ﺳﻪشنبه 04 بهمن 1401
پرونده از شیشه رنگی کلیسا | صفحه بیستم

تک‌نگاری: نگاهی به زندگی و آثار واروژ کریم مسیحی

در ابتدای جوانی رفته بود آلمان که پزشکی بخواند، اما آنجا آشنایی و رفاقت با دوستی تئاتری در باشگاه ارمنیان مونیخ او را مجذوب سینما و تئاتر کرد و این جذبه او را از پزشکی و آلمان به هنر و ایران برگرداند. «رگبار» (1350) اولین فیلم سینمایی بیضایی است و کریم‌مسیحی در آن منشی صحنه است.

5
تک‌نگاری: نگاهی به زندگی و آثار واروژ کریم مسیحی

میدان آزادی: بیستمین صفحه‌ی پرونده‌ی از شیشه رنگی کلیسا اختصاص دارد به تک‌نگاری درباره زندگی و آثار فیلمساز مشهور ارمنی‌تبار، واروژ کریم مسیحی. این یادداشت را آقای حسن صنوبری نگاشته‌است.

پرده‌ی اول

اولین‌بار که «پرده آخر» را می‌دیدم نمی‌دانستم کارگردانش یک مسیحی است. سنم کم بود ولی از فیلم شگفت‌زده شده بودم. شاید اولین فیلم ایرانی بود که حس می‌کردم دارم فقط به خاطر خود فیلم بودنش می‌بینمش و از خود فیلم بودنش لذت می‌برم نه مثلا از کودک‌ونوجوان بودنش، یا خنده‌دار بودنش، یا بازیگر محبوب داشتنش، یا دارای مفاهیم ارزشمند بودنش. بزرگ‌تر که شدم فهمیدم این حس ناشی از قدرت فرم است و تازه معنای فرم را هم فهمیدم. بعدها متوجه شدم این کارگردان توانمند ایرانی، یک مسیحی است. از شناخت خودش نفهمیدم، از اسمش فهمیدم. این اسم و این شخصیت شاید مشهورترین و درخشان‌ترین جلوه‌ی هنرمندان مسیحی ایران است، دست‌کم در هنرهای جدید و روزگار جدید. کارگردانی که با اولین سینمایی‌اش همه را میخ‌کوب پرده‌ی نقره‌ای کرد و به اتکای همین یک اثر نام خودش را جزو بزرگان تاریخ سینمای ایران ثبت کرد: «واروژ کریم‌مسیحی».


پرده‌ی دوم

پرده آخر در نهمین جشنواره فجر در سال 1369، در سال‌هایی که هنوز سیطره‌ی محتوا بر سینمای ایران غالب بود، به عنوان اثری که درخشش بیش از هرچیز برای فرمش بود، به طرز عجیبی با دریافت 9جایزه، پدیده‌ی جشنواره شد. اولین سینمایی بلند کریم‌مسیحی توانست سیمرغ‌های رشته‌های «بهترین کارگردانی»، «بهترین بازیگر نقش اول زن» (فریماه فرجامی)، «بهترین بازیگر نقش دوم زن» (نیکو خردمند و ماهایا پطروسیان)، «بهترین بازیگر نقش دوم مرد» (سعید پورصمیمی)، «بهترین فیلمبرداری» (اصغر رفیعی جم)، «بهترین صدابرداری» (پرویز آبنار)، «بهترین طراحی صحنه و لباس» (حسن فارسی) و «بهترین چهره‌پردازی» (مسعود ولدبیگی و مژده شمسایی) و «دیپلم افتخار بهترین فیلم» را از آن خود کند. این در حالی‌ست که آن سال پرده آخر رقیب خوب کم نداشت، هم کارگردانان مدعی زیادی در میدان بودند هم فیلم‌های خوب و خاص و خاطره‌انگیز؛ فیلم‌هایی مثل «آپارتمان شماره 13» (یدالله صمدی)، «عروس» (بهروز افخمی)، «سفر جادویی» (ابوالحسن داودی)، «تویی که نمی‌شناختمت» (ابراهیم سلطانی‌فر)، «مهاجر» (ابراهیم حاتمی‌کیا)، «دو فیلم با یک بلیت» (داریوش فرهنگ) و... .

شاید بگویید بخشی از اینهمه جایزه ممکن است به خاطر سلیقه‌ی هیئت داوران باشد، قصد انکار این نکته را ندارم، ولی پس از جشنواره، هم استقبال قابل قبول مخاطبان، هم نقدهای ایجابی و ستایش‌آمیز بیشتر منتقدان، هم همچنان جذاب و محبوب بودن فیلم پس از سی‌وچندسال از اکران نخستش برای پیگیران جدی سینما، باعث می‌شود بپذیریم که این فیلم یک اتفاق مهم در سینمای ایران بود. اتفاقی مهم دستکم در ژانر خاص خودش، که تلفیقی عجیب از وحشت و جنایی و تراژدی و کمدی بود.

مسعود فراستی شاید جزو معدود منتقدانی بود که آن سال‌ها در نشریه‌ی سوره علیه این فیلم نوشت و آن را فن‌زده و تکنیک‌زده معرفی کرد، اما جالب که سردبیر فراستی در همان نشریه یعنی سید مرتضی آوینی علی‌رغم اینکه محتوای فیلم را به دلیل بیش از حد روشنفکری‌بودن چندان نپسندیده بود، منصفانه مهارت و استادی کریم‌مسیحی را در فرم ستایش کرده بود.

https://azadisq.com/Portals/0/images/content/1401/%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85%20%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C%20%D9%BE%D8%B1%D8%AF%D9%87%20%D8%A2%D8%AE%D8%B1.jpg?ver=9Qc02xbBMwJvdalsOG-2GA%3d%3d
پوستر قدیمی فیلم پرده آخر با تصویر فریماه فرجامی، جمشید هاشم‌پور، نیکو خردمند و داریوش ارجمند


پرده‌ی سوم

در ابتدای جوانی رفته بود آلمان که پزشکی بخواند، اما آنجا آشنایی و رفاقت با دوستی تئاتری در باشگاه ارمنیان مونیخ او را مجذوب سینما و تئاتر کرد و این جذبه او را از پزشکی و آلمان به هنر و ایران برگرداند. «رگبار» (1350) اولین فیلم سینمایی بیضایی است و کریم‌مسیحی در آن منشی صحنه است. منشی صحنه بودن اولین نقشی بود که کریم‌مسیحی در صحنه‌ی سینما بر عهده گرفت. در «غریبه و مه» (1352) او رسما دستیار بیضایی در کارگردانی شد: دومین نقش.  این دستیاری در کنار بیضایی و بعضی از دیگر کارگردانان سرشناس آن روز تا «شاید وقتی دیگر» (1366) تکرار شد تا کم‌کم واروژ تصمیم گرفت فیلم‌سازی را با فیلم کوتاه شروع کند: سومین نقش. «فاخته» (1354) اولین ساخته‌ی کریم‌مسیحی است و دومی «کوچ» (1356)؛ در این هردو فیلم کوتاه واروژ به جز کارگردانی نویسندگی را هم عهده دارد، پس به یک نقش تازه رسیدیم: چهارمین نقش. واروژ فیلم‌نامه‌ی «کوچ» را با الهام توامان از یک داستان «هوهانس تومانیان» (نویسنده سرشناس ارمنی‌تبار) و یک داستان «محمود دولت‌آبادی» می‌نویسد و اینجا شاید اولین جایی است که دو زبان و جهان را به ملاقات هم می‌برد. سومی و آخرین فیلم کوتاه کریم‌مسیحی اما «سلندر» (1359) بود که با نویسندگی بیضایی همراه بود. از 1359 تا 1369 که پرده آخر رونمایی شود کریم‌مسیحی فقط دو برنامه تلویزیونی ساخت، یکی «سمک عیار» (1354) که سریالی داستانی با مشارکت دو کارگردان دیگر بود و شد اولین سریال رنگی تلویزیون ایران و دیگری «خاستگاه مردمان بزرگ» (1363) که تجربه‌ی تلویزیونی پس از انقلاب واروژ شد: پنجمین نقش.

حال هنرمندی که سینما را پله‌پله از اولین و ساده‌ترین نقش‌هایش (منشی صحنه بودن) و با شناخت مقدماتش (تئاتر) شروع کرده و طی بیست سال دوندگی و خاک صحنه خوردن جلو رفته و بالا آمده در 1369 با پرده‌ی آخر مهم‌ترین نقش خود را در صحنه‌ی سینما ایفا می‌کند: کارگردانی سینمایی: ششمین نقش. کریم‌مسیحی در این فیلم به جز کارگردانی استادانه، نوشتن فیلم‌نامه‌ی فنی و دقیق شاهکار خود را نیز بر عهده داشت و با اتکا به همین تجربه باید او را جزو بهترین فیلم‌نامه‌نویسان روزگار خود نیز بدانیم. اما داستان اینجا تمام نمی‌شود. با همین فیلم و با فیلم «بازی بزرگان» (کامبوزیا پرتوی) واروژ به طور جدی تدوین‌گری را آغاز می‌کند: هفتمین نقش. این نقش از آن نقش‌ها شد که بازیگر-کارگردان قصه‌ی ما حسابی تویش فرورفت! واروژ کریم‌مسیحی برای بیش از سی فیلم سینمای ایران تدوین‌گری کرد و آنقدر در این نقش فرو رفت که نقش اصلی خود یعنی کارگردان سینمایی بلند را، یعنی همان چیزی که تا آخر تاریخ جهان با آن ماندگار شده بود را فراموش کرد. «تردید» (1387) دومین و آخرین سینمایی واروژ کریم‌مسیحی بود که گرچه موفقیت پرده آخر را نداشت ولی پس از نزدیک به بیست سال از اثر نخست نشان داد واروژ همیشه و همچنان یک کارگردان کاربلد است اگر بخواهد. تردید سیمرغ بلورین بهترین فیلم جشنواره بیست و هفتم فجر و همچنین بهترین فیلمنامه اقتباسی را از آن خود کرد. شباهت ویژه‌ی تردید به سینمایی پیشین خود، ادای دین به تئاتر بود و این‌بار با طعم پررنگ شکسپیر. پرده آخر پر از ارجاعات و اشارات تصویری و فرمی و داستانی صریح به اصل هنر تئاتر و اجرایش بود و تردید اقتباسی از نمایشنامه‌ی مشهور «هملت». بهرام بیضایی دوست و به نوعی استاد کریم‌مسیحی پس از تماشای تردید نوشت:

« همان میزان گرما، پختگی، تحرک، دقت، نکته‌بینی، نیرو، سلیقه و مهم‌تر از همه استقلال سبک که هجده سال پیش تماشاگرانِ پرده‌ی آخر از آن شگفت‌زده شدند را افزون بر تجربه گذر از این هجده سال، در تردید می‌توان دید. تسلط مطلق بر چینش عناصر و پردازش حرکت‌ها، گسترش مضمون هر صحنه، دقّت بر جزئیات هر قاب و خود قاب‌بندی که همه برای تدوینی ویژه اندیشیده شده‌اند».

https://azadisq.com/Portals/0/images/content/1401/%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85%20%D8%AA%D8%B1%D8%AF%DB%8C%D8%AF.jpg?ver=ZTefbZ3L1_4_vgSqpPrbBg%3d%3d
پوستر فیلم سینمایی تردید


پرده‌ی چهارم

یکی از دوستان جنوبی هنرمندم چندی پیش می‌گفت در جنوب ایران به زنان (یا شاید هم زنان و هم مردان) که توانایی‌ها و هنرهای متعددی داشته باشند و در همگی هم استاد، می‌گویند «هفت دست». شاید برای توصیف واروژ کریم‌مسیحی با انواع مهارت‌های ارزشمند هنری‌اش بتوانیم او را مرد هفت‌نقش و هنرمند هفت‌دست سینمای ایران بنامیم.

پرده‌ی آخر

باز به فیلم پرده‌ی آخر برگردیم. این فیلم به نظرم یکی از مهم‌ترین و ایرانی‌ترین ساخته‌های سینمای ایران است که در روزگار خود چندان عمیق دیده و فهمیده نشد، چه اینکه منتقدان هم چه آن‌ها که در مدحش نوشتند و چه آن‌ها که در قدحش، جز از فرمش سخن نگفتند. آن‌مقدار که من جستجو کردم یک‌بار هم کسی سراغ نمادشناسی یا دست‌کم خوانش نمادشناسانه‌ی فیلم نرفته است. اینجا هم که فرصتش نیست، پس در مطلبی دیگر و فرصتی فراهم‌تر از این در می‌نویسم؛ اما در این کاغذ یک گوشه‌اش را باز می‌کنم تا بگویم این فیلم غیر از تمام نکات معنایی و نمادینش سخنی هم درباره‌ی ارمنی‌ها (یا همه‌ی مسیحی‌ها)ی جامعه ایران گفته است:

 در ادامه‌ی همان گفتگو و بینامتنیتی که گفتیم در آثار کریم‌مسیحی با فیلم کوچ بین جهان ایرانی و جهان ارمنی آغاز شد، در پرده آخر هم که به نظر من تصویری نمادین از جامعه‌ی ایرانی در یک بازه‌ی تاریخی خاص است، این گفت‌وگوی بیناتمدنی و بیناادیانی باز هم اتفاق افتاده است. در پرده آخر به جز شخصیت‌های اصلی که همه جزو اکثریت‌اند و تقریبا فاقد هرگونه المان مذهبی یا نژادی و قومیتی، دو شخصیت از اقلیت‌های مذهبی حضور دارند. یکی «اسحاق» که یهودی است و دیگری «دکتر» که ارمنی است. یهودیِ قصه (با بازی حسین محجوب) سمسار عتیقه‌بازی است که با زبان‌بازی و دوزوکلک دنبال ارزان‌خریدن میراث گران‌بهای خانواده است و مسیحیِ ارمنیِ قصه (با بازی ادیک اصلانیان و «همسر دکتر»: لوریک میناسیان) پزشکی است که هم به خانواده متعهد است و هم به انسانیت، هم پدرانه بر سر بیمار خانواده حاضر می‌شود و هم در فریبی که دیگر اعضا بر سر عضو بیمار خانواده سوار می‌کنند شریک نمی‌شود و جانب راستی و انسانیت را می‌گیرد. گویی این هنرمند مسیحی ایرانی می‌خواهد بگوید ارمنی‌های جامعه‌ی ایران، هم خود را همواره ایرانی می‌دانند و به سرزمین مادری وفادارند و هم در هر صورت انسانیت و شرافت و اصالت اخلاقی خود را حفظ می‌کنند و با دوز و کلک و ناراستی کسی همراه نمی‌شوند ولو این ناراستی‌ها در بخشی از جامعه‌ی ایرانی پذیرفته شده باشد.

جالب اینکه سال‌ها پس از پرده‌ی آخر، واروژ کریم‌مسیحی در نشستی در سال ۱۳۹۵ همین سخن نمادین را به وضوح می‌گوید. کریم‌مسیحی در آن نشست که به بهانه‌ی اکران فیلم تردید انجام برگزار شده بود پس از گلایه از یکی از بازیگرانش که تنها به خاطر دو روز تاخیر از قرارداد حاضر به همکاری نبوده می‌گوید:

«من از کار کردن با چنین افرادی ترس دارم، از فضای فعلی سینمای ایران دور هستم و این فضا و آدم‌هایش را نمی‌شناسم. آن روزها که پرده آخر را می‌ساختم همه عوامل فیلم همین گونه درگیر آن بودند و انرژی می‌گذاشتند، اما امروز این کارهای جمعی و حسن‌نیت‌ها دیده نمی‌شود. الان محتاط شده‌ام و قصد ندارم کیلویی فیلم بسازم؛ اگر شرایط ساخت فیلم مهیا باشد و معیارهای مدنظرم را برآورده کند، تمام تلاشم را صرف ساخت فیلم می‌کنم ... گاهی شرایط خاصی را پیش روی ما می‌گذارند که حاضر به تن‌دادن به آن‌ها و زیرپاگذاشتن اصول و استانداردهایم نیستم. برای نمونه قصد ساخت فیلمی راجع به دوره میرزا کوچک‌خان داشتم که جلوی آن را گرفتند، بعضی گمان می‌کنند ما آثاری می‌سازیم که دیگران نمی‌فهمند، در حالیکه پرده آخر هم ثابت کرد اینگونه نیست. ما اهل همین سرزمین هستیم و می‌خواهیم برای همین مردم فیلم بسازیم».

https://azadisq.com/Portals/0/images/content/1401/%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%88%DA%98%20%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85%E2%80%8C%D9%85%D8%B3%DB%8C%D8%AD%DB%8C.jpg?ver=mY-X6_ep-mqQBkNFWeVLiQ%3d%3d
واروژ کریم مسیحی




تصاویر پیوست

انصاری
5 بهمن 1401

سلام
مطلب عالی، فونت مطلب بسیار آزار دهنده و ناخوانا.

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
واروژ فیلم‌نامه‌ی «کوچ» را با الهام توامان از یک داستان «هوهانس تومانیان» (نویسنده سرشناس ارمنی‌تبار) و یک داستان «محمود دولت‌آبادی» می‌نویسد و اینجا شاید اولین جایی است که دو زبان و جهان را به ملاقات هم می‌برد

یهودیِ قصه (با بازی حسین محجوب) سمسار عتیقه‌بازی است که با زبان‌بازی و دوزوکلک دنبال ارزان‌خریدن میراث گران‌بهای خانواده است و مسیحیِ ارمنیِ قصه (با بازی ادیک اصلانیان و «همسر دکتر»: لوریک میناسیان) پزشکی است که هم به خانواده متعهد است و هم به انسانیت، هم پدرانه بر سر بیمار خانواده حاضر می‌شود و هم در فریبی که دیگر اعضا بر سر عضو بیمار خانواده سوار می‌کنند شریک نمی‌شود و جانب راستی و انسانیت را می‌گیرد

مطالب مرتبط