مجله میدان آزادی: تا امروز در فصل دوم پرونده «پرواز بر فراز آشیانهی سیمرغ» به انتشار مهمترین خبرهای پیرامون چهلودومین جشنواره فجر پرداخته بودیم. از امروز نقد فیلمهای جشنواره فجر 1402 را در ستون «نقد و بررسی فیلمهای جشنوارهی فجر 42» آغاز میکنیم. نخستین فیلمی که به سراغش میرویم فیلم «صبح اعدام» به نویسندگی و کارگردانی کارگردان سرشناس «بهروز افخمی» است. فیلم سینمایی صبح اعدام محصول مشترک سازمان سینمایی فارابی و سازمان سینمایی سوره است و تهیهکنندگیاش را «علی شیرمحمدی» بر عهده داشته است. همچنین در این فیلم بازیگرانی چون «مسعود شریف»، «ارسطو خوشرزم»، «داود فتحعلیبیگی»، «پوریا منجزی»، «مهرداد نیکنام»، «محسن آوری»، «کاوه دارابی» و «فریبا آذرشب» به ایفای نقش پرداختند. ریویوی نقد و بررسی صبح اعدام را به قلم خانم زهرا باقری بخوانید.
نقد فیلم صبح اعدام
[در این ریویو خطر لو رفتن قصه وجود دارد]
صبح اعدام را یک جوجه تیغی از غزه تقدیم میکند که معلوم نیست چه معنایی دارد، اشاره به ماجرای پیدا شدن یک جوجه تیغی زخمی در غزه دارد یا اسم رمزی است که باید بعدها رمزگشایی شود. سپس با صدای ناپخته یک دختر وارد تیتراژ بسیار طولانی میشویم که ماجراهایی را از دوران پهلوی دوم توضیح میدهد، صحنههایی از آمریکای در عیش و نوش و اروپای پس از جنگ جهانی و دربار شاه ایران و بعد ماجرای فیضیه و 15 خرداد و آماری از کشتهشدگان قیام 15خرداد در شهرهای مختلف و باز نماهایی از شاه و ملکه ایران و انتخابات آمریکا و جان اف کندی و بعد بالاخره شروع فیلم و نمای بسته از طیب حاج رضایی.
صبح اعدام، یک ساعت یا کمتر از صبح روز 11 آبان 1342 است که طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی اعدام می شوند. از ورود این دو فرد به اتاق تشریفات تا پای جوخه اعدام روایت فیلم است، سیاه و سفید و عمدتا در اتاق تشریفات و سالن بیرونی آن در پادگان لشگر. در واقع همان صدا همزمان با یکی از همراهان طیب و خبرنگار روزنامه کیهان گفتگو میکند که چهرهشان را هرگز نمیبینیم و به این ترتیب متوجه میشویم که آنجا کجاست و بعضی اطلاعات تکمیلی دیگر را دریافت میکنیم.
ماجرا پیش از این در تاریخ ثبت شده و همین کفایت میکند که هیچ هیجانی در داستان وجود نداشته باشد و کارگردان هم خیال ندارد چیزی به آن اضافه کند. بازی بازیگران ما را با وجه کوچکی از شخصیت طیب یا حاج اسماعیل هم آشنا نمیکند، هرچند تلاشی بسیار کلیشهای برای نمایش اعتقادات حاجاسماعیل شده، نمازش را میخواند و کتش را میپوشد و به اتاق تشریفات میرود و موقع رفتن به سمت ماشین انتقال به میدان تیر زیر لب دعا میخواند اما آنهم چندان اثرگذار نیست. طیب هم ابدا لات محله پاچنار و میدان خراسان به نظر نمیرسد. یک چهره بیخیال و خسته است که حتی خطوط چهرهاش آن را شبیه طیب نمیکند. انگار تصاویر میتوانند هیچ نقشی در این فیلم نداشته باشند و شما میتوانید فقط به صدایشان بسنده کنید و هزینه سنگین تماشا را در یک سالن سینمایی به گوشسپردن به یک هندزفری تقلیل دهید. در واقع کارگردان برای همه آن یک ساعت فیلم، صداهای مناسبی در نظر گرفته که نور و تصویر هم قرار نیست به کمک آن بیاید. از اذان صبح گرفته تا صدای خروس و پارس سگها تا صدای راهرفتن آدمها و استکان و نعلبکی و ماشین و چَکچَک دوربینهای عکاسی. ضمن اینکه صدای بازیگرها هم کفایت امر است و ندیدن چهرهشان حتی شاید خدمتی باشد به شخصیتهای تاریخی طیب و حاج اسماعیل.
عنصر تماشا مسائلی را به نظر بیننده میرساند که از یک سازنده آماتور هم بعید میآید، چه برسد به کارگردانی با سابقه. اینکه از همان اول اتاق تشریفات را گرم توصیف میکنند، تعدادی خبرنگار و کادری ارتش و متهمین و روحانی برای نوشتن وصیت آنجا ازدحام کردهاند، اما هیچکس صورت عرق کردهای ندارد، در عوض وقتی «سرهنگ قانع» که رسیدگی پرونده در دست اوست سوار ماشین تیمساری بینام میشود تا در سحرگاه آبان ماه 1342 به سمت میدان تیر بروند، صورتشان عرق کرده است. نورپردازیها ناهماهنگ با ساعت سحر است و مواردی مثل کت و شلوار اتوکشیده و ساعت مدل جدید ریتم روی دیوار که فیلم را باورناپذیر و ساختگی نشان میدهد، تا آنجا که همان ابتدا چند نفر از تماشاچیان سالن را ترک کردند.
البته بعضی از جزئیات شبیه عکسهای باقی مانده از حادثه است، مثل بستهشدن چشم محکومین با دستمال یزدی و چهره بازیگر حاج اسماعیل که شبیه خود اوست اما گریم نامناسبی دارد. اینکه به عنوان تماشاچی به این جزئیات فیلم فکر کردم و دربارهاش مینویسم به نظرم یک دلیل مهم دارد و آن اینکه این فیلم چنان ساختگی و باسمهای به نظر آمد و آنقدر ذهنم را مشغول هیچ مسالهی دیگری نکرد که لاجرم این جزئیات در ذهنم مانده. البته آنجا که حاج اسماعیل شروع به وصیت میکند و از حاج علی خاطرجمع و کلیددارش و داییاش صحبت میکند بالاخره پی به چیزی تازه میبریم و آنهم مناسبات مالی حاج اسماعیل رضایی است که وسطهایش ترانهای با این بیت آغازین « پولک پولک چشمک زن/ هر دونهش قد یه ارزن » اجرا میشود تا از این ریتم کند صورت مالی حاج اسماعیل، کارگردان و احتمالا ما خسته نشویم. ترانهای که هیچ ربطی نه به اعدام نه به یک ماجرای سیاسی و نه هیچ موضوع دیگری ندارد.
در روند یک ساعت و ربع فیلم برگ تازهای از تاریخ ورق نمیخورد، اطلاعات آنچنانی از ماجرای اعدام روشن نمیشود، شخصیت طیب و حاج اسماعیل پررنگ نمیشوند، از حوادث جانبی چیز زیادی روایت نمیشود، الا کودتای ویتنام که خبر اعدام این دو نفر را در روز 11 آبان پوشش میدهد. حتی به نظر میرسد موضوع آنقدر لازم است بی حاشیه و کم دردسر پایان بپذیرد و ما را به جوخه اعدام برساند که وسط نمایش موسیقی و ترانه به کمک میآیند! و از آن مهمتر آنکه شعارهای مد نظر کارگردان چنان در اولویت است که حتی اگر آنچه روایت میکند واقعیت باشد باز هم قابل اعتماد نیست. انگار باورپذیری فیلم و مقبول مخاطب بودنش ابدا برای کارگردان اهمیتی نداشته، بلکه صرفا میخواسته ارادت خود را به دو کشتهشدهی قیام پانزدهخرداد -که اعدامشان از مهمترین حوادث انقلاب ایران است- اثبات کند.
صبح اعدام، سقوط سینما، یا روایت تاریخ، یا کارگردان و یا هرسه است.
مطالب مرتبط:
ویدئو: نقد و بررسی فیلم «صبح اعدام»، ساخته «بهروز افخمی»