چهارشنبه 06 فروردین 1404 / خواندن: 11 دقیقه
به بهانه‌ی سالروز تولد امیرخسرو دهلوی

یادداشت: «کمر به خدمت سلطان ببند و صوفی باش» | از زبان و زمانه امیرخسرو دهلوی

دهلیِ امیرخسرو، بازمانده‌ی ترکانِ غزنوی بود و ساخته‌ی بزرگانی چون مسعودِ‌سعدِ‌سلمان و جُلابیِ‌هُجویری؛ شهری شکوهمند و جهانی که به مدارسِ عالیه‌اش مشهور و مفتخر بود و دوستانِ دانش را به خود می‌خواند. با آنکه زبانِ جامعه‌ی علمی عربی بود اما فارسی در گفتار و نوشتار بیش‌تر کاربرد داشت. با آنکه غزنویان ترک‌تبار بودند اما ترکی هیچ‌گاه در هند رایج نشد و خودِ دربار هم پشتش نایستاد. امیرخسرو نیز با وجودِ تسلط بر هندی و فارسی و عربی و طبع‌آزمایی در هر سه زبان، مریدِ فارسی بود و دَری را شیرین و شکرین می‌دا...

5
یادداشت: «کمر به خدمت سلطان ببند و صوفی باش» | از زبان و زمانه امیرخسرو دهلوی

مجله میدان آزادی: امیرخسرو دهلوی که دیروز سالروز تولدش بود، چندان میان ایرانیان شناخته شده نیست اگرچه غزل‌هایش در میان ما دهان به دهان می‌چرخد و زبان به زبان زمزمه می‌شود. شاید بسیاری از ایرانیانی که اشعار او را در آهنگ‌های ایرانی می‌شنوند، نمی‌دانند که او هندی بوده با ریشه‌ای ترک اما دلباخته‌ی زبان فارسی. احمدرضا رضایی در یادداشت زیر شرح شاعری او و تاثیری که بر عالم موسیقی داشته است را به قلم نمکین و شاعرانه‌ی خود شرح داده است. این مطلب را در ادامه بخوانید:

روزی، در ایام طفولیت، با استادش به محضر بزرگی می‌رسند تا نامه‌ای برایش بنویسند. آن‌جا شاعری به نامِ خواجه عزالدینِ کارخانه حضور داشته و به قولی سفینه در کنار گشاده بوده و در لُجه‌ی نظم غواصی می‌کرده. استاد، شاگردک را جلو می‌اندازد که طبعی روان دارد و گاهی دست به شعر می‌یازد. شاگرد چند بیتی می‌خوانَد و مجلس را پشت و رو می‌کند. خواجه خَمی به ابرو می‌آورد که این‌ها نظم‌بازی است و اگر راست می‌گوید با این چهار کلمه‌ی موی و بیضه و تیر و خربزه چیزی بسازد فی‌المجلس.  شاگرد می‌سُراید: 

هر موی که در زلف خم آن صنم است
صد بیضه عنبرین بر آن مویِ خم است
چون تیر بدان راست دلش را زیرا 
چون خربزه دندانش درونِ شکم است‌

خواجه یکه می‌خورَد و زبان به تحسین می‌گشاید و از نَسَب و حَسَبش می‌پرسد و الی آخر.

ماجرا درباره‌ی امیرخسرو دهلوی است؛ ساکنِ قرونِ هفت و هشت، میوه‌ی پدری تُرک و مادری هندی. شاعری لطیف‌طبع که پایی بر زمین داشت و سری در آسمان. خریدارِ شعرش شاهان بودند و معاشش هم بندِ آنان بود، اما دلش جَلدِ خواجه نظام‌الدین اولیاء و آسمانِ پروازش خانقاهِ  چِشتیان.

به احتمالِ زیاد این آهنگ از همایون شجریان را شنیده‌اید که با این بیت شروع می‌شود: ابر می‌بارد و من می‌شوم از یار جدا / چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا؟ غزلِ بلندی که با ردیفِ «جدا» بازی‌ها کرده و شرحِ صحنه‌ای عاشقانه است، زیرِ باران‌های تند و چندروزه‌ی هند. اما مطمئنم که تعدادِ کمی، قَوالی‌های هندی و پاکستانی‌ای را شنیده باشند که شعرِ مرکزی‌شان از امیرخسرو است. مثلاً نصرت‌ فاتح علی خان، در نعت و منقبتِ پیامبر (ص) چیزی خوانده دست‌افشاندنی و کلاه‌انداختنی که مست‌کنندگی‌اش وام‌دارِ میخانه‌ی امیرخسرو است؛ غزلی کوتاه که با بیتی عجیب شروع می‌شود که ردیفی شوکه‌کننده دارد:

نمی‌دانم چه منزل بود شب جایی که من بودم 
به هر سو رقصِ بسمل بود شب جایی که من بودم

قوالی‌خوان نصرت‌ فاتح علی خان، با شعری از امیرخسرو دهلوی در نعت و منقبتِ پیامبر خدا (ص)

جَوی که بر شعر سیطره دارد تپش و شَنگی و حیرتِ مکاشفه‌ای است تعلیق‌وار که گره‌اش در آخرِ شعر باز می‌شود و شنونده را با بُهت تنها می‌گذارد. 

دهلیِ امیرخسرو، بازمانده‌ی ترکانِ غزنوی بود و ساخته‌ی بزرگانی چون مسعودِ‌سعدِ‌سلمان و جُلابیِ‌هُجویری؛ شهری شکوهمند و جهانی که به مدارسِ عالیه‌اش مشهور و مفتخر بود و دوستانِ دانش را به خود می‌خواند. با آنکه زبانِ جامعه‌ی علمی عربی بود اما فارسی در گفتار و نوشتار بیش‌تر کاربرد داشت. با آنکه غزنویان ترک‌تبار بودند اما ترکی هیچ‌گاه در هند رایج نشد و خودِ دربار هم پشتش نایستاد. امیرخسرو نیز با وجودِ تسلط بر هندی و فارسی و عربی و طبع‌آزمایی در هر سه زبان، مریدِ فارسی بود و دَری را شیرین و شکرین می‌دانست.

گفتیم که امیرخسرو به دربار رفت‌وآمد داشت و مدحِ شاهان می‌کرد اما دلش به این کار رضا نبود. از کجا؟ از این ابیات: 

از گفتنِ مدح دل بمیرد
شعر ارچه تر و فصیح باشد 
گردد ز نَفَس چراغ مُرده 
گر خود نفسِ مسیح باشد

 به احتمالِ قوی تاثیراتِ خواجه‌نظام‌الدین‌اولیاء بر آنش داشته بوده که هوای دلش را داشته باشد و بر سرِ دروازه‌ی دل نگهبان بگمارد. به چه سند؟ به این سند از سیرالاولیاء که روزی در حالِ سماع، امیرخسرو، به تبعیت از سایرِ صوفیان، دست‌ها بالا برده بود. نظام‌الدین خواستش و اشارتش کرد که تو به دنیا تعلق داری. نشاید که دست بالا کنی.

امیرخسرو هم به ترک بودنِ خود اشاره می‌کرد و هم بر هندی بودنش اصرار داشت؛ به قولِ خودش: تُرکِ هندستانی‌ام من، هندویی گویم جواب. ترک در ادبِ فارسی نمادِ معشوق است که در اکثرِ اوقات پیروزمندانه بر اریکه‌ی قدرت تکیه زده، و هندو نمادِ عاشقی که غلام‌وار بر درگاه ایستاده. امیرخسرو، از ریشه انگار اجتماعِ ضدین بود. ترکِ هندویی که هم‌زمان میلِ به عرفان داشت و از شاهان نیز چرخِ خود را می‌چرخاند.

گفتیم که او به سه زبان سخن می‌راند و گاه نیم‌فارسی نیم‌هندی. هم در اوجِ فخامت که به مذاقِ شاعرانِ دانشمند خوش بیاید و هم گاهی عامیانه که به گوش و دلِ عوام برسد و بنشیند. هم آثاری به نثر دارد و هم به نظم. اما آنچه او را مشهور کرده خمسه‌ای است به تبعیت از خمسه‌ی نظامی. البته نه برای هماوردی و کشتی گرفتن، بلکه به سبب ارادت و درس پس دادن؛ چنانچه خود نیز به تواضع سروده: 

گر چه این دارد انگبین کاری 
سرکه را هم بود خریداری 
گر چه گوهر به قیمت است عزیز 
قیمتی هست کهربا را نیز

 گر چه نظامی اشعارش را آهسته سروده بود، اما امیرخسرو در پنج سال کار را به اتمام رساند؛ آثاری که در اسم نیز شبیه پنج گنجِ نظامی‌اند: «شیرین و خسرو»، «مجنون و لیلی»، «آیینه‌ی اسکندری»، «هشت‌بهشت» و «مطلع‌الانوار». امیرخسرو این منظومه‌ها را سرود که اولاً به حکیم نظامی ادای احترام کند و ثانیاً شاعریِ خود را به رخ بکشد.

البته سعی کرد که آثارش ارزش‌افزوده‌ای نسبت به آثارِ نظامی داشته باشند؛ هم در نوعِ نگاه و پرداختِ شخصیت‌ها و هم در استفاده از داستان‌های هندی.

بعضی‌ها امیرخسرو را مصدرِ سبکِ هندی می‌دانند، اما پیچیدگیِ آغاز و افولِ یک سبک طوری است که نمی‌شود آن را به یک نفر منسوب کرد و در او جمع نمود. غرض اینکه او آن‌قدر مهم است، خصوصاً در شبه‌قاره، که همچنین گمان‌هایی درباره‌ی او می‌رود. گفته‌اند که شیرینی و شهرتِ گفتارش از آن بود که در ابتدای کار، غزل‌هایی برای پیرش خواند و او نیز فرمانش داد که طرزِ صفاهانیان بگو؛ یعنی عشق‌انگیز. دیگر اینکه باری در خدمتِ نظام‌الدین‌اولیاء نشسته بود به شعر خواندن. خواجه گفت: چه خواهی؟ شیرینیِ سخن خواست. خواجه گفتش که آن طاسِ شکر بردار و بخور. 

امیرخسرو در موسیقی هم دستی داشته و آن را به کمال می‌دانسته. در «اعجازِ خسروی» که از آثارِ منثورِ اوست، چندین ساز را توصیف می‌کند و از موسیقی‌دانانِ زبردستِ دورانش نام می‌برد. در دیوانش نیز دارد ابیاتی که دال بر تبحرِ اوست در فنِ موسیقی. در افواهِ مردم نیز رایج است که بنیان گذاشتنِ قوالی شاهکارِ اوست و همچنین اختراعِ طبله و سیتار. 

امیرخسرو را برترین شاعرِ فارسی‌گوی هندوستان می‌دانند اما از قضا در جهانِ ما گمنام است. او ایرانی نبود و هیچ‌گاه نتوانست در ایران آن‌گونه که شایسته است بلند شود. این درست که هرکسی نمی‌تواند سعدی و حافظ و نظامی و فردوسی شود اما توقفِ در اینان نیز هم مایه‌ی محرومیت از جهان‌های دیگر و طعم‌های دیگر می‌شود و هم شعله‌ای که از آتشفشانِ فارسی باقی مانده را در چهاردیواریِ ایران محصور می‌کند و به پل‌های کوتاه و بلندی که از چین تا آناتولی را پیوند می‌دهد بی‌اعتنایی می‌کند.

تیتراژ فیلم سینمایی شعله‌ور با صدای همایون شجریان | بر اساس ملودی نصرت فاتح علی خان




تصاویر پیوست

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
امیرخسرو دهلوی با وجودِ تسلط بر هندی و فارسی و عربی و طبع‌آزمایی در هر سه زبان، مریدِ فارسی بود و دَری را شیرین و شکرین می‌دانست.

امیرخسرو در موسیقی هم دستی داشته و آن را به کمال می‌دانسته. در «اعجازِ خسروی» که از آثارِ منثورِ اوست، چندین ساز را توصیف می‌کند و از موسیقی‌دانانِ زبردستِ دورانش نام می‌برد. در دیوانش نیز دارد ابیاتی که دال بر تبحرِ اوست در فنِ موسیقی. در افواهِ مردم نیز رایج است که بنیان گذاشتنِ قوالی شاهکارِ اوست و همچنین اختراعِ طبله و سیتار.

مطالب مرتبط