مجله میدان آزادی: اینبار و پس از نقد و بررسی سریال «امام علی» این، دومین سریال تاریخی از سید داوود میرباقری است که در دستهی «بهترین سریالهای تلویزیون» جای میگیرد. در صفحهی بیست و هشتم از پرونده «روزی روزگاری تلویزیون» آقای «رضا ایروانی» به بررسی این اثر پرداخته است. در ادامه میخوانید:
تصویرگری تاریخ در مختارنامه
ترجیح میدهم «مختارنامه» را با این عبارت در ذهن خودم ثبت کنم «بدون تاريخ مصرف».
اول و جلوتر از همه «مختارنامه» را برای یک ویژگی باید تحسین کرد: تجسمبخشی به کسانی که قرنها تنها نامی از آنها در تاریخ صدر اسلام وجود داشت. تصویرسازی اشباه الرجال کوفه. «مختارنامه» پیوند جاودانهی نام و چهره است. میرباقری در این اثر تاریخ و تصویر را در یک نقطه جمع کرده است. کافی است سری به کشور عراق بزنیم. در و دیوارهای شهر، آرایشگاهها، موکبهای مذهبی و حتی داخل خانهها پر از تصویر «فریبرز عربنیا»ست. حالا همه دیگر مختار سقفی هزار و اندی سال پیش را با چهرهی فریبرز عربنیا میشناسند. همانطوری که بسیاری از مردم جهان، جان نَش را با صورت «راسل کرو»، ووادیسواف اشپیلمان را با شمایل «آدرین برودی» و آندری روبلف را با چهرهی «آناتولی سولونیتسین» به یاد میآورند.
البته داوود میرباقری اولین بارش نیست که اینچنین به یک شخصیت تاریخی، تصویری جاودانه میبخشد. او یک دهه پیش از «مختارنامه»، این کار را با شخصیت مالک اشتر در فیلم «امام علی» (علیه السلام) کرده بود، بهطوری که امروز بسیاری از مردم ایران مالک اشتر را با تصویر داریوش ارجمند یا ولید بن عقبه را با تصویر محمدرضا شریفینیا میشناسند. و میرباقری بار دیگر این هنر خود را در «مختارنامه» به نمایش گذاشته است. اسم میرباقری احتمالاً از همین زاویه در تاریخ ماندگار باشد: تصویرگر نامهای بیچهره، پیش از دوران هوش مصنوعی. همه خواهند گفت در روزگارانی که کامپیوترها نمیتوانستند چهرهپردازی کنند، میرباقری شخصیتهای تاریخی را با دوربین خود معرفی میکرد. و «مختارنامه» از این نظر یک نقطهعطف است. حالا دیگر مختار سقفی، ابن زیاد، عمر بن سعد، شمر، خولی، عبدالله بن زبیر، زهیر بن قین، وهب نصرانی، کیسان ابو عمره، ابراهیم بن مالک اشتر و خیلی دیگر از شخصیتهای تاریخی صورت دارند.
«مختارنامه» یکی از اولین پروژههایی بود که با آمدن عزتالله ضرغامی به صداوسیما کلید خورد. یک بیگپروداکشن از سیما فیلم و به تهیهکنندگی محمود فلاح برای باکس طلایی پخش. سریال جمعهها، ساعت 10، شبکهی یک، که سالها ویترین صداوسیما بود. «مختارنامه» قرار بود از مهر سال 89 جای خالی «امام علی» (علیه السلام)، «تنهاترین سردار»، «ولایت عشق» و «یوسف پیامبر» را پر کند.
سریالی برای قرنها
داستان «مختارنامه» از شهر مدائن و قصهی صلح امام حسن (علیه السلام) شروع میشود. از کوشک سفید و تنهایی حسن بن علی (علیه السلام) در قضیهی صلح با معاویه. میرباقری بهخوبی از دریچهی «مختارنامه» وضعیت داخل خانهی امام دوم شیعیان را در جنگ با پسر ابوسفیان نشان داده است. قضیهای که کمتر در روایات تاریخی شاهدش هستیم. با این حال به نظر میرسد میرباقری در این اثر بیش از همه به یک چیز وفادار است؛ قهرمان داستانش. از این رو از طرح بسیاری از مسائل حاشیهای گاه پراهمیت عبور کرده است تا خط داستانیاش را حفظ کند. آن هم در روایت برههای از تاریخ که مردمانش هم سردرگماند. میرباقری در «مختارنامه» تلاش کرده هر طور که شده از مختار یک قهرمان واقعی بسازد. نه یک قهرمان، بلکه یک ابرقهرمان. قهرمانی در مبارزه با نفاق، شرک، طاغوت و ریا. یک سیاستمدار واقعی و یک نخبهی نظامی که فریبرز عربنیا نیز بهخوبی بر نقش آن نشسته است.
«مختارنامه» یک تصویرگری شاهکار از استعمار و استکبار است. «تفرقه بینداز و حکومت کن» را از زبان عبدالله بیان میکند. گاهی آنقدر تو را در این تعلیق قرار میدهد که نمیدانی اینجایی در آنجا، یا آنجایی در اینجا. روی منبر مسجد کوفه نشستهای و ناگهان خودت را جلوی تلویزیون میبینی! یک سریال تاریخی و حماسی چه باید بکند که بگویند عالی است؟ در یک کلام بگویم «مختارنامه» دیروزِ امروز است. پیوند ناگسستنی تاریخ و آینده. درس عبرت محض.
«مختارنامه» آنقدر جذاب است که در پایان هر قسمتش نمیفهمی یک ساعت گذشته و دلت میخواهد فوری قسمت بعدی را تماشا کنی! از آن سریالهایی که آنقدر خط روایت اصلی و خردهداستانهای جذاب و پرکشش دارد که بخواهی چند قسمت آن را در یک روز ببینی، حتی اگر کنجکاویهای تو را برای تصویرسازی دقیق واقعهی عاشورا ارضا نکند! البته تکلیف میرباقری با این قضیه کاملاً مشخص است. او نمیخواهد بیش از آنچه نشان داده وارد این وادی و مهمتر از همه پیامدهایی چون فشارهای اجتماعی و سیاسی و مذهبی برای نمایش جزئیات واقعهی عاشورا شود. از حق هم نگذریم، نمایش ندادن جزئیات واقعهی عاشورا نه از ضعف که از تعهد میرباقری است. عظمت و بزرگی عاشورا و شهادت سیدالشهدا و یارانش آنقدر بزرگ و ورای تصور است که نه دوربین میرباقری و نه هیچ دوربین دیگری نمیتواند حق آن را بهدرستی ادا کند و البته هر کس نیز ظن خودش را از این واقعه دارد. آنچه در «مختارنامه» میبینیم حاکی از این است که میرباقری بیشتر میخواهد یک پرتره بسازد، تا یک جریان تاریخی.
نقطهضعف میرباقری
میرباقری یک نقطهضعف بزرگ دارد. او «امام علی» (علیه السلام) را با آن سطح بالای فرمی و محتوایی روی آنتن برده، پروژهای که حتی خود میرباقری هم نمیتواند آن را تکرار کند و بعید است تا سالها سریالی در تلویزیون بتواند با آن رقابت کند. این کارنامهی میرباقری ما را در یک دوراهی بزرگ قرار میدهد: مقایسهی «مختارنامه» با «امام علی» (علیه السلام) یا بررسی آن بهعنوان یک اثر مستقل. بگذارید یک مثال بزنم. میتوانیم مرزباننامه را با کلیله و دمنه مقایسه کنیم و کلی ایراد از آن بگیریم، اما در حالتی دیگر هم میتوانیم بهتنهایی آن را مرور کنیم و در حیرت غنای ادبی آن لذت ببریم. «مختارنامه» نیز همین است.
جلوهای از هنرهای نمایشی اصیل
بازیگری در «مختارنامه» یک داستان مفصل است. فقط کافی است به لیست بازیگران این سریال نگاهی بیندازید. چیزی حدود صد نقش اصلی! صد ستارهی بازیگری! و البته چندصد نقش فرعی و سیاهیلشکرها! آنهایی که دستی بر آتش دارند میفهمند که چقدر سخت است این تعداد از شخصیت را در یک فیلم به نمایش بگذارید و بازیگردانی این تعداد هم کار آسانی نیست حتی اگر بازیگرانش در هنر خود ممتاز باشند. اینکه کسی مانند ژاله علو یک شخصیت نسبتاً فرعی را بازی کند نشانگر عظمت «مختارنامه» است. نشانگر ریزبینی و وسواس میرباقری در انتخاب بازیگر است. اگر از شخصیتپردازی عمر سعد و شمر که به هیچ وجه به سردستهی اشقیا نمیخورند بگذریم، باید بگوییم در این عرصه هم «مختارنامه» یک اثر بهیادماندنی است.
یکی از چالشهای شیرین مخاطب با «مختارنامه» انتخاب بهترین بازیگر و همذاتپنداری با اوست. اول میگویی بیتردید بهترین بازیگر «مختارنامه» فرهاد اصلانی در نقش عبیدالله بن زیاد است که یکدفعه به رضا کیانیان در نقش عبدالله بن زبیر برمیخوری. حالا دیگر نمیتوانی بگویی بیتردید. در دوگانهی این دو در حال تجزیه و تحلیلی که یکدفعه یک شخصیت دیگر تو را محو خودش میکند: انوش معظمی در نقش حرمله. حرملهی «مختارنامه» آنقدر واقعی است که به شما اجازه نمیدهد صحنهی کشته شدن او را بهعنوان یک نقطهضعف به یاد بیاوری. آنقدر طلایی که به قول معظمی «مادرم مرا برای تیر زدن به گلوی علیاصغرِ مختارنامه نفرین کرد.» در کنار همهی اینها نباید از بازی رضا رویگری در نقش کیان ایرانی هم گذشت. عمرهی «مختارنامه» با بازی فریبا کوثری هم یک شخصیت بینظیر است. عمره بهعنوان همسر مختار در جایجای داستان مختار را راهنمایی میکند و در این سیر تحول بزرگترین حامی اوست. درست مانند یک مادر که فرزندش را راهنمایی و راهبری میکند. پیوند عمره و مختار در این سریال پیوند قلب و عقل است. جایی که عقل و سیاست مختار هم عاجز میماند، این عمره است که با قلب سرشار از ایمان خودش راه را به مختار نشان میدهد.
میرباقری بهوضوح نشان داده که در کارش یک استاد تمامعیار است. او ابزارهای در دستش را حرام نکرده است. نه در گریم زیادهروی کرده، نه در جلوههای ویژه. بهجا و درست آنها را جایگذاری کرده است. صحنهی آتش گرفتن خانهی کعبه که بعید است حالاحالاها از ذهن بینندگان «مختارنامه» پاک شود یا صحنهی مبارزهی مختار با فارس یلیل شامی، نمونهی بارز جلوههای ویژهی این اثر هستند. گریم هم دستکمی از جلوههای ویژه ندارد. مختار زندانی با مختار مبارز با مختار حاکم کوفه در گریم متفاوتاند و این نشان میدهد که میرباقری چقدر استادانه قطعههای پازلش را کنار هم میچیند. البته احتمالاً بهترین گریم «مختارنامه» هم به اذعان همه متعلق به محمد حنفیه است که اگر در تیتراژ لو نمیرفت بعید بود کسی متوجه بشود محمدرضا شریفینیا نقش او را بازی کرده است.
کوفه در مختارنامه
اما چیزی که برای من درکش سخت است کوفهی «مختارنامه» است. کوفهی «مختارنامه» نیز با کوفهی سال 60 هجری متفاوت است. کوفه در سال 60 نماد یک سبک زندگی بود. نماد یک تفکر. میخواهید کوفهی سال 60 را بشناسید؟ کوفهی سال 60 را باید در نامهی معاویه به امیرالمومنین (علیه السلام) در فیلم «امام علی» (علیه السلام) بشناسید! جایی که قاصد نامه را میخواند: «از شام به کوفه». آری کوفه یک نماد بود. کوفهی سال 60 کوفهی «امام علی» (علیه السلام) بود. انگار میرباقری مانند آنچه در ساختمانهای شهر تهران میبینیم، در «مختارنامه» جذب نمای رومی شده است. کوفهی «مختارنامه» برخلاف کوفهی سال 60 یک شهر خلوت، اتوکشیده، لاکچری، با قصر و خانههای نوساز با مردمانی شیکپوش و لباسهای ابریشمی و پررنگ و لعاب است. کوفهی «مختارنامه» بیشتر به تروا شبیه است، تا کوفه. بیشتر شام است. در «مختارنامه» میان مکه و طائف و کوفه فرقی وجود ندارد. خاص بودن کوفه هرگز در «مختارنامه» به چشم نمیخورد؛ البته در صحنه، نه در مردم.
کوفهی «مختارنامه» دو شخصیت شاهکار دارد که اتفاقاً تمام و کمال کوفی و کوفیمسلکاند. یکی شخصیت ابومفلس با بازی عزیزالله هنرآموز، تختدار قصر کوفه، و یکی سردستهی زنان حمدانی با بازی شهره لرستانی. دو شخصیتی که بهراستی میتوان آنها را نماد مردان و زنان کوفهی سال 60 هجری دانست. شخصیتهایی که با دیدن آنها میتوان تا حدی رفتارشناسی مردم کوفهی سال 60 را درک کرد.
موسیقی تیتراژ خاص سریال مختارنامه
«مختارنامه» اما یک نقطهقوت دیگر هم دارد. یک ویژگی جاودانه. تیتراژ. تیتراژ معروف «مختارنامه» با لالایی صدیقه بحرانی و صدای اکبر سلطانعلی. «برخیز که شور محشر آمد/ این قصه ز سوز جگر آمد» هنوز هم تیتراژ با آن صدای سوزناک و موسیقی دلنشین با همان کیفیت در ذهنم پخش میشود، بدون ذرهای خط و خش و این را باید از هنرهای امیر توسلی، آهنگساز این سریال دانست که بد نیست بخشی از گفتههایش را دربارهی ساخت موسیقی «مختارنامه» نقل کنیم: «من هیچ وقت به اینکه یک سری تِرَک موسیقی بسازم و بعد از آنها در جاهای مختلف سریال استفاده کنم، علاقهمند نبودم. قطعاً در سریالهای دیگر، آهنگسازان بهدلایل مختلف ناچار به این کار میشوند. یکی از دلایلش حجم، کمبود امکانات و البته کمبود بودجه است. مثلاً برای یک سریال سیزده یا بیست و شش قسمتی دو تا قطعهی رومانس مینویسند، دو تا حماسی، دو تا جنگ و یک قطعهی زیر دیالوگ. موسیقیهایی که هیچ وقت برای صحنههای دیگر بازسازی نمیشوند. اما در «مختارنامه» هر قسمت انگار یک فیلم مجزاست. هیچ چیزی که در یک قسمت میشنوید، تکراری نیست. موسیقی مخصوص آن ساخته شده است. البته یک سری تم داریم. مثل تم مختار، تم کیان، تم جنگ، جنگ اشقیا، جنگ اولیا و... اما این تمها در هر قسمت بازسازی میشوند. در واقع من برای چهل قسمت «مختارنامه» چهل موسیقی نوشتهام. تصور میکنم برای چنین پروژهای که با این سختی و مرارت ساخته شده، باید احترام قائل میشدم؛ چراکه سهچهار هزار نفر تلاش کردهاند تا نتیجهی کارشان این شده است. موسیقی هم در چنین آثاری نقش بسیار تعیینکنندهای دارد و من هم نباید کم میگذاشتم.»
تیتراژ ابتدایی سریال مختارنامه - با آهنگسازی امیر توسلی و صدای اکبر سلطانعلی
سخن پایانی
تماشای «مختارنامه» چه علاقهمند به ژانر تاریخی باشید، چه مذهبی و چه حماسی، لذتبخش است. حظ میکنید. میخندید و گریه میکنید. همیشه تازه است. قدیمی نمیشود و جزء بهترینهای دستهی خود است. حالا شاید مشخص باشد که چرا «مختارنامه» تاریخ مصرف ندارد.