ﺳﻪشنبه 27 تیر 1402 / خواندن: 14 دقیقه
پرونده روزی روزگاری تلویزیون | صفحه بیست و چهارم

یادداشت: نقد و بررسی سریال «پایتخت»، ساخته «سیروس مقدم»

روزهای پایانی دهه‌ی هشتاد وقتی تیزر سریال مناسبتی نوروز، با تصاویری از یک کامیون و چند چهره‌ی آشنا و ناآشنا برای بینندگان تلویزیون پخش می‌شد کسی فکرش را نمی‌کرد که «پایتخت» قرار است سرنوشتی متفاوت از دیگر سریال‌های بعد از انقلاب پیدا کند؛ این سریال و شخصیت‌هایش آن‌قدر میان بینندگان محبوب شد که مدیران صداوسیما و سازندگان سریال را تا ساخت پنج فصل دیگر ترغیب کرد و بینندگان چیزی حدود یک دهه با خانواده‌ی «معمولی» از طریق قاب تلویزیون زندگی کردند. تا جایی که بعد از گذشت چند سال هنوز هم بعضی از طرفدارا...

4.33
یادداشت: نقد و بررسی سریال «پایتخت»، ساخته «سیروس مقدم»

مجله میدان آزادی: از میان «بهترین سریال‌های تلویزیون» وقت است تا از مجموعه پرطرفدار «پایتخت» صحبت کنیم، مخصوصا که دیروز هم از «نون‌خ» نوشتیم. یادداشتی درباره‌ی این سریال را در صفحه‌ی بیست‌وچهارم از پرونده‌ی «روزی روزگاری تلویزیون» به قلم آقای «محمدسعید غلامی» بخوانید:

روزهای پایانی دهه‌ی هشتاد وقتی تیزر سریال مناسبتی نوروز، با تصاویری از یک کامیون و چند چهره‌ی آشنا و ناآشنا برای بینندگان تلویزیون پخش می‌شد کسی فکرش را نمی‌کرد که این سریال قرار است سرنوشتی متفاوت از دیگر سریال‌های بعد از انقلاب پیدا کند؛ این سریال و شخصیت‌هایش آن‌قدر میان بینندگان محبوب شد که مدیران صداوسیما و سازندگان سریال را تا ساخت پنج فصل دیگر ترغیب کرد و بینندگان چیزی حدود یک دهه با خانواده‌ی «معمولی» از طریق قاب تلویزیون زندگی کردند. تا جایی که بعد از گذشت چند سال هنوز هم بعضی از طرفداران این سریال از نام شخصیت‌های آن به جای نام واقعی بازیگرانش استفاده می‌کنند.

«پایتخت» نام سریالی بود که نوروز سال۹۰ به تهیه‌کنندگی الهام غفوری و کارگردانی سیروس مقدم از شبکه‌ی یک سیما پخش شد. فیلم‌نامه‌ی‌ این سریال بر اساس طرح اولیه‌ی‌ محسن تنابنده و توسط او، خشایار الوند و امیرحسین قاسمی نوشته شد. تنابنده همچنین به‌همراه بازیگرانی چون احمد مهران‌فر، ریما رامین‌فر، علی‌رضا خمسه و... نقش اصلی سریال را بر عهده داشت. سریال «پایتخت» در اواخر دوران مدیریت عزت‌الله ضرغامی بر سازمان صداوسیما کلید خورد، در دوران مدیریت محمد سرافراز ادامه پیدا کرد و در زمان مدیریت عبدالعلی علی‌عسگری با پخش ناقص فصل ششم به پایان رسید.

در این یادداشت به چند ویژگی بارز سریال «پایتخت» اشاره می‌کنم؛ ویژگی‌هایی که از نظر نگارنده توانست نظر مردم را جلب کند و مدیران را مجاب کند که این سریال در فصل‌های بعد هم ادامه داشته باشد.

موقعیت «آدم‌های ساده در هزارتوی شهر»

قصه‌ی‌ «پایتخت» از خانواده‌ای ساکن یک شهر کوچک در شمال کشور شروع می‌شود که قصد مهاجرت به پایتخت کشور را دارند؛ یک موقعیت آشنا که در خیلی از آثار نمایشی استفاده شده. معمولاً این موقعیت به‌دلیل امکانات داستانی خوبی که تقابل غریبی و سادگی این افراد با محیط زمخت و پیچیده‌ی شهر، به فیلم‌نامه‌نویس می‌دهد برای ژانر کمدی استفاده می‌شود. در این موقعیت فیلم‌نامه‌نویسان قصه‌های فراوانی در دست دارند و با ریسک خیلی کمی می‌توانند شخصیت‌ها را در هزارتوی یک شهر شلوغ بگردانند و یک فیلم‌نامه‌ی دیدنی بنویسند. این موقعیت با شخصیت‌های جذاب در فصل اول سریال به‌خوبی اجرا شد.

اقوام در قاب تلویزیون

سازندگان و مدیران وقت صداوسیما، ریسک اعتراضات مختلف را به جان خریدند و تصمیم گرفتند پای لهجه را به یک سریال تلویزیونی باز کنند. در زمانی که هر گونه استفاده از قومیت‌ها با لهجه‌شان در آثار نمایشی تلویزیون می‌توانست به‌عنوان تمسخر برداشت شود، «پایتخت» با استفاده‌ی درست از لهجه، هم به شخصیت‌هایش رنگ بخشید و هم توانست دل میلیون‌ها ایرانی را که لهجه و گویش خاصی دارند با خود همراه کند. هرچند در زمان پخش این سریال افرادی هم به این کار معترض بودند.

موسیقی سریال پایتخت

در کنار ویژگی‌های قومیتی شخصیت‌ها، موسیقی «پایتخت» نیز نقش مهمی در به وجود آوردن حس و حال متفاوت سریال داشت. در حالی که بسیاری معتقد بودند موسیقی نواحی و محلی قابلیت استفاده در آثار نمایشی به‌خصوص به‌عنوان موسیقی متن را نداشته باشد، آریا عظیمی‌نژاد با مشورت کارشناسانی مثل هوشنگ جاوید و استفاده از آثار استادانی مثل محمدرضا اسحاقی با استفاده از موسیقی نواحی و محلی مازندران در تیتراژ و موسیقی متن سریال پایتخت راه جدیدی را در موسیقی فیلم و سریال باز کرد. شنیدن موسیقی محلی مازندران روی تصاویر خانواده‌ی معمولی در شهر تهران گویای تضاد این خانواده با حال و هوای پایتخت و در عین حال توجه و بازگشت به اصالت‌ها در پایتخت‌نشینی و زندگی مدرن بود. یکی از معروف‌ترین قطعاتی که عظیمی‌نژاد با خوانندگی حمیدرضا ترکاشوند برای تیتراژ سریال «پایتخت» ساخت قطعه‌ای محلی بود که به «یار نارنجی» معروف شده است.

تیتراژ سریال «پایتخت 5» - «یار نارنجی» با آهنگسازی آریا عظیمی‌نژاد و خوانندگی حمیدرضا ترکاشوند

یک خانواده‌ی معمولی

برخی سازندگان آثار نمایشی معتقد‌ند که مردم باید در قاب تلویزیون یا سینما، خودشان را ببینند. یعنی قهرمان‌هایی با شخصیت‌های عمیق و پیچیده و چندبعدی جای خود را به شخصیت‌های محوری با ویژگی‌های ساده و سطحی بدهند. در این نوع آثار شاید خبری از تصمیم‌های قهرمانانه بر اساس انگیزه‌های عمیق نباشد اما شخصیت‌ها سعی می‌کنند برای همین انگیزه‌ها و نیازهای معمولی‌شان مثل پیدا کردن شغل و خانه و... تصمیم‌های دراماتیک و تماشایی بگیرند.

سازندگان «پایتخت» هم با همین نگاه این اثر را تولید کردند. آن‌ها حتی نخواستند این نگاه را به لایه‌های زیرین اثر ببرند و به‌صورت نمادین نام خانوادگی شخصیت‌ اصلی‌شان را «معمولی» گذاشتند. یعنی همان اول این نگاه را با بیننده در میان گذاشتند که ما می‌خواهیم قصه‌ای از آدم‌های معمولی را به نمایش بگذاریم. اما انسان معمولی ایرانی از نگاه آن‌ها چگونه بود؟

آنچه در شخصیت‌های «پایتخت» خیلی خودش را نشان می‌دهد، مسلمانی آن‌هاست. مسلمانی، هم در ظاهر با نشان دادن نماز خواندن و روزه گرفتن و صلوات و فاتحه و حساسیت روی حلال و حرام بودن مال، هم در توجه به مسائل اخلاقی مانند دروغ نگفتن یا احترام و عزیز داشتن پدر با وجود بیماری آلزایمر، هم در نگاه توحیدی به مسائل و مشکلات و موانع مثل وقتی که نقی از فشار مشکلات و شرمندگی نزد خانواده گوشه‌ای می‌نشیند و با خدا مناجات می‌کند و این مشکلات را امتحان الهی می‌داند. و در کنار این‌ها توجه‌شان به آداب و رسوم سنتی ایرانی و داشتن عرق ملی، مانند جمع شدن دور سفره‌ی هفت‌سین حتی در بی‌خانمانی، بردن آیینه و قرآن در خانه‌ی جدید، رقص و موسیقی محلی در عروسی و مهمانی‌ها و... . و تمام این ویژگی‌ها با تأکید روی این موضوع است که هیچ انسان معمولی‌ای کامل نیست و در تمام این وجوه ممکن است دچار خطا ‌بشود. مثلاً در شرایطی تصمیم می‌گیرد رشوه بدهد، دروغ بگوید، کلک بزند یا خانه‌ی غیرقانونی و غیرشرعی بسازد. هرچند برآیند کلی فیلم‌نامه در اکثر قسمت‌ها این رفتارهای غیراخلاقی را تقبیح می‌کند.

بسیاری از آثار نمایشی را سراغ داریم که سعی داشتند با تأکید بر «فقر» شخصیت‌های خود را معمولی نشان بدهند. اما «پایتخت» سعی کرد با تکیه بر شخصیت‌پردازی و قرار دادن شخصیت‌ها در موقعیت‌های مختلف، انسان‌ِ معمولیِ ایرانیِ خودش را بسازد و به نمایش بگذارد.

ویژگی دیگر این خانواده‌ی معمولی «خانواده‌دوستی» است. آن‌ها با وجود بالا و پایین‌ها تمام تلاش‌شان را می‌کنند که این خانواده در بهترین و شادترین حالت ممکن دور هم باشند. یکی از حرف‌های اصلی «پایتخت» اصالت دادن به «خانواده» به‌جای «خانه» است. حرفی که در صحنه‌ای از زبان هما گفته می‌شود: «ما هر جا باشیم خونه‌مون همون‌جاست چون دل‌مون خوشه.»

نقد شهر

«پایتخت» در فصل اول آمد که مسئله‌ی شهر را نقد کند. شهری که در پانزده قسمت انواع و اقسام سنگ‌ها را جلوی پای این خانواده‌ی غیرشهری می‌اندازد تا آن‌ها را در خود نپذیرد. در «پایتخت» جدالی بین این خانواده و شهر در می‌گیرد. آن‌ها به سرپرستی نقی معمولی با شهر می‌جنگند تا ساکنش بشوند و آدابش را بیاموزند اما شهر قصد ندارد آن‌ها را در خود جای بدهد. سازندگان سعی می‌کنند این خانواده را با انواع مشکلات شهرنشینی یا پایتخت‌نشینی آشنا کنند. برای مثال مشکل اقتصادی در ماجرای دزدیدن گوسفند نقی برای اینکه فرد از کارش اخراج نشود یا مشکلات زناشویی در ماجرای صمد یا همسر شکاک فیلم‌نامه‌نویسی که پوریا پورسرخ نقشش را بازی می‌کند.

البته سازندگان در این نقد خیلی محتاطانه پیش می‌روند و سعی می‌کنند نقدهای‌شان نه به‌سمت تلخی و سیاهی برود و نه اهالی پایتخت را ناراحت کند. حتی گاهی این خانواده را مانند اسم زن خانواده، «همای سعادت» می‌کند تا مشکل‌گشای مسائل پایتخت‌نشینان شوند. و در آخر هم وقتی معمولی‌ها تصمیم می‌گیرند به شهر خودشان برگردند به‌جای متهم کردن پایتخت و پایتخت‌نشینان می‌گویند: «تهران جای خوبی است اما جای ما نیست.»

این نقد به شهر و به‌خصوص پایتخت، برای خیلی از مردم که اهل یا ساکن پایتخت نبودند خوش آمد و گویی این خوش‌آمد، ابراز وجودی از سوی آن‌ها بود که سهم زیادی در قاب سیمای ملی نداشتند.

وحدت‌آفرینی

سریال «پایتخت» (حداقل در تعدادی از فصل‌ها) را می‌توان یکی از بهترین سریال‌هایی دانست که توانست در جذب گروه‌های گسترده‌ای از مردم و بینندگان تلویزیون موفق باشد، وحدت‌آفرینی کند و با این طیف‌های گسترده‌ به گفت‌وگو بنشیند. همچنین «پایتخت» توانست مسیری را برای ورود اقوام مختلف به آثار نمایشی سیمای ملی باز کند.

مروری بر پنج فصل دیگر سریال پایتخت

پس از بررسی این چند ویژگی که می‌توانند از علل ادامه پیدا کردن سریال «پایتخت» در پنج فصل دیگر باشند، به فصل‌های بعدی «پایتخت» نگاهی کوتاه می‌اندازیم:

فصل دو

این بار سازندگان تصمیم‌گرفتند زمان بیشتری از داستان در شهر محل زندگی خانواده‌ی معمولی یعنی شهر شیرگاه بگذرد و قاب دوربین مدت بیشتری از پایتخت (تهران) فاصله داشته باشد. شخصیت‌های محلی بانمکی مانند بهبود و فهیمه و رحمت اضافه شدند و همچنین شخصیت‌پردازی بهتری برای شخصیت‌های قبلی انجام شد که وجوه متنوع‌تر و عمیق‌تری از آن‌ها را به نمایش گذاشت. در حدی که می‌توان گفت آنچه از خصوصیات و ویژگی‌های شخصیت‌های اصلی «پایتخت» در ذهن بینندگان نقش بسته، از همین فصل دوم شروع شد.

اهالی «پایتخت» در این فصل به شخصیتی که در فصل قبل از «کامیون» ساخته بودند و همچنین الگوی داستانی «سفر خانوادگی با کامیون» و نیز ارتباط داستان با پایتخت وفادار بودند و پس از چند قسمت که در شیرگاه گذشت، سفر جدیدی را شروع کردند؛ سفری برای بردن یک گنبد و گلدسته به جزیره‌ی‌ قشم. سفری که از شمال ایران شروع می‌شود، توقفی در پایتخت دارد و در جنوب کشور به پایان می‌رسد.

در حالی که پیش‌فرض خیلی از بینندگان تلویزیون این بود که معمولاً سریال‌هایی که به فصل‌های بعدی می‌رسند موفق نمی‌شوند، اما فصل دوم «پایتخت» توانست قوی‌تر و متنوع‌تر از فصل اول ظاهر شود و تبدیل به بهترین یا یکی از بهترین فصل‌های این سریال شود.

فصل سوم

پایتخت‌گریزیِ سریال «پایتخت» در فصل دوم طوری با استقبال مواجه شد که سازندگان بتوانند با خیال راحت کل فیلم‌نامه‌ی‌ فصل سوم را در شهر خانواده‌ی معمولی، با اقوام و همشهری‌هایش بنا کنند. هرچند باز هم آخر قصه در تهران اتفاق افتاد اما تهران دیگر مثل قبل نقش خاصی در فیلم‌نامه نداشت. در این فصل نقطه‌ی شروع و بستر درام، مانند فصل اول، مشکل «خانه» برای خانواده‌ی معمولی است. مشکلی که در پیش‌داستان اتفاق افتاده و از قسمت اول موقعیت خاصی را برای آن‌ها رقم زده؛ خانه‌ی نیمه‌ساز معمولی‌ها پیش از کامل شدن، به‌خاطر تصمیم اشتباه پدر خانواده (قرار ندادن ستون) خراب شده و حالا همه دسته‌جمعی در خانه‌ی فهیمه (خواهر نقی) زندگی می‌کنند.

این ماجرا می‌تواند گویای این باشد که قرار است اتفاقی در شخصیت‌پردازی‌ها و فرم فیلم‌نامه بیفتد. در فصل سوم دیگر اصالت روی یک موقعیت و مواجهه‌ی شخصیت‌ها با آن موقعیت نیست؛ حالا دیگر داستان، داستان شخصیت‌هاست. فیلم‌نامه‌نویسان در این فصل سعی کردند به‌نوعی به سبک سیتکام‌ها، روی شخصیت‌ها و روابط بین‌شان تمرکز و طبع‌آزمایی کنند. هر شخصیت قصه‌ی خودش را دارد و کمدی در تصمیم‌ها، نواقص، سوءتفاهم‌ها و به‌طور کلی در روابط بین شخصیت‌هاست که شکل می‌گیرد. با قصه‌هایی مانند حضور نقی در تیم ملی کشتی پیشکسوتان، جانبازی بهبود برای حفظ محیط زیست، ازدواج ارسطو با یک خانم چینی و... و با تلاش جمعی این خانواده برای حل مشکلات، دل‌گرمی و خالی نکردن پشت یکدیگر، بینندگان تلویزیون عشق و غرور و ایران‌دوستی و توکل به خدا و خانواده‌دوستی با وجود اختلاف‌ها را دیدند و تجربه کردند.

فصل چهارم

سال بعد سازندگان «پایتخت» خود را با چالش بزرگ‌تری محک زدند؛ ساخت «پایتخت» برای ماه مبارک رمضان. یعنی قصه‌ها از طرفی باید ظرفیت و کشش برای پخش در یک ماه را پیدا می‌کردند و از طرفی مطابق با حال و هوای ماه رمضان در ایران روایت می‌شدند. این اقتضائات معمولی‌ها را هم با چالش‌های سخت‌تری روبه‌رو کرد. سطح اختلاف و درگیری بین آن‌ها بیش از گذشته و تا حدی اگزجره شد، تا جایی که گاهی اوقات بیننده را هم ناراحت می‌کرد. همان‌طور که وقتی می‌بینیم بین خانواده‌ای از اقوام یا آشنایان نزدیک‌مان اختلافی افتاده و کاری از دست‌مان برنمی‌آید مکدر می‌شویم.

شروع ماجرا باز هم یک «خانه» است؛ مادر خانواده (هما) با رأی مردم عضو شورای شهر شده و از طرفی پدر خانواده (نقی) و دیگر شخصیت‌ها می‌خواهند خلاف قانون، یک خانه بسازند، از طرفی در این فصل کلا شرارت شخصیت‌های بومی سریال (غیر از هما که تهرانی است) تاحد عجیبی بالا رفت. این اختلاف توانست کشمکش اصلی داستان را برای یک ماه تأمین کند. از سویی دیگر قصه‌های فرعی شیرین، بانمک و خلاقانه با تغییرات جدیدی که در این فصل در شخصیت‌پردازی‌ها اتفاق افتاد، توانست تاحدی زهر و تلخی این اختلاف را بگیرد و کمدی «پایتخت» را سرپا نگه دارد. در مجموع این اختلاف سخت هرچند تلخی‌هایی برای بیننده‌ها داشت اما حل شدن و پایان کشمکش‌ها در قسمت‌های آخر، تاحدی توانست کام مخاطب را شیرین کند و به آن‌ها این اطمینان را بدهد که معمولی‌ها هنوز هوای هم را دارند.

در زمانی که سریال‌های ویژه‌ی‌ ماه رمضان مانند قبل اصراری روی نشان دادن آداب و مناسک این ماه در داستان‌های‌شان نداشتند، ویژگی دیگر این فصل از سریال «پایتخت» این بود که معمولی‌ها هم کنار بینندگان مسلمان سریال، روزه گرفتند، پای سفره‌ی سحری و افطار نشستند و داستان‌ها در ماه مبارک رمضان شکل گرفت و روایت شد.

فصل پنجم

پس از سه سال دوریِ معمولی‌ها از قاب تلویزیون و بینندگانش، در روزهای پیش از نوروز ۱۳۹۷ بینندگان با تیزری مواجه شدند که آن‌ها را در موقعیتی غیرمنتظره و بسیار دور از فضای فصل‌های قبل نشان می‌داد؛ معمولی‌ها در کشور سوریه و میان جنگ با داعش بودند. همچنین اتفاق دور از انتظار دیگر، نام سازمان اوج به‌عنوان یکی از تولیدکنندگان این اثر، در کنار نام سازمان صداوسیما بود.

این فصل از سریال «پایتخت» در دورانی ساخته شد که بیشتر سهم آثار تصویری مربوط به جنگ نیروهای جبهه‌ی مقاومت با گروه‌های تکفیری، از آن مستند‌ها بود و «پایتخت» جزو اولین آثار نمایشی بود که به این فضا وارد شد. معمولی‌ها با همان ویژگی‌ها و حال و هوای مخصوص خودشان به سوریه رفتند تا با مخاطبان‌شان از مظلومیت جنگ‌زده‌های سوری، و همدلی و حمایت معمولی‌های ایران با آن‌ها حرف بزنند و تاحدی روایت‌گر حماس‌ی ایرانیان در مبارزه با هجوم عظیم تروریست‌های داعشی باشند.

فصل ششم

فصل ششم «پایتخت» با دو اتفاق تلخ همراه شد. اولین اتفاق که اتفاقی سرنوشت‌ساز برای «پایتخت» به شمار می‌رفت، درگذشت خشایار الوند بود. مرحوم الوند فیلم‌نامه‌نویسی بود که در کنار محسن تنابنده، در تولد و شکل‌گیری «پایتخت» و شخصیت‌های محبوبش نقش مهمی داشت. شاید کسی تا قبل از تماشای فصل ششم که بدون او نوشته شد، متوجه این نقش مهم و اساسی نشده بود.

و اتفاق تلخ بعدی، وقوع همه‌گیری بیماری کرونا در بین روزهای تولید این فصل از «پایتخت» بود که باعث شد ضبط این فصل نیمه‌کاره رها شود و قصه‌ها به پایان نرسند. البته سازندگان «پایتخت» دین‌شان را برای تمام نکردن سه قسمت پایانی ادا کردند و چند ماه بعد سه قسمت ویژه برای بینندگان و طرفداران‌شان به تولید و پخش رساندند. با اینکه فقدان مرحوم خشایار الوند در این فصل بسیار حس می‌شد اما این فصل هم با وجود انتقادهایی بیشتر از فصل‌های قبل، توانست لحظات خوبی را برای طرفداران و بینندگان خود بسازد.

سریال «پایتخت» سعی کرد یک دهه و در شش فصل روایتی منصفانه از مردم معمولی ایران داشته باشد و درباره‌ی مسائل مختلف با بینندگانش گفت‌وگو کند و در عین حال تلاش کرد همیشه خود را در سطح بالایی از سریال‌های تلویزیون نگه دارد. «پایتخت» راهی را باز کرد که مدیران سیما با جرئت بیشتری بتوانند بستر آثار نمایشی را به خارج از شهر تهران منتقل کنند و سازندگان‌ سریال‌ها با خیال راحت بتوانند راوی قصه‌های اقوام مختلف باشند.




علی
12 اردیبهشت 1403

شخصیتهای همچون بابا پنجعلی و بهداشت وفهیمه خیلی لوس بازی میکنن و تو ذوق میزنن
والی نقی ارسطو و بقیه عالیی هستن

Yalda mousavi
18 مرداد 1402

من عاشق سریال پایتخت هستم
اصلا من هرچه این سریال را نگاه کنم سیر نمی شوم نون خ خوبه ولی به قول نقی اصلا و ابدا.
هیچ وقت پایتخت نمی شود
عاشقتونم ارسطو عامل ، نقی معمولی ، رحمت امینی ، بهداشت و بهبود فریبا عاشق شما ها هستم لطفاً لطفاً این سریال پایتخت 7را بسازید آقای محسن تنابنده و احمد مهران فر

معصوم
31 تیر 1402

واقعا حیف که پایتخت رو در قاب تلویزیون نمیبینیم چه قدر جای خالیش حس میشه هر چند نون خ هم سریال فاخری هست اما هیچی پایتخت نمیشه

مهدی
29 تیر 1402

بهترین سریال ایرانی که میشه بارها دید و هربار بیشتر از قبل خندید و به فکر فرو رفت

شاهان
28 تیر 1402

خاک بر سر سرتون کنن که نمیسازید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
سازندگان و مدیران وقت صداوسیما، ریسک اعتراضات مختلف را به جان خریدند و تصمیم گرفتند پای لهجه را به یک سریال تلویزیونی باز کنند. در زمانی که هر گونه استفاده از قومیت‌ها با لهجه‌شان در آثار نمایشی تلویزیون می‌توانست به‌عنوان تمسخر برداشت شود، «پایتخت» با استفاده‌ی درست از لهجه، هم به شخصیت‌هایش رنگ بخشید و هم توانست دل میلیون‌ها ایرانی را که لهجه و گویش خاصی دارند با خود همراه کند. هرچند در زمان پخش این سریال افرادی هم به این کار معترض بودند.

بسیاری از آثار نمایشی را سراغ داریم که سعی داشتند با تأکید بر «فقر» شخصیت‌های خود را معمولی نشان بدهند. اما «پایتخت» سعی کرد با تکیه بر شخصیت‌پردازی و قرار دادن شخصیت‌ها در موقعیت‌های مختلف، انسان‌ِ معمولیِ ایرانیِ خودش را بسازد و به نمایش بگذارد.

مطالب مرتبط