مجله میدان آزادی: ششمین نقد از نقدهای مکتوبِ فصل دوم پرونده «پرواز بر فراز آشیانه سیمرغ» به فیلم «مجنون» با کارگردانی «مهدی شاهمحمدی» اختصاص دارد. نویسندگی مجنون را «علیرضا محصولی» و تهیهکنندگی را «عباس نادران» برعهده داشتهاند. همچنین این فیلم از محصولات سازمان هنری رسانهای اوج است. است. «سجاد بابایی»، «حسام منظور»، «بهزاد خلج»، «محمد رشنو»، و «شبنم قربانی» از جمله بازیگران فیلم مجنوناند. موسیقی اثر توسط استاد «مجید انتظامی» ساخته شده و تدوین بر عهده «حمید نجفیراد» بوده است. در ادامه ریویوی نقد و بررسی فیلم مجنون را به قلم آقای «حسن صنوبری» در ستون «نقد و بررسی فیلمهای جشنواره 42» پرونده جشنواره فجر بخوانید:
نقد فیلم مجنون
کارخانه نمیتواند انسان بسازد. کار کارخانه تولید کنسروهای یکشکل و یکسان است، در کمیت بالا و در کیفیت پایین. «مجنون» محصول جدید کارخانه اوج است، اینبار درباره مرد مردان و قهرمان جوانمردان سردار شهید مهدی زینالدین. فرماندهای که در حماسه جزیره مجنون فقط 23سال داشت؛ جنگجویی که وقتی خردسالی تیزپا بود در حساسترین لحظه فوتبالش با یک ندای مادر، زمین و رفقا و غرور نوجوانی را رها میکرد؛ نخبهای که رتبه چهارم کنکور تجربی بود و پذیرش دانشگاههای معتبر فرانسه را به این علت که شنیده بود ظاهرا نظر امام خمینی به حضور نخبگان جوان در کشور است رها کرد؛ عارفی که نماز اول وقتش را در خطرناکترین موقعیتها و جادههای کردستان رها نمیکرد و سخنرانیهای عرفانیاش تا هنوز راهنمای اهل سلوک است؛ مردی عجیب که از همه مناسبات عادی و مادی دنیا رها بود و پابند عشق آیین و وطنش بود؛ محصول جدید کارخانه اما چیز زیادی از شخصیت و حقیقت زینالدین به ما نمیگوید. این محصول هم در کنار دیگر محصولات باسمهای نهادهای حکومتی صرفا میخواهد نام شهید بر یک بازیگر نهاده شود، گزارش کارش به مسئولان بالاتر ارسال و فاتحهاش خوانده. فیلم شهید زینالدین کارکرد بیشتری از ایستگاه شهید زینالدین -در خط سه متروی تهران- برای مخاطب ندارد؛ چه در مقام روایت یک قهرمان تاریخی، چه در مقام خلق یک اثر هنری.
نگاهی به تاریخچه ساخت پرتره سینمایی قهرمانان سرداران جنگ
در سرزمین ما عموما از پس هر تفریط یک افراط رخ میدهد. چه در فرهنگ و هنر چه در سیاست و اقتصاد. سینمای ایران در سه دهه اول پس از انقلاب تمایل چندانی به بازسازی چهره قهرمانان جنگ ندارد. در دورههای اولیه به دلیل احتیاط هنرمندان، تقدس بالای شهیدان و ترس از خرابشدن چهره شهید و در دورههای بعدی به دلیل سیاستهای فرهنگی گذار از روزگار جنگ و بیاعتنایی به اهمیت و ارزش قهرمانان. در این سه دهه فیلمهای سرداران و قهرمانان جنگ بسیار کماند و موفقهایشان کمتر: مثل «خلبان» ساخته جمال شورجه (درباره شهید عباس دوران)، باقی آثار یا خیلی ضعیفاند یا وضوح و دلالت مستقیم به یک قهرمان را ندارند مثل «پرواز در شب» ساخته رسول ملاقلیپور که در شخصیتپردازی قهرمان خیال و واقعیت آمیخته است.
از پی این تفریط، از دهه نود ورق برمیگردد؛ کار را بنیاد فارابی و حاتمیکیا شروع کردند با «چ» (درباره شهید مصطفی چمران) که انتقادات زیادی درباره پردازش شخصیت چمران دریافت کرد اما جدا از این بخش ماجرا یک فیلم موفق و تاثیرگذار بود و شد. مینهایی را که فارابی خنثی کرده بود و راهی را که فارابی گشوده بود اوج و سپس دیگر نهادهای حاکمیتی با آرامش دنبال کردند. اوج با «ایستاده در غبار» (درباره حاج احمد متوسلیان) و «منصور» (درباره شهید منصور ستاری) شروع کرد که گرچه به گرد پای چ نمیرسیدند ولی انصافا هردو فیلمهای درخشانی بودند؛ روایت فتح هم با «تکتیرانداز» (درباره شهید عبدالرسول زرین) و «موقعیت مهدی» (درباره شهید مهدی باکری) این مسیر را آغاز کرد که این دو هم فیلمهای خوبی بودند؛ اما اوج در ادامه -و شاید به علت رقابت با دیگر نهادها- ظاهرا تصمیم قطعی گرفته بقیه مسیر را با سریکاری و کمیت بالای تولیدات بیکیفیت پیش ببرد. الآن فهرستی از شهیدانی که اوج قصد ساختن پرترهشان را دارد نقل محافل فرهنگی است. طلیعه ماجرا با «غریب» (درباره شهید محمد بروجردی) بود. فیلمی سرشار از سرقت هنری و تهی از زیبایی و معنا و متکی به ظواهر و رنگ و لعاب. فیلمی که در جشنوارهی خلوت سال گذشته جوایز فراوانی هم گرفت. انصاف این است که بگوییم در این فیلم بروجردی برای بار دوم شهید شد! حال نوبت «مجنون» است و فردا هم طبق اخباری که منتشر شده نوبت فیلمی درباره شهید همت و دیگران. با این وضع مدیریت جشنواره میشود حدس زد این فیلمها ساختهنشده جایزه خود را گرفتهاند!
نه افراط خوب است نه تفریط، اما ظاهرا تفریط بهتر است، چون فرصتسوزی افراط را در خود ندارد. با این سریکاری ساختن پرتره قهرمانان و سرداران رازآمیز و شگفت جنگ، این گنجهای بهجای مانده و این برگهای برنده ملت ایران یکییکی برای نسلهای بعدی میسوزند؛ شهیدها دوباره شهید میشوند؛ منطقا کسی به این زودیها دوباره سراغ ساختن بروجردی و زینالدین دیگری نمیرود؛ و این یک باخت بزرگ است.
به فیلم برگردیم:
نقد فیلم، فیلمنامه و اثرگذاری مجنون
شاید جذابترین سکانس مجنون سکانس ورودی فیلم است، هم در تصویر هم در موسیقی. دوربین از پشت سر یک موتوری را تعقیب میکند (–بعدتر میفهمیم- زینالدین است) دوربین با او پیچ و خم و مسیر را طی میکند، با او وارد محوطه قرارگاه میشود، در کنار او دعوای دو گروه را نشان میدهد، دنبال او به ساختمان وارد میشود، در پی او نقاشیها و خطاطیهای روی دیوار قرارگاه را میبینیم، همینجا اولین تلنگر به مخاطب تیزبین میخورد: یکی از شعارهای مشهور و مهم روزگار انقلاب به طور ناقص و نامفهوم بر دیوار نوشته شده، اما نادیدهاش میگیریم و میگذاریم ببینیم کارگردان از پس این ورودی مهیج و زیبا چه برای ما دارد، تا اینکه سیلی صریحتر وقتی میخورد توی ذوق مخاطب که قهرمان برای بار اول رو به دوربین میچرخد. این چهرهی زمخت قرار است نمایندهی چهرهی لطیف مهدی زینالدین باشد! در این فیلم حتی شباهت ظاهری هم بین شهید و کاراکتر برای سازندگان اهمیت نداشته.
از این گذشته فیلم هیچ تلاشی برای نزدیک شدن به درون مهدی زینالدین هم نمیکند. هیچ روحیه خاصی، شخصیت خاصی، ویژگی خاصی، خاطره خاصی، مهارت خاصی... هیچ چیزی که بتواند زینالدین را چه به عنوان زینالدین واقعی چه فقط به عنوان یک کاراکتر سینمایی که شخصیت باورپذیری داشته باشد به ما بقبولاند وجود ندارد. ما هرگز به آن درونی و به حس حضور زینالدین نزدیک نمیشویم. به اینها اضافه کنید بازی افتضاح، سرد، نچسب، آپارتمانی و تهرانی و بلکه غربیِ سجاد بابایی را. شاید بشود گفت تمام کاراکترها و بازیها از کاراکتر اصلی باورپذیرتر و گرمتر بودند. گرمترین و باورپذیرترین شخصیت فیلم شخصیتی است که اتفاقا تنها شخصیت کاملا خیالی و غیرواقعی فیلم است: «محرمعلی»! محرمعلی و تیپش که اقتباسی خوب از «اخراجیها»ی مسعود دهنمکی است (و نه سرقت هنری، آنگونه که غریب از چ بود) جزو نقاط قابل اتکای فیلم و فیلمنامه است. همچنین شخصیتپردازی «شهید مجید زین الدین» و بازی محمد رشنو و تاحدی نقش جانشین فرمانده با بازی بهزاد خلج نیز جزو نقشهای موفق فیلم هستند. باقی شخصیتها اما عموما فاقد شخصیتپردازیاند و زینرو مصنوعی.
جدا از شخصیت، فیلم در روایت ماجرای محوری یعنی عملیات خیبر هم بسیار گنگ و ناتوان است. عملیات خیبر یکی از عظیمترین عملیاتهای ایرانیان برای شکست دشمن متجاوز است که فقط خواندن داستان چندخطیاش احساس شگفتی مخاطب را از اوج نبوغ و هنرمندی و دلاوری رزمندگان ایرانی برمیانگیزد. عظمت خیبر با بستهترین نماها و خردترین روایتها به تصویر کشیده میشود و طبعا برای مخاطب تصویر واضح، ماندگار و تاثیرگذاری به جا نمیگذارد.
اما دوتا از افتضاحترین سکانسهای فیلم یکی سکانسی است که زینالدین پس از بمباران مدرسه همسرش به آنجا میرود. این سکانس از جنبههای گوناگون آموزش درامستیزی است. در سکانسهای قبلی با همسر زینالدین آشنا شدهایم، در کسوت زنی که عاشق و شیفته و تسلیم زینالدین است و حتی شاید اکتهای لوس و اغراقآمیزی از محبت دارد. در این سکانس همسر زینالدین به طرز احمقانهای عصبانی و از زینالدین طلبکار است که انگار مسئول جنایت صدام کمکاری او و دیگر رزمندگان است! انگار نه انگار اینجا جنگ است و طبیعی است هرروز یک گوشه توسط دشمن بمبباران شود. تصویری که فیلم از همسر محترم شهید زینالدین میدهد یک فرد فاقد تعادل شخصیتی و روانی و بسیار احمق و سطحی و کودکذهن است. اما این همه ماجرای آن سکانس افتضاح نیست. فیلم میخواهد بگوید اینجا یک فاجعه دردناک و مهیب اتفاق افتاده، ولی زبان تصویری برای بیان نیت خود را بلد نیست. موسیقی انتظامی در این سکانس بالبال میزند و خودش را میکشد که عواطف را تزریق کند، اما تصویر آنقدر پرت است که موسیقی نهتنها کمکی نمیکند بلکه از کار بیرون میزند و حتی کار را بدتر میکند؛ مثل خود انتظامی که بزرگتر بودنش از این فیلم باعث شده فایدهای برای مجنون نداشته باشد و در مجموع برگ زرینی به کارنامه هنری پرافتخار خود او هم اضافه نکند. و بخش بدتر سکانس، نمایی است که از جنازههای کودکان شهید رونمایی میشود، نمایی که باید اوج انفجار عاطفی و ترکیدن بغض مخاطب باشد آنقدر بیتمهید و الکن اجرا میشود که هیچ حسی را در مخاطب برنمیانگیزد. هیچکس باور نمیکند آن صحنه مصنوعی نمایی از کودکان شهید باشد.
اما افتضاح دیگر -که یقین دارم با نیت بد نبوده و چیزی جز نابلدی وسرسریگرفتن کار نیست- نمایی است که از پس نمایش وضعیتِ یک شهید یا یک جانباز (تردید از حافظه من است) به خاک افتاده، دوربین وضعیت یک سوسک وارونه و در خاک و گل گیر کرده را به مخاطب نمایش میدهد. امیدوارم این پلان پیش از اکران عمومی در تدوین –با یک جابهجایی ساده- درست شود.
سخن در نقد فیلم مجنون میتواند بیش از این هم ادامه پیدا کند، اما به حکم «هنرش نیز بگوی» متن را با یک بخش موفق و چند دفاع از فیلم به پایان میبرم.
این فیلم جنگی، یک پلان بسیار زیبا دارد، صحنهای که یکی از جانشینان زینالدین (با بازی بهزاد خلج : گمانم شهید رضا حسنپور) در حال نماز است و زینالدین به سراغش میرود؛ این پلان زیباترین کمدی موقعیتی است که تا الآن در فیلمهای جشنواره دیدهام. این نما و سکانس ورودی تنها بخشهایی از فیلم بودند که احساس میکردم مخاطب یک اثر هنری هستم، نه یک ویترین سفارشی. و البته این نما را بیشتر دوست دارم به یاد خواهم داشت، چون بینقص است.
اما مجنون در مقایسه با اثر مشابه قبلی سازمان اوج، یعنی فیلم غریب، شاید در مواردی ضعیفتر باشد، مثل همان بحث شباهت ظاهری کاراکتر به شهید، یا صحنههای اکشن فیلم و یا ریتم فیلم؛ اما درمواردی هم از غریب بهتر است و باعث میشود من به آن امتیاز بهتری بدهم. اولا مجنون برخلاف غریب فاقد سرقت هنری بود. دوم: برخلاف غریب فیلم پر ادعایی نبود و نمیخواست ضمن یک قصه به همه اهداف و شعارهای تهیهکنندگان بهزور جامه عمل بپوشاند. سوم: کارگردان این فیلم یک فیلماولی است، این اولین تجربه سینمایی مهدی شاهمحمدی است، پس من توقعی که از محمدحسین لطیفی دارم را از او ندارم. مجنون به عنوان پرتره شهید زینالدین یک فیلم بد و تجربه ناموفق است، اما به عنوان اولین فیلم شاهمحمدی یک فیلم قابل قبول است و مخاطب میتواند به فیلم دوم او امید بیشتری داشته باشد.
امیدوارم این روند سریکاری و تولید کارخانهای درمورد چهره قهرمانان ایرانی متوقف شود. سیب و گلابی و لوبیا را میشود در ظرف کنسرو جا داد و به مشتری فروخت، اما شهید، اما انسان، اما والاییِ ایثار و عظمتِ معنا در یک قوطی حلبی سفارشی جا نمیشود. با این روش روایت شهیدان نیز چون پیکر ایشان کشته میشود. بازنمایی هنری انسان باید به نحو انسانی و در پدیدهی «خلق» اتفاق بیفتد، نه در فرایند «تولید».