مجله میدان آزادی: سریال «قهوه تلخ» یکی از جریانسازترین آثار شبکه نمایش خانگی، و از آغازگران اصلی سریالسازی غیرتلویزیونی در فضای ایران بود. این سریال به بخشی از خاطرات جمعی بسیاری از کسانی که در دهه هشتاد و پس از آن به تماشای این سریال نشستهاند تبدیل شده است. در سی و یکمین صفحه از پروندهی «هزار و یک سریال»، ریویوی نقد و بررسی این سریال که به قلم خانم گیتی صفرزاده نوشته شده را خواهید خواند:
سریال «قهوهی تلخ» از سریالهای پیشگام ایرانی در شبکهی نمایش خانگی بود. موج جدیدی که از اواخر دههی هشتاد با کمرنگ شدن جایگاه صداوسیما شروع شد و باب جدیدی برای تولید سریالهایی باز کرد که سیدیهایشان بخشی از سبد خرید خانوادهها شد.
«قهوهی تلخ» در چنین فضایی و از نیمهی سال ۱۳۸۹ به بازار آمد و همهی عوامل جذب مخاطب را بههمراه داشت: نام مهران مدیری بهعنوان کارگردان، خشایار الوند و امیرمهدی ژوله بهعنوان نویسندگانی که در این نوع مجموعههای کمدی تلویزیونی شناخته شده بودند و گروهی از بازیگران نامآشنا؛ ازجمله سیامک انصاری (نیما زندکریمی) محمدرضا هدایتی (جهانگیر شاه دولو)، رضا فیض نوروزی (اعتمادالملک دیلمی، اتابک)، غلامرضا نیکخواه (نستر آقاخان داموسالملک)، نادر سلیمانی (قرقی)، برزو ارجمند (برزوخان سپهسالار)، جواد عزتی (بابا اتی)، بیژن بنفشهخواه (بیخودیالملک دیلمی)، زندهیاد عارف لرستانی (بلدالملک)، فاطمه هاشمی (همدمالملوک)، فلامک جنیدی (کبوتر)، الیکا عبدالرزاقی (فخرالتاج)، سحر جعفری جوزانی (رؤیا اتابکی/ نازخاتون دیلمی)، سحر زکریا (لعبتالملوک) و مثل همیشه خود مهران مدیری (در نقش بلوتوث کبیر). تهیهکنندگان این مجموعه یعنی آقاگلیانها، برای پخش و دیده شدن این شکل جدید محصول نمایشی ایدههای تازه به میدان آوردند؛ از گستردگی و تنوع پخش در سوپرمارکتها تا قرعهکشی و جایزه دادن.
گروهی از بازیگران سریال «قهوه تلخ»
آیا این داستان تکراری بود؟
داستان دوخطی مجموعه ساده بود: یک دانشآموختهی سرخوردهی رشتهی تاریخ با خوردن یک فنجان قهوه به اواخر زندیه و پیش از آمدن قاجاریه برمیگردد و متوجه میشود در این فاصله، گروهی مسند قدرت را به دست گرفتهاند. او سعی میکند از اتفاق عجیب حضورش در یک برههی تاریخی استفاده کند تا شاید بتواند مسیر تاریخ را تغییر دهد. زهی خیال باطل!
شاید همین سادگی داستان دوخطی مجموعه باعث شد که خیلی زود مدعیانی هم پیدا کند؛ از کسی که شاکی بود ایده و طرح قبلی او دزدیده شده تا گروهی که معتقد بودند این مجموعه برداشتی از کتاب «ماشااللهخان در دربار هارونالرشید» نوشتهی ایرج پزشکزاد معروف است. چنین ادعاهایی البته راه به جایی نبرد و نمیبرد چون اساساً داستان خطی بیشتر تولیدات نمایشی و داستانی مشترک و محدود است و تفاوت در پرداختها، جزئیات و زاویهدید است که لایههای اثر را معنادار و متفاوت میکند.
در پرداختن به جزئیات داستان میتوانیم بگوییم که «قهوهی تلخ» به خلق فضایی دست زد که در آن بهطور نمادین یک حاکمیت سنتی به تصویر کشیده شد: از شاه و بستگان تا درباریان متملق و رشوهبگیر و از شیوهی ارتباطات خارجی و داخلی تا برخورد با مردم کوچه و بازار. نهایتِ تصویر کاریکاتورگونهای که از فساد، توهم و حماقت میتوان ترسیم کرد.
سریال «قهوه تلخ»
داره یه چیزایی یادم میاد!
کاراکترهای این مجموعه خیلی زود محبوب شدند، زیرا بهشکلی نمادین برای زیست جمعی ایرانیان آشنا بودند؛ ملیجک درباری که فقط به فکر خوشرقصی است، زن رختشویی که برحسب اتفاق ملکه شده و حالا خواستههایش سر به فلک کشیده، طالعبینی که سعدی و نحسی ایام را بنا به میل ملوکانه تعبیر میکند، رئیس نظمیهای که هارت و پورتش بیشتر از قدرت واقعیاش است، آشپزخانهای که مرکز خبرچینی دربار است، دختر شاهی که اراجیفش را بهعنوان شعر و هنر عرضه میکند، آشنایی که خود را بهشکل بیگانه میآراید تا بتواند زیرکانه در دربار نفوذ کند و امتیاز بگیرد و… همه و همه انگار کهنالگوهایی در حافظهی تاریخی هرکدام از ما هستند و از این رو به نظرمان بسیار آشنا و ملموس میآیند.
این شخصیتها و رفتارهای آشنا در لحظههایی از عبارات و اصطلاحات امروزی هم استفاده میکردند و این تضاد هم بهعنوان یکی از عناصر طنز و کمدی بسیار مؤثر عمل میکرد، هم بهنوعی به مخاطب یادآوری میکرد که این داستان فقط به یک دورهی تاریخی یا یک سلسلهی خاص تعلق ندارد، بلکه داستانی مکرر و حتی امروزی است. رفتارها و نوع نگاهی است که در حیات اجتماعی ما جاری شده. به بیان بهتر اعضای آن دربار، حالا در طبقات مختلف اجتماعی و سیاسی و حتی در روابط روزمرهی ما با یکدیگر و بدهبستانهای اجتماعیمان پخش هستند. پس چرا با وجود اینکه ما تصویری زشت و ناپسند از خلقیات حاکمانمان و خودمان میبینیم، نمیرنجیم و اینگونه آن را با لذت تماشا میکنیم؟ از یاد نبریم که «قهوهی تلخ» از پرمخاطبترین مجموعههای نمایش خانگی بود که بعداً هم در شبکههای پخش فیلم جا گرفت.
«جواد عزتی» و «هادی کاظمی» در سریال «قهوه تلخ»
کلید اصلی ماجرا در ویژگی مهم طنز و کمدی است که در این مجموعه هم بهخوبی به کار گرفته شده: ما ماجراها را از نگاه نیما زندکریمی میبینیم، همان استاد تاریخ که به میانهی این ماجرا کشیده شده، پاک و باسواد و مظلوم است، میخواهد روشنگری کند، میخواهد حاکمان و مردم را از بلاهت نجات دهد، میخواهد مسیر تاریخ را تغییر دهد و گهگاه کورسویی از امید پیدا میکند اما باز در ساختاری که بهطور غریبی همه از حفظ آن منتفع و راضی هستند تنها مانده و حتی توسری میخورد و ریشخند میشود. ما از زاویهدید او داستان را میبینیم و احساس میکنیم همان کسی هستیم که این ملغمه را مشاهده میکند؛ عاقلتریم و مظلومتر، آگاهتر و شریفتر و برای همین یک دل سیر میخندیم و فردا صبح سراغ زندگی خودمان میرویم تا وارد همان سیستم و بازی کهنالگویی شویم.
پس فایدهی دیدن این سریال (و آثار کمدی) چیست؟ چنین آثاری ابتدا در ناخودآگاه بر ما تأثیر میگذارند و بعد (در نهان و با خود) به ارزیابی و قضاوت رفتارمان میپردازیم. آثار نمایشی، بهویژه طنز، قرار نیست در رفتار ما معجزه کنند اما میتوانند بهشکل عمیقی در حافظهی ما جاخوش کنند و در طی زمان بر رفتار ما تأثیرگذار باشند.
در خلق این فضا، کارگردان و نویسندگان از عناصر نمایش کمدی (مثل شیوههای نمایش سیاهبازی با آن نوع بدهبستانها) تا عناصر طنز نوشتاری (اغراق، تضاد و شوخی با کلمات) استفاده کردند. اینها گرچه نقاط قوت کار بود اما در برخی قسمتها بهای زیاد دادن به این عناصر و کمرنگ شدن ساختار علت و معلولی داستانی، از ضعفهای مشهود بود. گویا در برهههایی گرفتن خنده از مخاطب بر سایر موارد ترجیح داده میشد.
آخرش که چی؟
طبیعی است که مثل هر کار کمدی که بهشکل زنده بازتابهای روز را دریافت میکند و میزان فروش و استقبالش بر نحوهی کار مؤثر است، این مجموعه هم در طی تولید و پخش دچار فراز و فرودهایی شد: شخصیتهایی با توجه به استقبال مردم پررنگتر یا حذف میشدند و مسیر داستان را تغییر میدادند، یا بخشهایی که به نظر مورد توجه قرار نگرفتند (مثل آوردن شخصیتهای دربار به زمان حال) به پایان میرسیدند. اما مشکل اصلی که در نهایت نقد و نظر دربارهی این مجموعه را دشوار میکند، به پایان نرسیدن آن است.
شخصیتهای سریال «قهوه تلخ» در زمان حال
در شهریور ۱۳۹۱ ناگهان ادامهی پخش مجموعه متوقف شد. به گفتهی بازیگران، حتی آنها هم در جریان این تصمیم نبودند و همه چیز ناگهانی اتفاق افتاده بود. توضیحی برای آن داده نشد و بعدها و در زمان پخش مجموعه کار بعدی مهران مدیری، خودش توضیحاتی کلی داد که البته باز هم دلیل اصلی در آن بیان نشد. با این حساب نقد مجموعهای که ساختار و طرح کلی آن به پایان نرسیده، نشدنی خواهد بود. ما هیچ وقت نفهمیدیم که آیا ماجرای خوردن قهوه و تغییر زمان برای ساخت یک فانتزی بود یا نشان دادن متوهم بودن نیما زندکریمی بهعنوان یک شخصیت شیفتهی تاریخ؟ نفهمیدیم معماهایی که در بخشهای مختلف ایجاد شد (مثل حضور نیما در مطب روانپزشک) در خدمت طرح کلی بود و در نهایت به معنایی میرسید یا یک شوخی فرعی برای سنجیدن امکان ادامه دادنش؟ اگر بپذیریم که پایانبندی بخش مهمی از اثر است و طرح کلی و قوام یک مجموعه به آن بستگی دارد، پس طبیعی است که نتوانیم تحلیل کاملی از این مجموعه ارائه دهیم، بهخصوص برای مجموعهای که شکل داستان پیوسته دارد.
مجموعهی «قهوهی تلخ» یک مجموعهی ناتمام است و برای همین تحلیل نهایی آن نشدنی است اما با وجود این ناتمامی میتوانیم نگاه دیگری هم به مجموعه داشته باشیم: شاید این داستان اصلاً بحث تاریخ نیست، بحث گیر افتادن بین آدمهایی است که حرفت را نمیفهمند و تو عمر و زندگی و موقعیتهایت را بهخاطر همرنگ جماعت نشدن از دست میدهی. یادمان نرود یکی از بخشهای معماگونهی سریال، دکتر روانپزشکی بود که نیما گاه خود را در اتاق او میدید؛ شکست زمانی عجیبی که برای ما و خود او به یک اندازه شگفت و البته تأملبرانگیز بود. شاید همهی این ماجراها کابوسهای ذهنی بود که تاریخ را زیادی جدی گرفته بود!