مجله میدان آزادی: «یزدان» تازهترین سریال شبکهی سوم صداوسیما در 23 قسمت بود که چند روزی است پخش آن به پایان رسیده است. در پنجاه وهشتمین صفحه از پرونده «روزی روزگاری تلویزیون» (ویژه نقد و بررسی سریالهای ایرانی صدا و سیما) نقد و بررسی یزدان را به قلم مهشاد حمزهلو بخوانید:
تو این شهر قصههای زیادی گم شده...
این شعار یزدان است: «تو این شهر قصههای زیادی گم شده.» در گوشه گوشهی این شهر قصهای نهفته است که در انتظار روایت شدن، خاک میخورد. «منوچهر هادی»، کارگردان سریال «یزدان»، به سراغ این قصهها میرود تا این بار روزنامهی وقایع تهران را از زاویه دید مأموران شهرداری به تصویر بکشد. این سریال که در ژانر پلیسی-اجتماعی تولید شده، به تهیهکنندگی «سلیم ثنایی» و نویسندگی «امیرمحمد عبدی» از ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴ مهمان پنجرهی نمایش شبکهی ۳ شد. از همان روزها بیلبوردهای این سریال بر دیوارهای شهر جلوهنمایی کرد و از همه بیشتر آنچه چشم را به سوی این سریال برگرداند، بازیگران مشهوری بود که در قاب دوربین فیلمبردار این اثر قدم گذاشتند؛ از «پژمان بازغی» و «لعیا زنگنه» گرفته تا «حمید گودرزی»،«علیرضا خمسه» و «سیما تیرانداز».
حضور بازیگران مشهور در سریال «یزدان»
درباره کارگردان سریال یزدان
در نگاه اول وقتی که پوسترها و تبلیغات گستردهی سریال را دیدم، با خود فکر کردم که منوچهر هادی، لابد پس از غیابی نسبتاً طولانی، به جعبهی جادویی بازگشته و جمعی از بازیگران بهنام را هم با خود همراه کرده تا شروعی طوفانی را رقم بزند. او که در دههی ۹۰ سریالهای تلویزیونی «خداحافظ بچه» (۱۳۹۱)، «خوب، بد، زشت» (۱۳۹۲)، «آمین» (۱۳۹۴) و «دلدادگان» (۱۳۹۶) را کارگردانی کرد، مدتی بود که به شبکهی خانگی کوچ کرده بود. سریالهای «عاشقانه»، «دل»، «گیسو»، «نیسان آبی» و «نیوکمپ» حاصل این سالهای دور از تلویزیون بود که البته به جز سریال عاشقانه، در جمع منتقدین سینما، بازخوردهای منفی بسیاری را دریافت کردند. دریغ که سریال یزدان هم با تمام اهدافی که در صندوقچهی قصههایش دارد، از ضعفهای متعددی رنج میبرد که آن را به فهرست آثار ضعیف منوچهر هادی اضافه میکند.
داستان سریال یزدان
یزدان دومین اثر سریالی منوچهر هادی محسوب میشود که به خدمات یکی از گروههای شغلی میپردازد. پیش از این منوچهر هادی به سفارش موسسهی «ناجی هنر»، سریال آمین را در فاز اول تولید، کارگردانی کرد که با هدف پرداخت تخصصی به عملکرد پلیس و کاهش جرائم ساخته شد. حالا او پس از چند سال به سفارش شهرداری، سريال یزدان را که به خدمات مأمورین شهرداری از پاکبان گرفته تا آتشنشان میپردازد، کلید زده و این بار تا پایان با این پروژه همراه مانده است.
اما یزدان چه داستان گمشدهای را برایمان روایت میکند؟ پیرنگ اصلی داستان دربارهی ماجراهای عماد عرفانی (با بازی پژمان بازغی)، شهربان یکی از مناطق تهران و پسرش، امیرعلی عرفانی (با بازی دارا حیایی) است که در شهرداری و در کنار پدر کار میکند. این دو که خالصانه و متعهدانه به خدمت مشغولاند، در هر قسمت با چالشهای مختلفی رو به رو میشوند.

پژمان بازغی و دارا حیایی در نقش عماد و امیر علی عرفانی
اما چه فلسفهای پشت اسم این سریال خفته و ارتباطش با این دو کاراکتر اصلی چیست؟ حقیقت این است که قرار بود ابتدا نام «یک، سه، هفت» بر این اثر تلویزیونی گذاشته شود؛ اما ورق برگشت و نام یزدان، پسربچهی گمشدهای که گره اصلی داستان بر محور او میچرخد، بر سجل سریال نوشته شد. پسربچهای که در دوسالگی دزدیده شده و نه سال است که در کوچه پس کوچههای تهران آواره است و موادفروشی میکند! پسری که امیرعلی در یکی از مأموریتها از دست مواد فروشان نجات میدهد و تمام تلاشش را میکند تا سرنوشت بهتری را برایش رقم بزند.
اما یزدان فقط یکی از داستانهای گمشدهایست که در این اثر قرار است از قایم موشک روزگار دست بکشد. در کوچه پس کوچههای این شهر آدمهای مختلفی هستند که مثل یک قهرمان زندگی میکنند. قهرمانها قرار نیست حتماً مثل بتمن شنل به تن کنند یا مثل مرد آهنی لباسی سوپر تکنولوژیک داشته باشند. اکثر قهرمانها در لباس آدمهای عادی رفت و آمد میکنند و هیچ وقت هم صدایشان شنیده نمیشود. مثل آتشنشانها، رفتگرها و مأموران شهرداری که تنها چیزی که ما را به یادشان میاندازد آژیر خطر، صدای جارو در نیمه شب و بوق ماشینهای جمع زباله است. اما حقیقت این است که خدماتی که این قشر به جامعه ارائه میدهند، خیلی بیشتر از چیزی که میبینیم و میشنویم است و چالشهایی که هر روزه با آنها مواجهاند از پیش چشمها دور.
با همین نگاه، فیلمنامهنویس این اثر، به موازات ماجرای یزدان، خرده روایتهایی را به صورت اپیزودیک گنجانده است که هر کدام یکی از قصههای این شهر را از گنجهی خاکخورده بیرون میکشد. از ناگفتههای زندگی قهرمانانی که دیده نشدهاند گرفته تا معضلاتی دربارهی دستفروشان و کودکانی که ناآگاهانه مواد میفروشند و مسائل اجتماعی دیگری که به اعتیاد، مافیاهای زباله، اجارهی مسکن و… مربوط میشود. در میان داستانها از اتفاقات واقعی هم الهام گرفته میشود؛ مثل ماجرای رفتگری که چند کیلو طلا پیدا میکند و آن را به صاحبش برمیگرداند!
نقد سریال یزدان
منصفانه باید گفت که یزدان هدف شریفی دارد؛ اما آن روی سکه را هم باید دید. روایت باید هنرمندانه و تکنیکی باشد و این در حالی است که سریال از ضعفهای فاحشی رنج میبرد که قابل چشمپوشی نیست. در ادامه باید بررسی کنیم تلههایی که یزدان را از چشم مخاطب میاندازند، چیست.
اول؛ فیلمنامه بد یا وصلههای ناجور
مهمترین چیزی که هر سریالی را پرکشش و دیدنی میکند داستان آن است؛ اما فیلمنامهی یزدان قوت کافی را ندارد. درست است که روایت اپیزودیک که در هر قسمت به یک موضوع اجتماعی میپردازد، ایدهای در خور توجه است؛ اما در عمل اغلب داستانها در سطح کلیشه و شعار باقی میمانند. گذشته از اینها تکههای پازل روایت ، کنار هم جور نمیشوند. مثلاً هیچ وقت مشخص نمیشود که چرا سهراب ۹ سال است که به اتهام قتل عمد، در زندان مانده و حکمش اجرا نشده؟ چرا امیرعلی حاضر میشود بعد از رفع اتهام از دادگاه به جرمی اعتراف کند که مرتکب نشده؟! چرا قیام (با بازی لعیا زنگنه) که نقش منفی و خلافکار سریال را بازی میکند باید به شهربان پیشنهاد ازدواج بدهد؟ و چرا شهربان مجبور میشود که واقعاً به خواستگاری او برود؟! و هزاران چرای دیگر که همه ناشی از قلم ناشیانهی فیلمنامهنویس بوده. این چراها ما را به مشکل دومی که این سریال را به یک اثر به شدت ضعیف تبدیل میکند، میرساند.
دوم؛ ژانر سریال یزدان، اجتماعی یا درام هندی؟!
حتی در آثار خیالی هم وجود منطق ضروری است. حال چطور در یک درام اجتماعی-پلیسی میشود ضعف در منطق روایتها را نادیده گرفت؟ مثالهای متعددی در این زمینه وجود دارد که مخاطب را به این فکر وا میدارد که نکند به جای یک سریال ایرانی در حال تماشای اثری از دیار هندوستان است؟ (خطر افشا) مثلاً کدام پدری با دزدها دست به یکی میکند تا برای اخاذی از پدر زنش، پسرش را بدزدند. یا کدام بیمارستانی بدون تایید صلاحیت پزشکی، پزشکی را که ماهها در حال مصرف مواد مخدر بوده و قطعاً اثرات مخربی بر روان، عملکرد ذهنی و جسمیاش گذاشته برای یک عمل جراحی سنگین، روانهی اتاق عمل میکند؟
البته اینها تنها اپیزودهای هندی داستان نیستند. بدترین آن قسمتی است که قیام، مافیای زباله، به عماد عرفانی پیشنهاد ازدواج میدهد! جدی یا شوخیاش هم تا آخر سریال قابل تشخیص نیست. فاجعهبارتر آنکه دختر عماد عرفانی، وارد صحنه میشود تا قیام را به پدر برساند! سریال از همین جا وارد سرازیری سقوط میشود و به جای اثری اجتماعی، شباهت بسیاری به رمانهای زرد پیدا میکند. پایانبندی فاجعهبار و گرهگشایی ماستمالی شدهی سریال را هم که بهتر است خودتان ببینید تا حجم هندی بودنش دستتان بیاید!
سوم؛ شخصیتپردازی ضعیف یزدان یا نقشهایی که نقش بر آب شد
شخصیتپردازی یکی دیگر از ضعفهای این اثر است. قاعدتاً اگر هدف نویسنده، نمایش خدمات و معضلات ماموران شهرداری است لازم است شخصیتپردازی بهتری از آنها ارائه دهد. ما به تصویر ماموران زیرک بیشتری در قاب تلویزیون نیاز داریم. این در حالی است که شاهدیم اشتباهات عجیب و غریبی به ویژه از شخصیت امیر علی سر میزند. اشتباهاتی که هر کسی حتی با کمترین اطلاعات حقوقی هم مرتکب نمیشود! جدای از این، شخصیت نگین (خواهر امیرعلی)، تمنا (فاطیما بهارمست) و قیام (لعیا زنگنه) در جاهایی اصلاً و ابداً قابل باور نیستند. دیالوگها و کنشها حتی گاهی خندهآور است و گویی حتی خود بازیگرها هم نقشی که پذیرفتهاند را باور ندارند.
چهارم؛ افت فاحش سریال یزدان، سپردن داستان به آب روان!
به اصطلاح خودمانیترش باید بگوییم سریال را به آب بستند. حال چه شد که سریال از ۳۰ قسمت به ۲۳ قسمت رسید بماند؛ اما افت فاحش داستان بعد از نیمهی اول قابل انکار نیست. از اواسط سریال، داستانهای اپیزودی کم کم حذف و سریال به آبکیترین شکل ممکن تمام میشود.

پنجم؛ یزدان تبلیغی برای شهرداری
همان طور که پیش از این هم اشاره کردیم، حامی مالی این سریال شهرداری است و حجم تبلیغات بالای این سریال از بیلبوردهای شهری تا اکران مردمی در برج میلاد هم از همین موضوع سرچشمه میگیرد. البته داشتن اسپانسر مالی برای هیچ سریالی ضعف محسوب نمیشود، البته اگر از بودجهای که در اختیار داشته نتیجهی قابل قبولی ارائه داده باشد. متاسفانه سریال با ضعفهای مطرح شده و سکانسهای بعضاً گلدرشت از بانک شهر شبیه به یک تیزر تبلیغاتی است که اثر مثبتی هم بر مخاطب نمیگذارد.
نقدهای مثبت سریال یزدان یا تکههای دوستداشتنی پازل یزدان
از حق نگذریم یزدان تکههای دوستداشتنیای هم دارد که باید از آنها یاد کنیم. بازی پژمان بازغی و کوروش ثنایی (بازیگر خردسال) با ادبیات طنز و کوچهبازایاش بخش جذاب سریال یزدان است. علاوه بر این خرده روایتهای تاثیرگذاری نیز در این سریال به چشم میخورد که به خدمات آتشنشانان، رفتگران و… میپردازد. یکی از قسمتهایی که ویژهتر دوستش داشتم، قسمتی بود که به اهالی فرهنگ و هنر تقدیم شد و بیلبوردهای تبلیغاتی کتابهایی را به نمایش گذاشت که از کتابهای مهم دفاع مقدس محسوب میشوند؛ از «دختر شینا» و «باران بهاری» تا «وقتی که مهتاب گم شد». سکانسهای دیدنیای هم از شخصیت شهربان، به چشم میخورد که واقعاً مخاطب را به وجود آدمهای شریفی که به وجدان پایبندند گرم میکند. کسی که رشوه قبول نمیکند و همه چیز، حتی آبرویش را فدای خدمت به مردم میکند.
روی هم رفته، یزدان از ایدهای جوانه زد که اگر برایش زمان و تلاش بیشتری صرف میشد، ارزشش را داشت. اما دریغ که همان بودجهی به قول شهرداری،«کمتر از حد میانگین» هم آن طور که باید صرف نشد و نتیجه چیزی نبود جز پیوستن یک اثر ضعیف دیگر به کارنامهی صدا و سیما.