چهارشنبه 01 شهریور 1402 / خواندن: 14 دقیقه
پرونده روزی روزگاری تلویزیون | صفحه سی‌وششم

یادداشت: نقد و بررسی سریال «خاک سرخ»، ساخته «ابراهیم حاتمی‌کیا»

قصه‌ی «خاک سرخ»، قصه‌ی دختری به نام لیلاست که در کودکی یعنی در سال‌های قبل از انقلاب، از خانواده‌اش جدا شده. او که در روز ازدواجش می‌فهمد پدر و مادر واقعی‌اش کسان دیگری هستند سراغ آن‌ها را می‌گیرد و برای پیدا کردن‌شان تا خرمشهر جنگ‌زده می‌رود. از طرف دیگر پدر واقعی لیلا هم به‌طور موازی به‌دنبال او می‌گردد.

5
یادداشت: نقد و بررسی سریال «خاک سرخ»، ساخته «ابراهیم حاتمی‌کیا»

مجله میدان آزادی: بازنمایی هنری «مقاومت خرمشهر» در جنگ ایران و عراق با نام یک سریال قرین شده است: «خاک سرخ». جدیدترین مطلب در ستون «بهترین سریال‌های تلویزیون» به بررسی این اثر اختصاص دارد. خانم «سمیه کشوری» در سی‌وپنجم صفحه‌ی «روزی روزگاری تلویزیون»، یادداشتی برای این سریال نوشته است. بخوانید:

ابراهیم حاتمی‌کیا کارگردان نام‌آشنایی است که اسمش به جنگ و دفاع مقدس گره خورده است. این کارگردان در اولین سریال تلویزیونی خود یعنی «خاک سرخ» نیز سراغ همین ژانر رفت و سریالی زیبا از خود به یادگار گذاشت. حاتمی‌کیا تا قبل از اولین سریالش، فیلم‌های سینمایی‌ای همچون «دیده‌بان»، «مهاجر»، «وصل نیکان»، «از کرخه تا راین» «بوی پیراهن یوسف»، «ارتفاع پست» و «آژانس شیشه‌ای» را ساخته بود که همگی فیلم‌های موفقی بودند.

سریال تلویزیونی «خاک سرخ» در سال 1381 تولید شد و توانست در مرجع ارزش‌گذاری سینما و تلویزیون نمره‌ی 7 از 10 را از سوی مردم به دست بیاورد که نشان می‌دهد عموم مردم «خاک سرخ» را اثری باکیفیت و باارزش ارزیابی کرده‌اند.

تهیه‌کنندگی کار با منوچهر محمدی بود. کسی که در سال 1380 برای فیلم «ارتفاع پست» به کارگردانی ابراهیم حاتمی‌کیا برگزیده‌ی بیستمین دوره‌ی جشنواره‌ی فیلم فجر در بخش سیمرغ بلورین بهترین فیلم شد. بازیگران اصلی سریال «خاک سرخ» هم پرویز پرستویی، مهتاب کرامتی، لاله اسکندری، بهناز جعفری، حبیب رضایی و امیر آقایی بودند. نویسندگی کار را مهدی سجاده‌چی و مسعود بهبهانی‌نیا، دو فیلم‌نامه‌نویس خوب سینما و تلویزیون بر عهده داشتند. این سریال در حالی از تلویزیون پخش شد که علی لاریجانی رئیس وقت صداوسیما بود.

شاید ادعای بزرگی به نظر برسد ولی می‌توان این دوره از تلویزیون را عصر طلایی سریال‌های تلویزیونی نامید. روزگاری که مردم منتظر می‌ماندند قسمت بعدی یک سریال پخش شود و می‌نشستند درباره‌اش صحبت می‌کردند و حتی قسمت‌های بعد را حدس می‌زدند. سریال «خاک سرخ» از این جهت سریال مهم و ارزشمندی است. سریالی که بعد از دو دهه از پایان جنگ پخش شد گویی التیامی به قلب مردم ایران، به‌ویژه شهرهای درگیر جنگ بود. ارزشمند دانستن احساس جریحه‌دار شده‌ی مردم در این سریال نمود و ظهور بیشتری داشت و احساس همدردی و همذات‌پنداری مردم را برانگیخت. به عبارت دیگر تلویزیون به قلب و نگاه مردم نزدیک شد. علاوه‌بر سریال «خاک سرخ» ، سریال‌های خوب و مهم دیگری نیز در این دوره پخش شد که تلویزیون را در نظر مردم رسانه‌ای مهم و قوی جلوه داد که پیشتازانه جلو می‌رفت. حالا این سوال پیش می‌آید که روزهای طلایی تلویزیون به پایان رسیده است؟

در این عصر تاریکی و خاموشی تلویزیون و سریال‌های زرد و هجوم سریال‌های خانگی در پلتفرم‌های مختلف شاید بهتر باشد صدا و سیما دست بجنباند و بار دیگر از حماسه‌ها، زیبایی‌ها، رنج‌ها، مقاومت‌ها، شادی‌ها و غم‌های حقیقی مردم مردم به گونه‌های متفاوت حرف بزند، شاید رنگ نگاه مردم به تلویزیون عوض شده و اعتماد از دست رفته بازگردد.

از منظر دیگر صداوسیما یک سبد خالی درباره‌ی فیلم و سریال‌های جنگ داشت، البته منظور فیلم و سریال‌های خوب و ارزشمند جنگ، نه هر سریال زرد و آبکی. سریال «خاک سرخ» تا حد زیادی با ارزش هنری بالای خود، این سبد خالی را پر کرد. اما با گذشت دو دهه از این سریال، هنوز این سبد آن طور که باید و شاید پر نشده است.

جنگ همیشه دست‌مایه‌ی فیلمسازان زیادی در جهان بوده است. حتی جنگ‌های صده‌های گذشته که همچنان درباره‌اش فیلم و سریال ساخته می‌شود. ولی از تمام شدن جنگ ایران و عراق هنوز چند دهه هم نگذشته است و جای تعجب است که سریال قابل قبول و پرطرفداری مانند «خاک سرخ»، کم ساخته شده است و تعداد سریال‌های جنگی ما به انگشت‌های دست هم نمی‌رسد. آن هم در عصری که ما هنوز جانبازان و بازماندگان جنگی زیادی را به‌عنوان منابع طلایی داستان و وقایع جنگ داریم.

وقتی کسی مثل ابراهیم حاتمی‌کیا، که تا قبل از این سریال، فقط فیلم‌های سینمایی می‌ساخت، قبول می‌کند اولین سریالش را برای تلویزیون بسازد، شاید نشانه‌ای در پی داشته است. این نشانه که درِ صداوسیما در آن دوره بازتر بوده است و همه‌ی سلیقه‌ها را در بر می‌گرفته است یا به عبارتی به همه‌ی سلایق بها داده می‌شد. در آن دوره‌ی طلایی، تلویزیون آن‌قدر مخاطب داشته است که حتی اهالی سینما وسوسه می‌شدند برای تلویزیون کار کنند و فیلم و سریال بسازند. تا در تلویزیونی که مخاطب بیشتری نسبت به سینما داشت کارهایشان بیشتر دیده شود. ولی گویی این دوره هرروز بیشتر از قبل به پایان خودش نزدیک می‌شود.

https://azadisq.com/Portals/0/images/content/1401/%D8%B3%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%84%20%D8%AE%D8%A7%DA%A9%20%D8%B3%D8%B1%D8%AE%20%D9%BE%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%B2%20%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%88%DB%8C%DB%8C.jpg?ver=TeAVsM9yO0IbzzLPaof1Fg%3d%3d

قصه‌ی «خاک سرخ»، قصه‌ی دختری به نام لیلاست که در کودکی یعنی در سال‌های قبل از انقلاب، از خانواده‌اش جدا شده. او که در روز ازدواجش می‌فهمد پدر و مادر واقعی‌اش کسان دیگری هستند سراغ آن‌ها را می‌گیرد و برای پیدا کردن‌شان تا خرمشهر جنگ‌زده می‌رود. از طرف دیگر پدر واقعی لیلا هم به‌طور موازی به‌دنبال او می‌گردد.

سفر قهرمان داستان در حساس‌ترین برهه‌ی زندگی‌اش، یعنی زمان ازدواج آغاز می‌شود و تا دویدن در پی هویت خود ادامه پیدا می‌کند. مخاطب از همین جا متوجه می‌شود ریشه و هویت قهرمان سردرگم ما و بازگشت به اصل خود آن‌قدر مهم است که او درد جدایی از معشوق را به جان می‌خرد و به‌سمت تقدیری گنگ و مبهم رهسپار می‌شود. تا جایی که قهرمان در طول سفر همسرش را از دست می‌دهد اما ارزش هویت همچنان برایش برقرار است و او را به‌سمت خود می‌کشد. از دست دادن همسر و سوگ او تنها یکی از رنج‌ها و دشواری‌های سفر قهرمان است. این سفر آغاز شده و تا بازیابی هویت و ریشه با همه‌ی دشواری‌هایش ادامه پیدا خواهد کرد؛ حتی دیدن رنج اسارت پدر.

سفر قهرمان ظاهراً در بیرون از شخصیت اتفاق می‌افتد ولی بروز و ظهور آن در درون شخصیت نیز هویدا می‌شود. مثلاً در جایی که لیلا با نوزادی در کارتون روبه‌رو می‌شود و هر چه می‌گوید کودک متعلق به او نیست مرد حرفش را باور نمی‌کند یا در جای دیگری که لیلا با چند پسربچه و دختربچه در اتاقکی گیر می‌افتد، در حالی که عراقی‌ها شهر را به گلوله بسته‌اند یا در انتهای سریال، جایی که لیلا مجبور می‌شود پدرش را برای اولین دیدار از پشت دیوارها تماشا کند.

حالا به همه‌ی این‌ها زن بودن و مادر بودن را اضافه کنید؛ و همچنین آواره شدن زنان در شهری جنگ‌زده که جولانگاه سربازان متجاوز شده است. از طرف دیگر لیالی در نقش مادر در این شهر جنگ‌زده به‌دنبال دخترش می‌گردد و تا پیدا شدن دخترش، شهر اشغال‌شده را ترک نمی‌کند. چون می‌داند دخترش هم در این شهر ویران‌شده توسط اشغالگران به‌دنبال او می‌گردد.

https://azadisq.com/Portals/0/images/content/1401/pic2.png?ver=fCF0sTfh0PhBguwO4csPNA%3d%3d

خاک سرخ نشان می‌دهد که چطور آسیب‌پذیری زنان و کودکان و همچنین بی‌دفاع بودن آن‌ها در جنگ، آن هم جنگی نابرابر و تحمیلی بیشتر است. مثلاً آنجا که لیلا ناگهان شوهرش را در این سفر سخت از دست می‌دهد، آن هم جلوی چشمانش. یا در جایی که ایرج (پدر) اسیر شدن زنش را توسط عراقی‌ها می‌بیند و با نگاهی پر از خشم و غیرت درِ خانه را باز کرده و با عراقی‌ها روبه‌رو می‌شود. یا در جایی دیگر لعیا (خواهر لیلا) نامزدش امیر را از دست می‌دهد و در همین راستا مادر امیر پسرش را. در واقع همه‌ی زن‌های داستان، همسران یا فرزندان‌شان را از دست می‌دهند و قرار است غم بزرگ این سوگ را تا ابد به دوش بکشند.

گفتیم که لیلا -شخصیت اصلی سریال- در کودکی یعنی در سال‌های قبل از انقلاب، از خانواده‌اش جدا می‌افتد و در ادامه به‌دنبال هویت خود می‌گردد. می‌توان اینگونه برداشت کرد که خاک سرخ به ما می‌گوید هویتی که قبل از انقلاب از بین رفته بود، در ادامه قرار است در بحبوحه‌ی جنگ توسط قهرمان اثر به بازشناسی و آگاهی برسد. همان هویتی که دشمن در پی نابودی آن است؛ هویتی به نام خرمشهر.

خرمشهر در جنگ توسط دشمن اشغال شده و به یک دژ مستحکم برای عراق تبدیل می‌شود. شهری که در عملیات بیت‌المقدس به‌سختی توسط رزمنده‌های ایرانی آزاد می‌شود و ستون دفاعی دشمن را در هم می‌شکند.

این بازشناسی و آگاهی یافتن از هویت، در نام‌ شخصیت‌ها و حتی کوچه و خیابان‌ها نیز نمود پیدا می‌کند؛ لیلا، لیالی، لعیا، کوچه‌ی شقایق، پلاک ۴.

خرمشهر، از شهرهای خوزستان، اولین شهری بود که عراقی‌ها به آن حمله کردند. این شهر، علی‌رغم سی و چهار روز مقاومت و تلاش رزمندگان و مردم، سرانجام در ۴ آبان سال ۱۳۵۹، به اشغال ارتش بعثی عراق درآمد.

سقوط خرمشهر و آزادسازی آن، مهم‌ترین بخش از تاریخ جنگ تحمیلی و دفاع مقدس است و همچنین یکی از برگ‌های زرین تاریخ ایران نیز محسوب می‌شود. درباره‌ی رسالت هنرمندان و به‌خصوص سینماگران در قبال چنین وقایع بزرگی بار‌ها سخن رفته و یادآوری این نکته کافی است که سینما بهترین وسیله برای ثبت وقایعی مانند سرگذشت خرمشهر و انتقال واقعیت‌های مربوط به آن به نسل‌های آینده است. سینما همواره تلاش کرده است رسالت خود را در این زمینه انجام دهد و تا جایی که می‌تواند در این خصوص ادای دین کند. فیلم‌هایی مثل «بلمی به‌سوی ساحل» از مرحوم رسول ملاقلی‌پور، سه فیلم‌ «کیمیا»، «سرزمین خورشید» و «دوئل» از احمدرضا درویش، «روز سوم» به کارگردانی محمدحسین لطیفی، و سریال‌های تلویزیونی «در چشم باد» به کارگردانی مسعود جعفری‌جوزانی، «کیمیا» به کارگردانی جواد افشار، «گل‌های گرمسیری» به کارگردانی محمدمهدی عسگرپور و بالاخره «خاک سرخ» از آن جمله‌اند.

«خاک سرخ» بهترین سریالی بود که جنگ شهرها را با همه دلهره‌ها و دهشتناک بودنش به نمایش گذاشت. هدف از جنگ شهرها در هم شکستن روحیه‌ی مردمی در کشور مقابل است. سریال خاک سرخ نمایش جنگ شهرها، عجین شده با عشق به خانواده و ترس از دست دادن عزیزان بود که غیرت و عشق به وطن در کنار امید به آینده، غمِ سوگ آن را التیام می‌بخشید. سریالی که با عبور از چند دهه بعد از آن دیگر هرگز به این وضوح و روشنی تکرار نشد.

«خاک سرخ» که استعاری از زمین و خاک خرمشهر است که در دوران جنگ به «خونین شهر» مشهور شده بود نمایانگر گوشه‌ای از مظلومیت خرمشهر بود.

«خاک سرخ» چهره‌ی واقعی یک جنگ تحمیلی و مقاومت حماسی و قهرمانانه‌ی مردان و زنانی با دست‌های خالی برای دفاع از سرزمین‌شان را به تصویر می‌کشد. این سریال از جنگ، مقاومت خرمشهر، جست‌وجوی هویت، تاریخ معاصر و البته عشق می‌گوید. اصلاً نوع نگاه فیلم‌ساز به جنگ در سریال «خاک سرخ»، نگاهی لطیف و عاشقانه و البته رئال است و همین او را از دیگر فیلم‌سازان هم‌عصر خود جدا می‌کند. البته حضور خود ابراهیم حاتمی‌کیا در بطن جنگ به‌عنوان شاهد، در به وجود آمدن چنین نگاهی بسیار مؤثر بوده است. رابطه‌ی عاشقانه و دغدغه‌مند ایرج و لیالی و غیرت و توجه امیر به لعیا از گوشه‌های به‌یادماندنی سریال‌اند. از طرف دیگر نقش بازی خیره‌کننده‌ی بازیگران اصلی و فرعی این فیلم در موفقیتش را نیز نباید از نظر دور داشت.

https://azadisq.com/Portals/0/images/content/1401/pic1.png?ver=J5MOfaqUNMiQLA7W3KdXhg%3d%3d

سریال «خاک سرخ» با چینش بی‌نقص بازیگران و فیلمنامه‌ی قوی و داستانی گیرا و بی‌نظیرش را هنوز هم که هنوز است می‌شود بارها و بارها دید و همچنان نگران لیلا، لیالی، امیر و لعیا بود و چشم به راه ایرج به تلویزیون خیره ماند.

و نکته‌ی آخر درباره‌ی موسیقی ماندگار سریال؛ آلبوم موسیقی «خاک سرخ» را استاد محمدرضا علیقلی با دوازده قطعه درخشان و تاثیرگذار ساخته ‌است. موسیقی تیتراژ سریال همان زمان بین مخاطبان، بسیار محبوب و پرطرفدار شد و تا هنوز جزو گنیجه‌های موسیقایی ایران است. آوای موسیقی ابتدایی سریال گویی صدای حماسه و مقاومت و آزادی خرمشهر است.

قطعه «خاک سرخ» از آلبوم «خاک سرخ» - آهنگساز محمدرضا علیقلی

 

قطعه «انجام» از آلبوم «خاک سرخ» - آهنگساز محمدرضا علیقلی




تصاویر پیوست

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
خاک سرخ نشان می‌دهد که چطور آسیب‌پذیری زنان و کودکان و همچنین بی‌دفاع بودن آن‌ها در جنگ، آن هم جنگی نابرابر و تحمیلی بیشتر است. مثلاً آنجا که لیلا ناگهان شوهرش را در این سفر سخت از دست می‌دهد، آن هم جلوی چشمانش. یا در جایی که ایرج (پدر) اسیر شدن زنش را توسط عراقی‌ها می‌بیند و با نگاهی پر از خشم و غیرت درِ خانه را باز کرده و با عراقی‌ها روبه‌رو می‌شود. یا در جایی دیگر لعیا (خواهر لیلا) نامزدش امیر را از دست می‌دهد و در همین راستا مادر امیر پسرش را. در واقع همه‌ی زن‌های داستان، همسران یا فرزندان‌شان را از دست می‌دهند و قرار است غم بزرگ این سوگ را تا ابد به دوش بکشند.

وقتی کسی مثل ابراهیم حاتمی‌کیا، که تا قبل از این سریال، فقط فیلم‌های سینمایی می‌ساخت، قبول می‌کند اولین سریالش را برای تلویزیون بسازد، شاید نشانه‌ای در پی داشته است. این نشانه که درِ صداوسیما در آن دوره بازتر بوده است و همه‌ی سلیقه‌ها را در بر می‌گرفته است یا به عبارتی به همه‌ی سلایق بها داده می‌شد. در آن دوره‌ی طلایی، تلویزیون آن‌قدر مخاطب داشته است که حتی اهالی سینما وسوسه می‌شدند برای تلویزیون کار کنند و فیلم و سریال بسازند. تا در تلویزیونی که مخاطب بیشتری نسبت به سینما داشت کارهایشان بیشتر دیده شود. ولی گویی این دوره هرروز بیشتر از قبل به پایان خودش نزدیک می‌شود.

مطالب مرتبط