مجله میدان آزادی: یازده سال پیش بود که برای اولین بار سریال پژمان از شبکه سه سیما پخش شد و پژمان جمشیدی را به عرصه بازیگری معرفی کرد. این سریال خاطرهانگیز و ساختارشکن را سروش صحت کارگردانی کرده است و حالا، به بهانه بازپخش این سریال دوستداشتنی ریویوی نقد و بررسی این فیلم را در صفحهی چهل و ششم از «پرونده روزی روزگاری تلویزیون» خواهید خواند که توسط خانم مینو رضایی -نویسنده و منتقد- نوشته شده است.
قصه خواسته نشدن
مهرماه 1392 بود که در کمال ناباوری «پژمان» با بازی پژمان جمشیدی از آنتن تلویزیون مهمان خانهها شد و در کمال ناباوری به دل همه نشست. سروش صحت کارگردان کار که پیش از پژمان، در نگارش «ساختمان پزشکان» با پیمان قاسمخانی همکاری موفقی تجربه کرده بود، در سریال پژمان هم از مهراب و پیمان قاسمخانی و هم ایمان صفایی به عنوان نویسنده بهره گرفت و تهیهکنندگی این سریال را مثل ساختمان پزشکان به محسن چگینی سپرد. سریالی که از آخرین کارهای خوب دورهی ریاست ضرغامی بر سازمان بود.
داستان سریال پژمان
دقایق ابتدایی سریال، مقدمهای است بر آنچه قرار است در 25 قسمت به مخاطب نشان داده شود. پژمان جمشیدی در نقش خودش روبهروی روانشناس مینشیند. روانشناس از او میخواهد خودش را معرفی کند و همان لحظه به پژمان برمیخورد، چون از دکترش انتظار دارد یک فوتبالیست تیم ملی و پرسپولیس را بشناسد. بعد دکتر از او تیمش را میپرسد و مسئلهی پژمان شروع میشود. او که 36 ساله است و اصرار دارد بگوید 33 سال بیشتر ندارد حالا برای چندمین فصل پیاپی بدون تیم مانده است و با اضطراب به دکتر میگوید احساس میکند دارد افسرده میشود. پژمان ماجراهای عجیب و غریب تیم پیدا نکردنش و دیگر خواسته نشدنش در فوتبال را مرور میکند. با تمام زیباییها و زشتیهای شهرت. از طرفی او مثل تمام خانوادههای سریالهای طنز سروش صحت، یک خانواده عجیب و پرمشکل دارد که آنها هم گاه و بیگاه به همان روانشناس مراجعه میکنند. اما باز هم مشکل اصلی پژمان است و جدال او با روند افزایش طبیعی سن، با پیری!
مشکل فراگیر پژمان
شاید در وهلهی اول به نظر برسد پژمان، داستان خود پژمان جمشیدی است که از تیم کشاورز تهران شروع کرد و با پرسپولیس به اوج رسید و در ابومسلم و حوالی 34 سالگی از فوتبال خداحافظی کرد. به دلخواه یا به اجبار! اما کمی که جلوتر برویم متوجه میشویم پژمان فقط داستان پژمان جمشیدی نیست، بلکه داستان بسیاری از ستارههاست؛ ستارههای سینما و موسیقی و ورزش که روزهای در اوج بودنشان مثل برق و باد میگذرد و میرسد روزی که کار را باید به جوانان بسپارند و خود از جایگاه تماشاچیان، سن و صحنه و مستطیل سبز را ببینند و با حسرت دوری از روزهای خوب گذشته کنار بیایند.
و باز جلوتر که برویم میفهمیم پژمان داستان بیشتر ماست. بیشتر مایی که از سرعت جایگزین شدن نسلها و حتی متولدین دهههای بعد از تولد خودمان انگشت حسرت میگزیم.
باز هم فقط بازنشستگی و جایگزینی نسلها مسئله نیست. مسئلهی اصلی دیده نشدن و خواسته نشدن است. برای پژمان بازنشستگی از فوتبال، برابر دیده نشدن و هم خواسته نشدن است و او با این خواسته نشدن با تمام وجود میجنگد. کجا عقب مینشیند؟ آنجا که در اواخر سریال با ترس و لرز عینک طبی میزند، خودش را در آینه میبیند و تصمیم میگیرد گذر زمان روی ظاهرش را دوست داشته باشد. زیبا اینکه وقتی او خودش را کاملاً میپذیرد از طرف خانواده هم بهتر پذیرفته میشود و مسائل دیگر زندگیاش بهتر روی روال میافتد.
آمیختن موفق ژانرها
در نگاه اول، پژمان یک سریال طنز است. اگر به نام کارگردان یعنی سروش صحت و به ترکیب بازیگرانی چون بهاره رهنما، بیژن بنفشهخواه، سام درخشانی و هوشنگ حریرچیان و همینطور موقعیت طنز شخصیت پژمان و شوخیهای کلامی او به خصوص با سام درخشانی (که قاسمخانی اذعان کرده بود شوخیهای فیلمنامه را از روی شوخیهای واقعی سام و پژمان با یکدیگر نوشته) نگاه کنیم این نظریه قوت میگیرد.
اما از طرفی میتوان پژمان را یک سریال در ژانر روانشناسی دانست. پرداختن به مسائلی چون روانشناسی شهرت، پیری هراسی، ترس از طرد شدن و برخی مشکلات زندگی مشترک و از همه مهمتر اینکه راویان فیلم، داستان خودشان را پیش یک روانشناس اعتراف میکنند، پژمان را به ژانر روانشناسی نزدیک کرده است؛ ولو روانشناسی طنز (طنز روانشناسی).
از طرف دیگر پژمان یک سریال ورزشی هم هست. داستان افسردگی یک فوتبالیست جوان نه به حد کافی، معروف نه به حد کافی، پولدار نه به حد کافی، ماهر نه به حد کافی و دارای نامزد نه با عشق کافی! پژمان به ما نشان میدهد این ناکافی بودنها در دنیای ورزش حرفهای چه دردسرها و چه بار سنگینی برای ورزشکار دارد.
همینطور فقط از یک سریال ورزشی برمیآید که دربارهی بخشی از دستهای پشت پردهی فوتبال مثل مسائل قراردادها، نفوذ مدیر برنامهها، کارنابلدی برخی باشگاهداران، صعود و سقوط تیمها به لیگ برتر، مسائل بین ورزشکاران حرفهای، کنار گذاشته شدن همیشگی یک فوتبالیست از مستطیل سبز و ارجحیت غیرمنصفانه فوتبال و اهالیاش نسبت به باقی ورزشها صحبت به میان آورد. از طرفی بازی کردن یک فوتبالیست در نقش یک فوتبالیست و نزدیک بودن اکتهای او به خصوص با توپ به ورزشی شدن فضای سریال کمک بزرگی کرده است.
البته سریال پژمان تنها سریال ورزشی تلویزیون نبود. سال 1376 سریال زیبای «کهنه سوار» به کارگردانی مرحوم اکبر خواجویی (که پیش از آن سریال محبوب «پدرسالار» را کارگردانی کرده بود) دربارهی ورزش کشتی از تلویزیون پخش شد و کار بسیار موفقی هم شد.
سال 1377 هم سریال «به سوی افتخار» به کارگردانی سیروس مقدم روی آنتن رفت که زندگی یک مربی فوتبال را به تصویر میکشید که البته مثل باقی آثار ابتدایی سیروس مقدم کار بسیار ضعیفی بود و دیده نشد. پژمان بعد از سالها خالی بودنِ عرصه از سریالهای ورزشی، به روی آنتن رفت و موفقیت بسیار بالایی کسب کرد.
قاعدهی پژمان
قاعدهای وجود دارد که «ورود ستارگان یک عرصه به دیگر عرصههای شهرت با شکست مواجه میشود»؛ ورود ناموفق بازیگران به عرصهی خوانندگی، کارگردانان به عرصهی سیاسی، بلاگرها به عرصهی تهیهکنندگی و ورزشکاران به عرصهی بازیگری، نمونههای این قاعده هستند.
تا به حال ورزشکاران و به خصوص فوتبالیستهای زیادی سعی کردند شانس خود را در بازیگری امتحان کنند و همهی آنها هم طبق قاعدهی بالا شکست خوردند اما این قاعده هم مانند باقی قاعدهها یک استثنا و نقض دارد؛ پژمان جمشیدی.
بد نیست در پایان این نوشته اعتراف کنیم بازی پژمان جمشیدی در سریال پژمان که تقریباً اولین بازیاش محسوب میشد تحسین یکصدای منتقدان و مخاطب را برانگیخت. پژمان در این سریال کنار بازیگران پرتجربهی طنز و جدی توانست درخشان ظاهر شود و سریال پژمان تریبونی شد برای پرتاب یک استعداد خوب و یکی از پولسازترین بازیگران سینمای ایران. اما قاعده نقض نمیشود! چون همیشه ورود ورزشکاران به دیگر عرصههای شهرت با شکست مواجه شده مگر در قاعدهی پژمان.