مقدمه مجله میدان آزادی: فیلم کوتاه «خیلی خیلی دور و بسیار نزدیک» به نویسندگی و کارگردانی «احمد حیدریان» این روزها در چهلودومین جشنواره فیلم کوتاه به نمایش درآمده است. در این صفحه از پرونده «جشنواره فیلم کوتاه تهران» به سراغ نقد، بررسی و تحلیل این اثر رفتهایم. ریویوی آن را به قلم خانم زهرا ایزدینیا بخوانید:
فیلم «خیلی خیلی دور و بسیار نزدیک» به نویسندگی و کارگردانی «احمد حیدریان» و تهیهکنندگی «محدثه پیرهادی» فیلمی است که جهانی میآفریند رویاپردازانه و باورپذیر.

فیلم «خیلی خیلی دور و بسیار نزدیک»، ساخته «احمد حیدریان»
داستان فیلم خیلی خیلی دور و بسیار نزدیک
در این فیلم کوتاه، ماجرای خواهر و برادری کم سنوسال را در ایام دفاع مقدس میبینیم که به دنبال پدر رزمندۀ گمشدۀ خود میگردند. آنها پی یافتن او در آسمانها هستند چراکه مادر به آنها گفته «پدر به آسمانها رفته». اما در این جهان واقعی چگونه میشود به آسمان رفت؟
نویسنده به خوبی به درک این جمله به ظاهر تکراری و شنیده شده که عموما مادران در رابطه با پدر شهید فرزندانشان میگویند، رسیده است و خلاقانه به دنبال تبدیلکردن آن از خیال به واقعیت است. داستان این خواهر و برادر با ایده اینکه اگر بدنشان پر از هوا بشود میتوانند مثل یک بادکنک باد شوند و به آسمان و بین ابرهایی که پدر در آنجا زیست میکند بروند، شروع میشود. با راهبری خواهر«فاطمه» مأموریت آغاز میشود: اول باید پسرک سرما بخورد. ایستادن زیر باران، همزمان خوردن بستنی و بعد ایستادن جلوی پنکه. بعد باید سراغ پزشک بروند تا در نسخهاش برای او آمپول بنویسد. بعد سراغ تزریقاتی. تا اینجا طبق نقشه پیش میرود. اینجا باید رو بازی کنند و مستقیم از تزریقاتی بخواهند که به جای محتوای آمپول هوا تزریق کند. نویسنده این مرحله را نیز با کمک خواب تزریقاتی با موفقیت به سرانجام میرساند و مخاطب به این سوال فکر میکند که آیا واقعاً به پسرک هوا تزریق کرد و چگونه؟ فیلمساز جواب این سوال را در سکانس بعدی بلافاصله میدهد. پسرک بالای ابرهاست و دخترک به پای او طنابی بسته در زمین. پسرک گزارش میدهد که هنوز پدرشان را پیدا نکرده و باید جا به جا شوند.

قابی از فیلم «خیلی خیلی دور و بسیار نزدیک»، ساخته «احمد حیدریان»
و اینجاست که فیلمساز دنیای خیالانگیز خود را به ما اثبات میکند؛ دنیایی که در همان ابتدای فیلم با بادشدن آدمک نقاشی شده روی تخته سیاه و بالارفتنش معرفی کرده بود. به نظر میرسد اینجا باید فیلم تمام شود، اما هوشمندی فیلمساز در ساختن جهانی بین رویا و واقعیت باعث میشود فیلم ادامه پیدا کند.
شب پسرک ماجرای دیدار خود با پدرش را با اشتیاق برای خواهر تعریف میکند. حال، دختر نیز که دلتنگ همیشگی پدر است بر ترس خود از ارتفاع غلبه کرده و میخواهد خودش نیز به آسمان برود تا پدرش را ملاقات کند. و با ایستادن دختر زیر باران، فیلم تمام میشود.
ایده فیلم در ظاهر ساده و کودکانه است اما حیدریان با سابقه ساخت فیلم کوتاه موفق «پیش از بهشت» نشان داده که به دنبال خلاقیت در قصهگویی و تصویر است و نه کلیشهها. او توانسته است تا حدی به رئالیسم جادویی نزدیک شده و جهانی نسبتا فانتزی و در عین حال متفاوت خلق کند. گرچه میتوان به روابط علّی و معلولی داستان و سیر تحول کاراکتر ایراداتی وارد کرد اما فضای دلنشین ساخته شده در فیلم، ما را از آن عبور میدهد. دو کودک برای رسیدن به رویای خود مصرانه تلاش میکنند و به اندازه ظرفیت و دنیای خود مجدانه پیش میروند. فاطمه با وجود سن کم به تکامل میرسد و با غلبه بر ترسی که جلوی رسیدن به بزرگترین آرزویش یعنی دیدار پدر را میگیرد تحول پیدا میکند.

فیلم «خیلی خیلی دور و بسیار نزدیک»
جهان خود را خلق کن و در آن، خیالانگیزانه قدم بردار
مخاطب بزرگسال هم جذب این جهان کودکانه میشود و خود را جای فاطمه و علی میگذارد. چرا نشود به آسمان رفت؟ جایی که غایت است و آسمانیها پذیرای صافی درون هستند. در کنار توجه به سیر داستان، کارگردانی در به ثمر نشستن این فیلمنامه اثر زیادی داشته است. میزانسن به خوبی طراحی شده و انتخاب درست رنگها به ساخته شدن فضای داستان کمک کرده است. کمدی که در لحن فیلم و سکانسها حاکم است تمایزی در سبک کارگردان ایجاد کرده است که میتواند امضایی برای او باشد، و نکته ویژهای که به چشم میخورد بازی فوقالعاده دو کودک است که توانستهاند به خوبی نقش را اجرا و حسها را کاملا منتقل کنند. گرچه برخی دیالوگها بزرگتر از سن آنها به نظر میرسد. با نگاهی اجمالی به فیلم کوتاه خیلی خیلی دور و بسیار نزدیک میتوان گفت خلاقانه نگاهکردن به موضوعاتی کلیشهای نشدنی نیست، تنها کمی جسارت و البته شیدایی میخواهد که نویسنده و کارگردان به آن نیاز دارند.