مجله میدان آزادی: در هفتۀ کتاب و فصل دوم رویداد نقد و تماشا که به اکران فیلمهای برگزیدۀ سینمای اقتباسی ایران و جهان اختصاص دارد، به سراغ فیلم «تاجر ونیزی» رفتهایم که به کارگردانی «مایکل رادفورد» در سال 2004 ساخته شده است. در ادامه ریویوی نقد و بررسی این فیلم را به قلم حسام فروزان بخوانید و برای نوشتن ریویوی شخصی خودتان دربارۀ این اثر، به صفحه تعاملی این اثر در سایت مجله سر بزنید:
اگرچه بطور کلی نمایشنامه «تاجر ونیزی» یکی از کمدیهای مشهور ویلیام شکسپیر محسوب میشود؛ اما برخی مفسران مایههای تراژیک این اثر را نیز واجد ارزش دانستهاند. تاجر ونیزی بهدلیل ترکیب عناصر طنز، رمانس و تراژدی اخلاقی در حالتی بینابینی قرار گرفته و باعث شده در گذر زمان، برداشتها و اجراهای متفاوت و حتی متضادی از آن ارائه شود. البته با توجه به مایههای طنزآمیز (خود موضوع قراردادن گوشت بدن به عنوان وثیقه وام خندهدار و باورنکردنی است) در داستان میتوان تاجر ونیزی را یکی از کمدیهای مهم شکسپیر حساب کرد که ارجاعات فراوانی به مسائل فرهنگی و اجتماعی و سیاسی اروپا در طول تاریخ دارد؛ بویژه مسأله حضور یهودیان مهاجر در جوامع اروپایی در دورههای مختلف تاریخی و برخورد جوامع میزبان با آنها. سالها پیش از سینما، اجراهای تئاتری این متن گاه بر جنبه عاشقانه و ظرافتهای حقوقی آن تأکید داشتند و گاه، بهویژه پس از جنگ جهانی دوم (و تجربه فاشیسم و هولوکاست و البته فاجعه نسلکشی فلسطینیان در غزه) بیش از هر چیز بر ستم تاریخی و نگاه تبعیضآمیز جامعه غرب مسیحی نسبت به یهودیان و دیگر اقلیتهای قومی یا مذهبی تمرکز میکردند.
در تاریخ سینما نیز مسیر مشابهی دیده میشود. با مروری کوتاه میبینیم نسخههای آغاز قرن بیستم، که عمدتاً فیلمهای صامت کوتاه بودند، شایلاک را در قالبی کلیشهای و اغراقآمیز تصویر میکردند؛ شمایلی برگرفته از پیشداوریهای رایج آن زمان. با گذر زمان و بهویژه پس از فاجعه هولوکاست، خوانشهای انسانیتر و حساستری پدید آمد، اما با این حال سینما هنوز یک اقتباس جدی، پرجزئیات و وفادار به روح متن شکسپیر کم داشت. فیلم مایکل رادفورد در سال 2004 پاسخی به همین خلأ بود؛ کوششی برای بازآفرینی جهانی پیچیده و چندلایه از متن شکسپیر، اما در قالبی سینمایی، امروزی و البته اخلاقیتر.

نمایشنامه «تاجر ونیزی»، نوشته «ویلیام شکسپیر»
داستان فیلم تاجر ونیزی: یک پوند گوشت و یک جامعه زخمی
داستان فیلم با قراردادی عجیب و غریب آغاز میشود: آنتونیو برای کمک به دوستش باسانیو، از شایلاک وام میگیرد و وثیقه پرداختنشدن وام، «یک پوند از گوشت بدن او» تعیین میشود. فیلم البته خیلی زود تکلیف را روشن میکند، که این قرارداد نه شوخی است و نه یک بازی حقوقی صرف؛ بلکه نتیجه مستقیم روابطی آمیخته با تحقیر، دشمنی و تبعیض تاریخی است. رادفورد با افزودن صحنههایی در ابتدای فیلم، رفتارهای خشونتآمیز جامعه ونیز با یهودیان را آشکار میکند و نشان میدهد که شایلاک در چه فضایی زندگی میکند؛ فضایی که در آن توهین به او کاری عادی است و حضورش در شهر همیشه همراه با تهدید و نگاههای سنگین است.
در چنین بستری، تصمیم شایلاک برای پذیرفتن قرارداد عجیبِ «قسمتی از گوشت بدن» دیگر صرفاً یک نیرنگ مالی نیست؛ بلکه شکلی از انتقام تاریخی است، واکنشی از سر زخمخوردگی و احساس فروخورده تحقیر. فیلم با تمرکز بر همین لایهها نشان میدهد که مسئله اصلی نه یک بدهی ساده، بلکه ساختارهای خشونتی است که همه شخصیتها را در خود گرفتار کرده است.

«آل پاچینو» در نقش «شایلاک»
بازی آل پاچینو: نقطه قوت پررنگ فیلم
یکی از نقاط عطف اصلی فیلم، حضور آل پاچینو در نقش شایلاک است. پاچینو برخلاف بسیاری از اجراهای قدیمی، شایلاک را به یک شرور تکبعدی فرو نمیکاهد؛ بلکه او را انسانی معرفی میکند که سالها فشار و توهین را تحمل کرده و اکنون میان انتقام و کرامت انسانی گرفتار شده است. بازی او سراسر از سکوتها و مکثهای معنادار تشکیل شده است؛ خشم درونی شخصیت را نه با فریاد، بلکه با نگاهها و خشکی صدا منتقل میکند و همین انتخاب بازیگری باعث میشود شایلاک بیش از هر زمان دیگر قابلدرک و ملموس بهنظر برسد.
اوج این اجرا در مونولوگ معروف «آیا یهودی چشم ندارد؟» پدیدار میشود؛ صحنهای که پاچینو با لحنی زخمی و درعینحال محکم اجرا میکند. این لحظه نهتنها شخصیت شایلاک را انسانیتر میسازد، بلکه نگاه فیلم را نیز روشنتر میکند: اینکه آنچه شکسپیر نوشته تنها یک ماجرای حقوقی نیست، بلکه نقدی است بر جامعهای که با تبعیض سیستماتیک خود، انسانها را به مرز خشونت میرساند. در سکانس دادگاه نیز بازی پاچینو به نقطه اوج خود میرسد؛ جایی که نگاههایش از تحقیر تا درماندگی، از خشم تا شکست، در چند دقیقه کوتاه طیفی وسیع از احساسات را به نمایش میگذارد.
شخصیت آنتونیو (با بازی جرمی آیرونز) نیز از آن کاراکترهای مهمی است که در متن شکسپیر و همچنین در فیلم باید کنکاش شود. آنتونیو در تاجر ونیزی نمادی از وفاداری و اخلاقِ رفاقت است؛ وجدان او میان فداکاری برای دوست و ناتوانی در دفاع از خود قرار میگیرد و همین تناقض، پیچیدگی اخلاقی شخصیت را میسازد. آنتونیو شخصیتی است که وفاداری و احساس مسئولیت نسبت به دوستان را تا حد فداکاری پیش میبرد؛ او برای تحقق آرزوی باسانیو حاضر میشود بار مالی و خطرهای شخصی را به جان بخرد و حتی اعتبار و داراییاش را در راه دوستی به خطر اندازد. این رفتار نشاندهنده یک اخلاقِ رفاقتی است که بر تعهد، سخاوت و اولویتدادن به دیگری استوار است؛ اما همزمان آنتونیو با نوعی بیعملی اخلاقی مواجه است: او در برابر قرارداد مرگبار شایلاک و در صحنه دادگاه، توان یا اراده کافی برای دفاع از خود را نشان نمیدهد، گویی وجدانش بیشتر در خدمت احساس مسئولیت نسبت به دوست است تا حفظ حقوق و کرامت خویش. با اینکه شرط وام و حکم دادگاه بسیار عجیب و غیرانسانی هستند باز هم آنتونیو به آن گردن مینهد و آماده اجرای قانون است. این تضاد دوگانه - فداکاریِ فعال در برابر دوستان و انفعالِ دفاعی در برابر ظلم - آنتونیو را به شخصیتی اخلاقی اما آسیبپذیر تبدیل میکند که همزمان ستایشبرانگیز و قابل نقد است. از این منظر، آنتونیو نه تنها نمادِ رفاقتِ بیقید و شرط، بلکه نمونهای از پیچیدگیهای اخلاقی است که شکسپیر در نمایشنامهاش کاوش میکند: چگونه وجدان فردی میتواند در تقاطعِ محبت، مسئولیت و ناتوانی قرار گیرد و چه پیامدهایی برای خودِ فرد و دیگران دارد.
بطور کلی، تماشاگری که با تاریخ اروپا آشنا باشد نگاه عمیق شکسپیر و نقد او به تاریخ و فرهنگ اروپایی در تاجر ونیزی را بهتر درمییابد. در طول تاریخ، حاکمان و مردمان اروپا بر اقلیتهای مذهبی (از جمله یهودیان) ظلمهایی روا داشتهاند که تاریخ بشر از آنها شرمسار است. حتی در دورههایی یهودیان از ظلم دولتهای اروپایی به کشورهای مسلمان پناه بردهاند و با رواداری مسلمانان در همان ممالک مقیم شدهاند.

«مایکل رادفورد» کارگردان فیلم «تاجر ونیزی»
طراحی صحنه: ونیز زیبا و بیرحم
رادفورد با کمک فیلمبردار خود، ونیز قرن شانزدهم را نه به عنوان یک پسزمینه تزئینی، بلکه به مثابه یکی از عناصر اصلی درام خلق میکند. کوچههای باریک و تاریک، کانالهایی که نور نیمهجان خورشید را بازتاب میدهند و میدانهایی که در عین زیبایی، حس تهدید در آنها جاری است، همگی ونیزی را تصویر میکنند که در آن انزوا، تبعیض و نظارت دائمی حضور دارد. نورپردازی الهامگرفته از نقاشیهای کاراواجو به فیلم حالوهوایی نیمهتئاتری و نیمهواقعگرایانه میبخشد و فضای تاریخی را بهجای آنکه به شکلی کارتپستالی بازسازی کند، آن را زنده، زمخت و قابل لمس نشان میدهد. موسیقی فیلم نیز با تمهای یهودی، لحن اندوهگین و تاریخی اثر را تقویت میکند و به شخصیت شایلاک عمق بیشتری میبخشد.

قابی از فیلم «تاجر ونیزی»
درباره اقتباس: نحوه رویارویی با متن کلاسیک
یکی از ویژگیهای قابلتوجه این اقتباس، نحوه برخورد رادفورد با متن شکسپیر است. او در عین وفاداری به زبان و ساختار اصلی، برخی موقعیتهای داستانی را سادهتر و متمرکزتر اجرا میکند تا با ذات سینما سازگارتر شود. همچنین با افزودن صحنههایی از خشونت علیه یهودیان، انگیزههای شایلاک را برای تماشاگر مدرن قابلدرک میسازد و تأکید میکند که در فضاهای تبعیضآلود، رفتارهای خشن از خلأ به وجود نمیآیند، بلکه نتیجه فشار مداوم و تاریخیاند.
پایانبندی فیلم نیز - جایی که شایلاک مجبور به تغییر دین میشود- با لحنی بسیار تلختر از اجراهای سنتی این نمایشنامه ارائه میشود. رادفورد این لحظه را نه پیروزی قانون، بلکه نمادی از شکست اخلاقی جامعه نشان میدهد؛ تصویری از اینکه چگونه عدالت رسمی میتواند در پوشش قانون، بزرگترین ظلمها را توجیه کند. این اجبار، در فیلم رادفورد بسیار تراژیک نمایش داده میشود. دوربین روی چهره شکسته و فروپاشیده آل پاچینو مکث میکند؛ یک مرد که نهتنها داراییاش، بلکه هویت و ایمانش را نیز از دست میدهد. فیلم حتی وقتی شایلاک تنها و بیپناه از دادگاه خارج میشود، این خشونت پنهانِ «پیروزی دادگاه» را برجستهتر میکند.

شخصیت «پورشیا» و «باسینو» با بازی «لین کالینز» و «جوزف فاینز»
کم و کاستیهای فیلم
با همه این نقاط قوت، فیلم کاملاً بی عیب و نقص نیست. برای مثال، خط فرعی عاشقانه پورشیا و باسانیو نسبت به خط اصلی داستان از عمق کمتری برخوردار است و حضورش در روایت گاهی صرفاً بهصورت مکمل احساس میشود. ریتم فیلم نیز در بخشهایی کند میشود و برخی صحنهها همچنان حس تئاتری خود را از دست ندادهاند. با این حال این کاستیها در مقایسه با استحکام کلی اثر، ناچیز بهنظر میرسند.

«مایکل رادفورد» و «آل پاچینو» در پشت صحنه فیلم «تاجر ونیزی»
جمعبندی: اثری معاصر درباره زخمهای قدیمی بشر
تاجر ونیزی مایکل رادفورد اقتباسیست که در آن ستم تاریخی، خشونت اجتماعی و پرسشهای اخلاقی بهجای آنکه در سایه لحن کمدی متن گم شوند، به هسته اصلی روایت تبدیل شدهاند. آل پاچینو با بازی درخشان خود شایلاک را به انسانی بدل میسازد که با تمام ضعفها و خطاهایش، قربانی جامعهای چندلایه و تبعیضآلود است.
این فیلم یادآور است که نمایشنامهای چهارصدساله هنوز میتواند درباره امروز ما سخن بگوید: درباره عدالت، دیگریسازی و فشارهای پنهان جامعه که انسانها را به سوی تباهی سوق میدهد. پس از هولوکاست، ما فجایعی دیگر را نیز شاهد بودهایم؛ از جمله نسلکشی وحشتناک فلسطینیان در غزه که تأکیدی است بر اینکه زخمهای تاریخی میتوانند بارها و به اشکال گوناگون تکرار شوند. متن شکسپیر زنده است؛ بسیاری از مسائل اخلاقی و دشواریهای همزیستی اقدام بشری هنوز پابرجا ماندهاند.

کاریکاتوری که در آن بنیامین نتانیاهو به شایلاک تشبیه شده است، اثر استیو بل، کاریکاتوریست روزنامه گاردین
مطالب مرتبط
گزارش تصویری: اکران «تاجر ونیزی» با حضور «ایوب آقاخانی»