ﺳﻪشنبه 23 بهمن 1403 / خواندن: 25 دقیقه
پرونده پرواز بر فراز آشیانه‌ی سیمرغ | صفحه صد و دهم

ریویو: نقد و نظری به فیلم «چشم‌بادومی» ساخته «ابراهیم امینی»

مهم‌ترین ویژگی «چشم بادومی» و آنچه باعث شده دیده شود، مسأله‌ی کی‌پاپ و هواداری آن است. اغلب کسانی که فیلم را قابل تعریف می‌دانند به این نکته اشاره می‌کنند که «حداقل یکی جرئت کرده راجع بهش حرف بزنه.» شاید بشود به همین نکته هم خرده گرفت. علاقه‌مندی به موج کره‌ای از حدود سال 1386 در ایران وجود داشته، از حدود سال 1399 با شهرت گروه موسیقی «بی‌تی‌اس»  و همین‌طور انتشار سریال «اسکوییدگیم»، این علاقه‌مندی مرئی شده است تا حدی که به سطح هواداری و مصرف خانوادگی رسیده. تا امروز در محافل مختلف رسمی، بارها و ...

4.63
ریویو: نقد و نظری به فیلم «چشم‌بادومی» ساخته «ابراهیم امینی»

مجله میدان آزادی: «چشم‌بادومی» اولین اثر «ابراهیم امینی» به عنوان کارگردان است که در چهل و سومین جشنواره‌ی فیلم فجر به نمایش درآمد. در صد و دهمین صفحه از پرونده «پرواز بر فراز آشیانه سیمرغ» ریویوی نقد، بررسی و تحلیل این اثر را به قلم مریم رحیمی‌پور - منتقد، معلم و پژوهشگر موج کره‌ای - در ادامه خواهید خواند: 

دختر شما کره‌ای شده!

جونگ‌هیون ، خواننده‌ی اصلی گروه موسیقی کره‌ای شاینی ، در دسامبر سال 2017 دست به خودکشی زد. همان زمان در ایران، در آذر ماه 1396، در محافل علمی، هنری و تربیتی از هر چیزی صحبت می‌شد به جز کی‌پاپ1 ! و کسی تصورش را هم نمی‌کرد که هشت سال بعد فیلمی در جشنواره‌ی فجر با محوریت کی‌پاپ و علی‌الخصوص این حادثه ساخته شود.

«چشم بادومی» ماجرای دختری به نام «مائده» (ستایش دهقان) را روایت می‌کند که هوادار جونگ‌هیون است. ما از مائده چیزی بیش از این یک خط نمی‌دانیم و تا آخر هم نمی‌فهمیم. سازندگان، همه‌ی هویت او را در همین یک جمله خلاصه کرده‌اند. مائده در اینستاگرام پیامی از جونگ‌هیون دریافت می‌کند که از او می‌خواهد برای «فن‌میتینگ»2  یا همان دیدار هوادارانه، به کره بیاید. بعد از دریافت این پیام مائده دیوانه می‌شود و این دیوانگی تا ده دقیقه‌ی پایانی فیلم ادامه دارد. او از مادرش (ساره بیات)  می‌خواهد که او را به کره بفرستد، اما واکنش مادر همراه با داد و فریاد است و برای حل مشکل، مائده را به روستای پدری‌اش می‌برد. مائده باز هم دست برنمی‌دارد و فرار می‌کند، مادرش او را در انباری حبس می‌کند، مائده انباری را آتش می‌زند و این درگیری‌ها آن‌قدر ادامه پیدا می‌کند که دخترک اعلام می‌کند که مائده نیست و جونگ‌هیون است! دکتر اختلال شخصیت تجزیه‌ای را تشخیص می‌دهد و دقیقاً همین نقطه است که هدف فیلم را به فرسنگ‌ها دورتر از آن‌چه در ذهن سازندگان بوده پرتاب می‌کند. فیلم راجع به نوجوانی و هواداری است؟ یا اختلال شخصیت تجزیه‌ای؟ چنین شخصیتی با این بیماری، می‌تواند نمایندۀ نوجوانِ هوادار باشد؟ 

چشم بادومی سوار بر موج هالیو!

این اولین تجربه‌ی کارگردانی ابراهیم امینی در یک فیلم سینمایی است؛ او نگارش فیلمنامه‌ی آثار شاخصی مانند ایستاده در غبار، درخت گردو، موقعیت مهدی، لاتاری، مرد بازنده، دسته‌ دختران و… را در کارنامه دارد. اما این بار در فضایی متفاوت طبع‌آزمایی کرده است.

مهم‌ترین ویژگی «چشم بادومی» و آن‌چه باعث شده دیده شود، مسأله‌ی کی‌پاپ و هواداری آن است. اغلب کسانی که فیلم را قابل تعریف می‌دانند به این نکته اشاره می‌کنند که «حداقل یکی جرئت کرده راجع بهش حرف بزنه.» شاید بشود به همین نکته هم خرده گرفت. علاقه‌مندی به موج کره‌ای3 از حدود سال 1386 در ایران وجود داشته، از حدود سال 1399 با شهرت گروه موسیقی «بی‌تی‌اس»  و همین‌طور انتشار سریال «اسکوییدگیم»، این علاقه‌مندی مرئی شده است تا حدی که به سطح هواداری و مصرف خانوادگی رسیده. تا امروز در محافل مختلف رسمی، بارها و بارها به آن پرداخته شده و حالا این فیلم شاید پنج سال بعد از شیوع کامل حادثه از راه رسیده است.

به همین خاطر نمی‌توان گفت که چشم بادومی خطر کرده تا یک مسأله‌ی نامشخص را مشخص کند، بهتر است این طور گفت که این فیلم از یک مسأله‌ی روز استفاده کرده تا بیشتر دیده شود. نمایش متعدد و تکرارشونده‌ی اجراها و موزیک‌ویدئوهای کی‌پاپ و استفاده از موسیقی گروه شاینی در فیلم، دلیلی برای اثبات این ادعا است. سازنده به همین هم اکتفا نکرده و حتی در پوستر زیر نام فیلم، عبارت کره‌ای  종현사랑해 را نوشته که معنای «جونگ‌هیون دوستت دارم» است. در تیتراژ ابتدایی هم نام همه‌ی عوامل به دو زبان فارسی و کره‌ای نوشته شده. البته پرداختن به یک موضوع پرمخاطب به خودی‌خود بد نیست. اما قبل از پرداختن به این بخش بهتر است به یک پرسش پاسخ بدهیم، «چشم بادومی» غیر از کی‌پاپ چه دارد؟


«ابراهیم امینی»، کارگردان فیلم سینمایی «چشم بادومی»

غیر از کی‌پاپ چه داری؟

اگر کی‌پاپ را از چشم بادومی حذف کنیم به ترکیب همیشگی فیلم‌های اجتماعی ایرانی دست پیدا خواهیم کرد. فضاهای تاریک و گرفته، شخصیت‌های غالباً بیمار و عصبی، خانواده‌هایی که همه در آن فریاد می‌زنند و... اگر کسی از همه چیز بی‌خبر باشد و به سالن سینما بیاید، احتمالاً تصور می‌کند که مائده یا معتاد است یا بر طبق سیاق خیلی از فیلم‌های اجتماعی ارتباطی با مواد مخدر دارد. فضای داستان تقریباً هیچ ارتباطی با نوجوانی ندارد. غیر از موهای صورتی مائده تقریباً هیچ چیز در فیلم رنگی نیست. شاید «نوجوانی» در ذهن سازندگان اثر هم چنین فضایی داشته است. تیره و ناامیدکننده. 

علاوه بر این تقریباً در تمام طول اثر برف می‌بارد. دقیقاً مشخص نیست که چرا سازنده چنین تصمیمی گرفته، برای اینکه فضای نگون‌بختانه‌ی اثر خود را تکمیل کند؟ خانه‌ی پدربزرگ شبیه دخمه است. حتی جاده و تونلی که خانواده‌ی مائده از آن عبور می‌کنند هم تقریبا تخریب شده است. این فضا تا انتهای فیلم ادامه دارد، به غیر از ده دقیقه‌ی پایانی که همه چیز تغییر می‌کند و به سمت فانتزی‌های رنگارنگ نوجوانانه می‌رود. پدربزرگ افسرده، رویِ شوخ‌طبع و بذله‌گوی خود را نشان می‌دهد و به دنبال آن ناگهان همه‌ی مشکلات حل می‌شوند.


داستانت را بگو!

چشم‌بادومی فضاسازی فیلم‌های اجتماعی را به ارث برده، اما چیزی از خط داستانی فیلم‌های موفق برداشت نکرده است. اتفاقات داستان رخ می‌دهند و رها می‌شوند. مادر مائده او را برای درمان به یک بیمارستان روانی می‌برد اما مائده در را باز می‌کند و بیرون می‌رود. مشخص نیست چرا مادر ادامه‌ی درمان او را رها می‌کند. مائده پیش دوستانش می‌رود و ناگهان همه را کتک می‌زند، مادر مائده دنبالش می‌آید و او دوباره فرار می‌کند. بعد یک‌مرتبه از دریا سر در می‌آورد (شیراز دریا دارد؟) حوادث داستان این‌قدر پیچیده می‌شود که مخاطب از یک جایی به بعد ایرادات منطقی را به پای توهمات شخصیت‌ها می‌گذارد. حتی در بخشی از فیلم ممکن است تصور کنید که مادر مائده هم توهم دارد که بتوانید حوادث را برای خودتان توجیه کنید. 

چنین روایت شلخته‌ای معمولا به یک پایان باز و نامشخص منتهی می‌شود اما سازنده به مخاطب رحم کرده و یک پایان خوب به او هدیه داده است. در دقایق انتهایی فیلم تقریبا همه چیز تغییر می‌کند. مهدی هاشمی با بازی درخشانش اثر را در دست می‌گیرد. پدربزرگ از راه می‌رسد و با یادآوری جوانی خود، مشکلات را حل می‌کند. پایان اثر دلنشین است و پیام خود را در یک جمله از زبان مهدی هاشمی به مخاطب می‌رساند. شاید به خاطر همین پایان، بعضی از مخاطبان از باقی مشکلات اثر چشم‌پوشی کنند. اما همچنان چنین پایانی «اجی‌مجی‌»واری با منطق داستان‌نویسی منافات دارد. گره‌ها باید در طول داستان و به تدریج حل شوند و نه همه با هم در انتهای فیلم.


«ستایش دهقان» و «ساره بیات» در فیلم سینمایی «چشم‌بادومی»

شخصیت‌هایی از دور

یکی از کانال‌های قدیمی هواداران کی‌پاپ در این مورد می‌نویسد. «چقدر کاراکتر دختر نقش ‌اصلی ابلهانه نوشته شده، کمتر کی‌پاپری4  این شکلی رفتار می‌کنه.» شخصیت مائده همین است. شاید بخشی از افراطی‌ترین هواداران کی‌پاپ چنین رفتاری داشته باشند اما اغلب آن‌ها آدم‌هایی معمولی هستند اما مائده معمولی نیست. نه تنها به عنوان یک هوادار که به عنوان یک انسان هم معمولی نیست. صحنه‌ی آتش زدن انباری نشان می‌دهد که چنین فردی برای خود و خانواده‌اش خطرناک است و نیاز به مراقبت ویژه دارد و خط داستانی اثر باید عوض شود و به سمت مسائل بیماران روانی و درمان آن‌ها برود!

داستان از زبان راوی، یعنی مهدی هاشمی در نقش پدربزرگ روایت می‌شود. به همین ترتیب ما باید بیش از همه پدربزرگ را بشناسیم اما شخصیت او هم تا انتهای فیلم در هاله‌ای از ابهام است گرچه در پایان نویسنده می‌تواند او را به ما بشناساند و حتی کاری کند که دوستش داشته باشیم. باقی شخصیت‌ها وضعیت بدتری دارند. از مادر مائده فقط این‌قدر می‌دانیم که در بچگی در زیرزمین حبس می‌شده و الان هم اعصاب ندارد. پدر مائده می‌خواهد فوق‌لیسانس بگیرد که حقوقش بیشتر شود و وانت دارد. برادر مائده هم صرفا در داستان راه می‌رود. شخصیت دوستان مائده آن‌قدر ارزش پرداخت نداشتند که اگر کارگردان در میانه‌ی فیلم بازیگرها را عوض می‌کرد احتمالا متوجه نمی‌شدیم. در این میان مائده یک دوست خیالی هم دارد که می‌آید و مثل باقی حوادث قصه ناپدید می‌شود.


در لازمان در لامکان

مخاطب حرفه‌ای کی‌پاپ اگر پای چشم بادومی بنشیند احتمالا از ابتدای فیلم با سوالاتی مواجه می‌شود. همان طور که یکی از هواداران قدیمی کی‌پاپ در کانالش این‌طور نوشته «اکثر کسایی که زمان نوجوانی‌شون فن شاینی و جونگ‌هیون بودن، الان دیگه کاملا بزرگسالن. زمان نوجوانی‌شون هم با سی‌دی و فلش محتوا رد و بدل می‌کردن و اون زمان هم کلا تعداد کی‌پاپرها توی ایران خیلی کم بوده. اصلا شانسی برای این‌طوری رفتار کردن نداشتن. «کنسرت آنلاین»5  هم که توی تریلر بهش اشاره می‌شه وجود خارجی نداشته‌.» به این مورد می‌توان اضافه کرد؛ مثلاً تقریباً غیرممکن است که یک خواننده‌ی کره‌ای برای یک هوادار به صورت شخصی در اینستاگرام پیام بگذارد. 

اما کمی جلوتر، متوجه می‌شویم که در مقایسه با بقیه‌ی مسائل فیلم، توجه نکردن به جزئیاتِ مربوط به کی‌پاپ طبیعی است. به نظر می‌رسد سازنده، چندان به زمان یا مکان یا به طور کلی جزئیات توجهی نداشته. مثلا در استان فارس دائما برف و باران می‌بارد یا یک‌مرتبه با صحنه‌ی دریا مواجه می‌شویم که مشخص نیست دریای خزر است یا خلیج فارس، توهم است یا واقعیت؟ یا اینکه شخصیت‌ها بعضی اوقات لهجه دارند و در اغلب اوقات لهجه‌ی خود را فراموش می‌کنند. در نهایت مخاطب به خودش می‌گوید احتمالا سازندگان حوصله نداشتند که به این چیزها بپردازند و اهمیتی ندارد که جونگ‌هیون در هشت سال پیش از دنیا رفته اما همه چیز در داستان در سال 1403 رخ می‌دهد، از رفتار نوجوان‌ها که امروزی است تا متروی شیراز یا اسنپ‌باکس. حتی در بخشی از داستان کافه‌ای مخصوص هواداران کی‌پاپ دیده می‌شود که همین امروز هم وجود خارجی ندارد!


عوامل فیلم سینمایی «چشم‌بادومی» در نشست خبری چهل و سومین جشنواره فیلم فجر - بهمن 1403

از کی‌پاپ چه گفتی؟

کره‌ی جنوبی از نظر آمار خودکشی تقریبا در صدر جهان قرار دارد و خودکشی ستاره‌ها در این کشور چندان غریب نیست اما به علت شهرت جهانی گروه شاینی، حادثه‌ی خودکشی جونگ‌هیون یکی از جنجالی‌ترین حوادث دنیای کی‌پاپ تا امروز است. همزمانی این حادثه با چند حادثه و خودکشی دیگر، موجب شد که در سال 2018 بخشی از وجهه‌ی تاریک کی‌پاپ برای مخاطبان کره‌ای و جهانی روشن شود. به همین ترتیب هم تا امروز هر کس تلاش داشته در مورد کی‌پاپ حرفی بزند حتما به مسأله‌ی «ترویج خودکشی» اشاره کرده اما سوال این است که آیا جونگ‌هیون اولین ستاره‌ای است که خودکشی کرده؟ اگر بر طبق منطق فیلم جلو برویم، بسیاری از بازیگران و خوانندگان محبوب آمریکایی نیز دست به خودکشی زدند، خودکشی حتی در بین هنرمندان ایرانی هم دیده می‌شود. 

با همین خط سیر اگر کمی عمیق‌تر فکر کنیم درمی‌یابیم که مسأله‌ی کی‌پاپ قطعا فراتر از خودکشی یک یا چند ستاره است. همان‌طور که صنعت هالیوود یا سینمای ایرانی فراتر از خودکشی چند هنرمند است. اما این نوع منطق ساده‌انگارانه که فقط مختص به فیلم چشم‌بادومی هم نیست، موجب می‌شود که یک پدیده‌ی بزرگ فرهنگی با ابعاد و اثرگذاری‌های مختلف به صورت تک‌خطی روایت شود. آیا آن طور که فیلم ادعا می‌کند نوجوان‌هایی در ایران با الگوگیری از جونگ‌هیون دست به خودکشی زده‌اند؟ یا پرداختن به جونگ‌هیون صرفا در راستای سواری فیلم بر موج هالیو است؟

در کنفرانس خبری فیلم از سازندگان پرسیده می‌شود که برای ساخت این فیلم، پژوهشگری در زمینه‌ی کی‌پاپ داشته‌اند؟ کارگردان از خانم «میترا احمدی» به عنوان پژوهشگر اثر نام می‌برد که نام او در تیتراژ پایانی در سمت پژوهشگر وجود ندارد. در نهایت به نظر می‌رسد سازنده نیاز به پژوهشگر یا پژوهش را احساس نکرده و صرفاً با کمی جست‌وجو به اطلاعات مختصری رسیده و فیلم را ساخته است. البته از یک فیلم داستانی انتظار نمی‌رود که عمق یک مسأله‌ی اجتماعی را موشکافی کند. به همین ترتیب هم نمی‌توان ادعا کرد که «چشم بادومی» به مسأله‌ی کی‌پاپ و نوجوانی می‌پردازد و ابعاد مختلف آن را روشن می‌کند. چشم‌بادومی صرفا یه فیلم اجتماعی است که اشاره‌هایی هم به کی‌پاپ داشته است. 


در غیاب قهرمان

فارغ از همه‌ی موارد گفته شده شخصیت مائده بزرگ‌ترین و اساسی‌ترین مشکل این فیلم است. مشکل بزرگی که اصلی‌ترین پیام داستان را به طور کامل زیر سوال می‌برد. به نظر می‌رسد سازندگان تلاش داشتند فیلمی در راستای فهم دنیای نوجوانان و هواداران بسازند اما نگاه قیّم‌مآبانه و از بالا به پایین خود را هم همراه آوردند. البته این نگاه تنها مختص سازندگان «چشم بادومی» نیست و شاید مهم‌ترین مشکل امروز ما در مواجهه با نوجوانان و هواداران (و حتی هواداران غیر نوجوان) همین نگاه از بالا به پایین باشد. نگاهی که تلاش نمی‌کند، نوجوان و هوادار را به عنوان انسان‌هایی دارای فکر و اندیشه در نظر بگیرد. مائده غیر از هواداری جونگ‌هیون چه ویژگی‌هایی دارد؟ اصلا کلاس چندم است؟ به چه هنری علاقه دارد؟ اصلا چرا هوادار جونگ‌هیون شده؟ او در این هواداری چه می‌بیند که حاضر نیست ترکش کند؟ نویسنده به این سوال‌ها پاسخ نمی‌دهد شاید چون حتی این سوال‌ها را از خود هم نمی‌پرسد و فقط تلاش می‌کند، مسأله را در غیاب اصلی‌ترین عنصر آن، یعنی خود هوادار، به تنهایی حل کند.

نویسنده تلاشی نمی‌کند که مائده را به ما نشان بدهد. حتی به او نزدیک هم نمی‌شود، او دقیقا مرتکب همان اشتباهی شده که در طول فیلم مادر مائده را به آن متهم کرده‌است. مادر مائده هم تلاشی برای فهمیدن دخترش ندارد، در هیچ صحنه‌ای با او صحبت نمی‌کند، غیر از داد زدن و حبس کردن راه‌حلی به ذهنش نمی‌رسد. حتی پدربزرگ، به عنوان «آدم خوبه» داستان هم مرتکب همین اشتباه می‌شود، او هم در نهایت در تنهایی خودش و بدون صحبت با مائده در مورد رفتار او نتیجه‌گیری می‌کند. این دقیقا رفتار امروز ما با نوجوانان است. «بیایید در غیاب آن‌ها مسأله را حل کنیم.» و همیشه به بن‌بست واقعیتی برخورد می‌کنیم که درنظرش نگرفتیم. «نوجوان در مقابل هر تصمیمی که در غیاب او گرفته شود، طغیان می‌کند.» واقعیت این است که همه‌ی آدم‌ها در برابر اینکه در غیاب آن‌ها، برایشان تصمیم‌گیری شود، طغیان می‌کنند. 


«ستایش دهقان» در نقش مائده

تو خودت را توی این فیلم می‌بینی؟

در میان آثار ساخته شده در کره‌ی جنوبی، محصولات متعددی وجود دارد که به مسائل نوجوانی و جوانی پرداخته است. مفهوم «جوانی» و ابعاد مختلف آن یکی از مضامین اصلی خودِ کی‌پاپ است. از کنکور گرفته تا پیدا کردن کار، از مشکلات اقتصادی تا ناامیدی از آینده و تلاش برای ادامه دادن. برای مثال حدود یک سوم قطعات موسیقی گروه بی‌تی‌اس به طور مستقیم به مسائل جوانان پرداخته است. در مقابل چنین دریایی از محتوای مربوط به جوانی، چشم‌بادومی حرفی برای گفتن ندارد. نه به این خاطر که ضعیف است، به این خاطر که «جوانی» را آن طور که هست نمایش نمی‌دهد و اسیر کلیشه‌های قدیمی فیلم‌های اجتماعی ایرانی مانده است. 

در کنار آن، چون هواداری کی‌پاپ در کره‌ی جنوبی هم ایجاد مسأله می‌کند، آثار زیادی در خود این کشور به ابعاد مختلف هواداری پرداخته‌اند. از یک هوادار افراطی در سریال «بازگشت به 1994» که در نهایت می‌تواند مرز فانتزی و واقعیت را پیدا کند تا دختری در سریال «زندگی خصوصی او» که بزرگسال شده اما هنوز در جهان هوادارانه‌اش سیر می‌کند. این سریال‌ها نشان می‌دهند می‌شود از هواداری حرف زد و تلخ نبود. می‌توان هواداران را به نمایش درآورد و آن‌ها را آن‌طور که هستند با همه‌ی مسائل ریز و درشت و واقعی‌شان به تصویر کشید و اصلا شاید همین نمایشِ روشن واقعیت، یکی از دلایل محبوبیت سریال‌های کره‌ای در بین جوانان و نوجوانان ایرانی است. شاید چون آن‌ها «خود» را در آینه‌ی این آثار یافتند، چیزی که در محصولات ایرانی پیدا نکرده‌اند.


خودت هم یک روزی هوادار بودی!

با همۀ این حرف‌ها، شاید بشود این فیلم را تنها به یک دلیل  به والدین، مربیان و کسانی که درگیر امور تربیتی هستند، معرفی کرد. به این دلیل که به مخاطب یادآوری می‌کند، «هواداری» حادثه‌ای عجیب و ترسناک یا حتی جدید نیست. همه‌ی ما اگر به پشت‌سرمان نگاه کنیم، ردپایی از هواداری خواهیم دید. همان طور که پدربزرگ در سکانس پایانی می‌گوید. «اون زمان توی محل‌مون چند تا جیمز دین6  داشتیم». 

مائده به عنوان شخصیت اصلی نمی‌تواند نماینده‌ی هواداران باشد. چون بیشتر از اینکه هوادار باشد بیمار است و بیماری او جدی است و بیماری جدی صرفا با «درک کردن» درمان نمی‌شود. اما پدربزرگ می‌تواند نماینده‌ی والدین یک هوادار باشد، والدینی که می‌توانند به پشت سر خود نگاه کنند و با یادآوری آنچه از سر گذراندند با نوجوانان‌شان بیشتر گفت‌وگو کنند، چون آن‌ها نقش اصلی این قصه هستند.


1.   K.POP مختصر شده‌ی واژه‌ی Korean Pop  است و در معنای مصطلح به معنای موسیقی پاپ کره‌ی جنوبی به کار می‌رود.

2. Fan Meeting رویدادی که در آن فرد مشهور با هواداران خود دیدار می‌کند و با برنامه‌های متفاوتی مثل صحبت کردن، اجرای موسیقی و ... همراه است.

3. موج کره‌ای یا هالیو واژه‌ای‌است برای اشاره به گسترش محبوبیت فرهنگ کره‌جنوبی که در سال‌های اخیر به کار می‌رود. 

4.     Kpoper اصطلاحی که برای اشاره به مخاطبان و هواداران موسیقی کره‌ی جنوبی به کار می‌رود.

5. پیش از شیوع کرونا کنسرت‌های کی‌پاپ صرفا به صورت فیلم‌های پراکنده به دست هواداران می‌رسید اما پس از شیوع کرونا و همزمان با افزایش مخاطبان جهانی، کمپانی‌های سرگرمی کره‌ی جنوبی اقدام به برگزاری کنسرت آنلاین و فروش بلیت برای آن گرفتند که این رویه تا امروز ادامه دارد.

6. جیمز بایرون دین، بازیگر دهه‌ی پنجاه آمریکایی


مطالب مرتبط:

ویدئو: نقد و بررسی فیلم «چشم بادومی» ساخته «ابراهیم امینی»
 




تصاویر پیوست

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
اگر کی‌پاپ را از چشم بادومی حذف کنیم به ترکیب همیشگی فیلم‌های اجتماعی ایرانی دست پیدا خواهیم کرد. فضاهای تاریک و گرفته، شخصیت‌های غالبا بیمار و عصبی، خانواده‌هایی که همه در آن فریاد می‌زنند و ... . اگر کسی از همه چیز بی‌خبر باشد و به سالن سینما بیاید، احتمالا تصور می‌کند که مائده یا معتاد است یا بر طبق سیاق خیلی از فیلم‌های اجتماعی ارتباطی با مواد مخدر دارد. فضای داستان تقریبا هیچ ارتباطی با نوجوانی ندارد. غیر از موهای صورتی مائده تقریبا هیچ چیز در فیلم رنگی نیست. شاید «نوجوانی» در ذهن سازندگان اثر هم چنین فضایی داشته است. تیره و ناامیدکننده. 

نویسنده تلاشی نمی‌کند که مائده را به ما نشان بدهد. حتی به او نزدیک هم نمی‌شود، او دقیقا مرتکب همان اشتباهی شده که در طول فیلم مادر مائده را به آن متهم کرده‌است. مادر مائده هم تلاشی برای فهمیدن دخترش ندارد، در هیچ صحنه‌ای با او صحبت نمی‌کند، غیر از داد زدن و حبس کردن راه‌حلی به ذهنش نمی‌رسد. حتی پدربزرگ، به عنوان «آدم خوبه» داستان هم مرتکب همین اشتباه می‌شود، او هم در نهایت در تنهایی خودش و بدون صحبت با مائده در مورد رفتار او نتیجه‌گیری می‌کند. این دقیقا رفتار امروز ما با نوجوانان است. «بیایید در غیاب آن‌ها مسأله را حل کنیم.» و همیشه به بن‌بست واقعیتی برخورد می‌کنیم که درنظرش نگرفتیم. «نوجوان در مقابل هر تصمیمی که در غیاب او گرفته شود، طغیان می‌کند.» واقعیت این است که همه‌ی آدم‌ها در برابر این‌که در غیاب آن‌ها، برایشان تصمیم‌گیری شود، طغیان می‌کنند. 

مطالب مرتبط