مجله میدان آزادی: در دومین ریویوی مکتوب و ستون «نقد و بررسی فیلمهای جشنواره فجر 43» به سراغ فیلم «ترک عمیق» اثر «آرمان زرینکوب» رفتهایم. این فیلم با نام سابق «والس سهنفره» جزو راهیافتگان به بخش مسابقه چهل و سومین جشنواره فیلم فجر است. ریویوی نقد، بررسی و تحلیل این فیلم را به قلم سمیه کشوری در تازهترین صفحه رونده «پرواز بر فراز آشیانه سیمرغ» خواهید خواند:
آرمان زرینکوب تهیهکنندهای کهنهکار و شناختهشده در عرصهی سینما و تلویزیون است. از سریالهای معروف و تکرارنشدنی این تهیهکننده «مرگ تدریجی یک رؤیا» به کارگردانی فریدون جیرانی است که بهار ۱۳۸۷ از شبکهی دو سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد. البته سه فصل سریال «ستایش» را نیز به این موفقیت اضافه کنید. از کارهای دیگر او «شهر عسلی»، «ماه و پلنگ»، «بوم و بانو» و «یاور» است.
آرمان زرینکوب امسال با شرکت در چهل و سومین جشنوارهی فیلم فجر، با فیلم «تَرَک عمیق» اولین تجربهی کارگردانی خود را رقم زد. «رضا بابک»، «گلچهره سجادیه» و «بابک انصاری» از بازیگران «ترک عمیق» هستند. تهیهکنندگی این فیلم را «محسن چگینی» تهیهکننده با سابقه بر عهده داشته است.
آرمان زرینکوب کارگردان فیلم سینمایی «ترک عمیق»
داستان فیلم در نگاه اول دربارهی مردی به نام محمود با بازی رضا بابک است که از بیمارستان اعصاب و روان مرخص شده و به خانهاش بازمیگردد. فخری، همسر محمود با بازی گلچهره سجادیه از ورود او به خانه میترسد و تمام درها و پنجرهها را قفل میکند. کمی بعد متوجه میشویم بیمارستان بهدلیل حاد شدن بیماریِ محمود، دیگر مسئولیتی در پذیرش او به عهده نگرفته و او را به خانه بازگردانده است.
در فخری چیزی بیشتر از ترس وجود دارد و آن هم تنفر است. فیلم در ادامه تلاش میکند به واکاوی این نفرت بپردازد که این کار را با ورود نفر سوم یعنی پلیس انجام میدهد.
[خواندن ادامهی مطلب خطر لو رفتن داستان را در پی دارد.]
تکلوکیشن بودن
فیلم «ترک عمیق» از خانهی محمود و فخری شروع میشود، در همانجا میماند و در همان جا نیز به پایان میرسد. موسیقی مرموزی که از ابتدا تا انتها میشنویم انتظار ما را برای دیدن تصاویری فراتر از کشمکش احساسی و درونی دو بازیگر بالا میبرد ولی فیلم در همان لوکیشن با همان کشکمشهای قبلی میماند و به چند نمای لانگشات از حیاط و خیابان، آن هم از پنجرهی خانه بسنده میکند.
در اینجا باید بگویم که تکلوکیشن بودن فیلم به هیچ عنوان ضعف یک فیلم محسوب نمیشود که گاهی حتی نقطهقوت فیلم است. خیلی از شاهکارهای سینمایی لوکیشنهای محدود داشتهاند؛ مثل «دوازده مرد خشمگین». به عبارتی خیلی از این سبک فیلمها آنقدر در دیالوگ و کنش و نقطه اوج قوی هستند که مخاطب به هیچ عنوان احساس نمیکند از آن تکلوکیشن تکان نخورده است. ولی در فیلم «ترک عمیق» هارمونی سازندهای بین لوکیشن، موسیقی وهمآلود و داستان مرموزی که تا اواسط فیلم از آن سر در نمیآوریم، وجود ندارد.
حتی اگر کارکرد انتخاب تکلوکیشن برای «ترک عمیق» از نگاه کارگردان القای احساس خفقان و ایجاد میل به انتقام باشد، باز هم در این فیلم چیزی جز سردرگمی و جابهجایی بین اتاقها نداریم که کارکرد این جابهجایی را هم بیشتر وقتها متوجه نمیشویم.
البته باید گفت فیلم «ترک عمیق» اصراری به این ندارد که ما در حال تماشای یک تئاتر سینمایی هستیم و این نقطهی قوت آن است. از دیگر نقاط قوت آن هم باید به بازی خوب و بهاندازهی رضا بابک و گلچهره سجادیه اشاره کرد.
رضا بابک، بازیگر اصلی فیلم سینمایی «ترک عمیق»
چه خبر است؟
فیلم تا سی و اندی دقیقهی اول همچنان زن و شوهر را در کشمکش با هم نشان میدهد؛ پلانهایی متعدد از در باز کردن و سریع قفل کردن، نگاههای ترسآلود، نگاه نفرتآلود زن و همچنان نادیده گرفتن محمود توسط فخری. حتی تلاشهای بیمارگونهی محمود برای ترمیم رابطهای مخدوششده و از هم گسسته با همسرش نیز فیلم را دلچسب نمیکند، چون نمیدانیم چه خبر است. همهی اینها ما را متوجه این میکند که قرار است راز بین این زن و شوهر در پایان فاش شود تا عنصر غافلگیری را برای مخاطب به ارمغان بیاورد، ولی لو رفتن همین مسئله فیلم را از مخاطب دور میکند، تا جایی که تماشاگر دوست دارد به فیلم بگوید: «به من هم نگاه کن و با من هم حرف بزن». ولی باید گفت صبوری تماشاگر تا جایی کارساز است و در ادامه او را سر پا نگه نمیدارد.
تا همینجا موسیقی با تونالیته و ملودی مرموز، فضا را اسرارآمیز کرده است ولی همچنان چیزی در قصه نمیبینیم که با این موسیقی همخوانی داشته باشد، جز اینکه مردی از بیمارستان روانی مرخص شده و زنی از آن مرد متنفر است. پس کارکرد موسیقی مرموز فیلم برای چیست؟
بالاخره در اواسط رو به پایان فیلم (یعنی تقریباً دقیقهی چهل) شخصیت سوم یعنی پلیس وارد میشود ولی باز هم فرآیند کشمکش درونی ادامه مییابد و نمود بیرونی پیدا نمیکند. یعنی حتی با ورود نفر سوم چیزی فراتر از کنشهای قبلی اتفاق نمیافتد؛ جز کفشهای طلاییرنگ در جعبهی کفش که از وجناتش پیداست متعلق به دختری نوجوان بوده.
فیلم با ورود پلیس همچنان سؤالات را بیشتر میکند. کارهایی که علی رشید بهعنوان پلیس پیشگیری انجام میدهد منطقی است؟ وقتی محمود از پلیس میخواهد بیاید تو تا با او حرف بزند، معلوم نیست چرا پلیس قبول میکند. یا اصلاً پلیس حق چنین کاری را دارد یا نه؟ یا در ادامه چه میشود که پلیس در شمایل ناجی برمیگردد تا زن و شوهر را از عذاب دادن همدیگر رها کند؟ یا چرا وقتی متوجه میشود محمود تازه از تیمارستان مرخص شده ولی باید دوباره بستری شود، باز هم اعتماد میکند و وارد خانه میشود؟
نشست نقد و بررسی فیلم سینمایی «ترک عمیق» در چهل و سومین جشنواره فیلم فجر - بهمن 1403
پس خبری هست؟
بعد از گذشت یک ساعت، بالاخره اوج فیلم اتفاق میافتد و محمود تفنگ پلیس را برمیدارد. با شلیک شدن تیری از تفنگ، مخاطب بالاخره نفس راحتی میکشد، البته معلوم نیست چرا طبقات پایین صدای شلیک را نمیشنوند. فیلم باز هم مکث کوتاهی دارد تا اطلاعاتی بدهد. این باعث میشود مخاطب دیگر عطشی برای فاش شدن راز فیلم نداشته باشد، البته اگر تا اینجای فیلم خودش حدسهایی نزده باشد و در نهایت مشخص نشود حدسش درست بوده است.
اگرچه وقتی راز فاش میشود نامِ «ترک عمیق» بهنسبت فاجعهای که در گذشته اتفاق افتاده، تلطیف دادهشده به نظر میرسد. چیزی بیشتر از یک ترک عمیق آن وسط به وجود آمده. اگرچه این نام در قیاس با نام قبلی فیلم، یعنی «والس سهنفره» قابل قبولتر است.
«ترک عمیق» میخواهد به مسئلهی تجاوز بپردازد (موضوعی که هنوز آنچنان که باید و شاید در ایران به آن نپرداختهاند و همچنان تابوست) ولی چندان موفق نیست. گویی تجاوز در حاشیهی داستان این فیلم است و فیلم تمام تلاشش را کرده که اضمحلال یک رابطه را نشان دهد، اگرچه در نمایش این هم میلنگد و ما هیچ نما یا دیالوگی دربارهی رابطهای که روزی خوب بوده ولی بعد به قهقرا رفته، نداریم. ما از همان اول با یک رابطهی از آغاز متلاشی روبهرو میشویم.
پایانِ باز یا پایانِ بازی؟
فیلم با صدای شلیکی تمام میشود و نمایی از مرگ شخصیت اصلی داریم. بگذریم از اینکه پایان باز با رها کردن پایانِ فیلم فرق دارد و اینها دو چیز مجزا هستند، اما سؤالات دیگری پیش میآید: اگر در فیلم شخصیت اصلی بمیرد چه اتفاقی برای فیلم میافتد؟ ما در پیدا کردن شخصیت اصلی اشتباه کردهایم و شخصیت اصلی فخری است؟ اگر فخری است، چرا هیچ کنشی ندارد؟ آیا محمود را فخری کشت یا نه، خودکشی کرد؟ پلیس چه نقشی داشت جز پیدا شدن سر و کلهاش برای استفاده از تفنگش؟ به عبارتی تفنگ پلیس در فیلم کنش بیشتری داشت تا خود پلیس.
سؤالهای دیگری هم همچنان بیجواب میماند. ما نمیفهمیم چرا همسر پلیس مدام نگران است؟ اشاره به نویسنده بودن همسر پلیس چه کمکی به داستان فیلم میکند؟ ابهامهایی که انتظار داریم در پایان مشخص شود ولی رها میشوند.
همچنان مرگ تدریجی یک رؤیا
شاید خود کارگردان هم میداند سریال «مرگ تدریجی یک رؤیا» از کارهای شاخص و بهیادماندنی او در عرصهی تهیهکنندگی بوده است که در اولین فیلم سینماییاش یعنی «ترک عمیق» به طرق مختلف آن را یادآوری میکند؛ از تماشای شخصیت فخری هنگام سریال دیدن گرفته تا نمای بسته از تلویزیون موقع پخش سریال و شنیدن دیالوگ شخصیتهای سریال در نمای دیگر.
سعی در پرداختن به سوژه حساس
«ترک عمیق» سعی کرده روی یک سوژه حساس اجتماعی در فیلمهای ایرانی دست بگذارد: تجاوز. گرچه در سالهای اخیر فیلمهایی چون «فروشنده»، «استاد»، «علفزار» و... نیز روی این موضوع دست گذاشتند و در ادامه آن را با مسائل روانشناختی دیگر گره زدند که البته نمیتوان گفت چندان موفق از آب درآمدند. اما نوع سوژه به خودی خود باعث میشود رنج سنی تماشای این فیلم برای نوجوان به بعد باشد.