشد فروش کتاب‌های موردنظر آماری ارائه داده‌اند؟

از جمله توجیهات ناپذیرفتنی دیگر درباره‌ی طراحی‌های عجیب و غریب این است که کتاب به گزینه‌ای ارزشمند برای هدیه دادن تبدیل شود. اگر قرار است دوست ما هدیه را بر اساس قیمتش دوست داشته باشد چرا برای او مثلاً گوشی هوشمند نخریم؟ اما این سؤال را کنار می‌گذاریم و از کسانی که چنین استدلالی دارند می‌پرسیم یعنی کتاب به‌تنهایی با محتوایش برای هدیه دادن کافی نیست و اول باید به یک کالای لوکس تبدیل بشود تا بعد بتوان آن را هدیه داد؟

مطالب مرتبط