جمعه 11 مهر 1404 / خواندن: 5 دقیقه
به بهانه سالروز درگذشت شاعر وطنزپرداز سرشناس ایرانی

فهرست: ده شعر از بهترین شعرهای طنزآمیز عمران صلاحی

«بچه جوادیه»، «کمال تعجب»، «راقم این سطور»، «ابوطیاره»، «مداد»، «زرشک» و ... نام‌های مستعار او در مجلات مختلف بود اما نام کوچکش «عمران» بود و نام خانوادگی‌اش «صلاحی». «عمران صلاحی» که یازدهم مهرماه ۱۳۸۵ پس از حدود شصت سال زندگی پر بار ادبی در اثر ایست قلبی به پشت دریچه‌ی جهان پرکشید.

فهرست: ده شعر از بهترین شعرهای طنزآمیز عمران صلاحی

مجله میدان آزادی: امروز –یازدهم مهر- سالروز درگذشت شاعر و طنزپرداز سرشناس زنده‌یاد عمران صلاحی است که پیش از این کتاب «عملیات عمرانی» او را معرفی کرده بودیم. اما امروز به احترام سالروز درگذشت او از اعظم سعادتمند –شاعر فرهیخته- خواستیم تا ده شعر طنزآمیز برتر عمران صلاحی را برای مجله میدان آزادی فراهم کند. این شعرها را با انتخاب و مقدمۀ اعظم سعادتمند بخوانید:

«بچه جوادیه»، «کمال تعجب»، «راقم این سطور»، «ابوطیاره»، «مداد»، «زرشک» و ... نام‌های مستعار او در مجلات مختلف بود اما نام کوچکش «عمران» بود و نام خانوادگی‌اش «صلاحی». «عمران صلاحی» که یازدهم مهرماه ۱۳۸۵ پس از حدود شصت سال زندگی پر بار ادبی در اثر ایست قلبی به پشت دریچه‌ی جهان پرکشید.

به بهانه‌ی سالروز درگذشت عمران و برای گرامی‌داشت یادش تصمیم گرفتیم ده شعر طنز از او را مرور کنیم امیدواریم لبخندی که از خواندن این آثار بر لب می‌نشیند یا تلنگری که وجدانمان را می‌نوازد، روح نکته‌بین لطیفش را شاد کند. پیش از آن اما یادآوری می‌کنیم که زبان روان و موجز، استفاده‌ی خلاقانه از کلمات، بهره‌گیری از تمثیل، تصویری بودن، استفاده از صنایع ادبی، ژرف‌نگری‌های فلسفی، واقع‌گرایی، بیان موقعیت‌های تراژدی برای آفرینش لبخندی تلخ و هشدار دهنده و از همه مهم‌تر، نداشتن تاریخ مصرف از ویژگی‌های اشعار طنز اوست. عمران با همین کلمات ساده‌ای که مردم می‌شناسند دردهای اجتماعش را شرافتمندانه بیان می‌کرد و به آنهایی که باید به خودشان می‌آمدند نیش و کنایه می‌زد. در ادامه ده شعر طنز عمران صلاحی را به انتخاب نویسنده‌ی این سطور می‌خوانید:


1-
در کنج پیاده‌رو درختی
با دست دراز و قامت خم
می‌گفت به عابری شتابان:
در راه خدا به من کمک کن


2-
از قوطی حلبی
در میان جوی… جوی… جوی
آواز هندوانه و آواز پرتقال… قال… قال
آواز پوست
امان! امان! ای دوست !
آواز دلنواز نوار و پلاستیک… تیک… تیک
شُر
شُر
شُر
آواز کج
آواز یک وری
آواز قو
آواز چشمه نیست
این غلغل
نامی است مستعار برای کلاغ‌ها
بلبل
با کیسه زباله گذر می‌کند نسیم
از روی پل
دیگر دری گشوده نشد با کلید سُل
حالا که وزن و قافیه امداد می‌کند
رحمت به روح پاک تو ای نیکلا گوگول!


3- 
صُبِ زود
وقتی كه باد
تو كوچه صداش میاد
می‌رم و فوری درو وا می‌كنم
داد می‌زنم:
آی نسیم سحری!
یه دل پاره دارم
چن می‌خری؟


4-
آورده‌اند
پروانه و مگس پرشان را
با یک‌دگر معاوضه کردند
اما مگس دوباره
روی زباله بود
پروانه روی لاله


5-
هش دار که با درفش نازت نکنند
تولیدگر برق سه فازت نکنند
اوضاع جهان دیمی و هرکی هرکی‌ست
کوتاه بیا، تا که درازت نکنند


6-
به زمین و زمان بدهکاریم
هم به این، هم به آن بدهکاریم
به رضا قهوه‌چی که ریزد چای
دو عدد استکان بدهکاریم
به علی ساربان که معروف است
شتر کاروان بدهکاریم
شاخی از شاخ‌های دیو سفید
به یل سیستان بدهکاریم
مثل فرخ لقا که دارد خال
به امیر ارسلان بدهکاریم
نیست ما را ستاره‌ای ای دوست
که به هفت آسمان بدهکاریم
مبلغی هم به بانک کارگران
شعبه‌ی طالقان بدهکاریم
این دو تا دیگ را و قالی را
به فلان و فلان بدهکاریم
دو عدد برگ خشک و خالی هم
ما به فصل خزان بدهکاریم
هم به تبریز و مشهد و اهواز
هم قم و اصفهان بدهکاریم
به مجلات هفتگی، چندین
مطلب و داستان بدهکاریم
قلک بچه ها به یغما رفت
ما به این کودکان بدهکاریم
مبلغی هم کرایه خانه به این
موجر بدزبان بدهکاریم
پیروی کرده‌ایم از دولت
به تمام جهان بدهکاریم


7-
من درختم،‌ بیشه را سر می‌زنم بر سقف و طاق
اختران سازند روی شاخه‌های من اتاق
شاخه‌ای از من جدا شد با تبر، سخت و ستبر
من شدم یک هفته گریان از غم و درد فراق
بعد از آن دادم به خود دلداری و گفتم که کاش
شاخه‌ام با فکر من در کار یابد انطباق
یا شود یک نیمکت در باغ، مردی خسته را
یا شود یک تکه هیزم، لم دهد توی اجاق
تا نشیند در کنارش وقتِ سرما عابری
با زغال آن کند سیگار خود را نیز چاق
یا شود جای کتابی، یا شود میز و کمد
یا شود ساز و نوازد نغمه‌های اشتیاق
یا شود میز خطابه توی تالاری بزرگ
تا سخن‌رانی کند خوش‌طینتی باطمطراق
آروزها داشتم در سر برای شاخه‌ام
بر خلاف میل من گردید او ناگه چماق
هرکه زد حرف حسابی، بر سرش آمد فرود
پای مردم شَل شد از او، دست مردم شد چلاق
چرخ زد دور خودش، وز جورِ او سالم نماند
چشم و پشم و گوش و هوش و ران و جان و ساق و پاق
هرکجا نظمی نمایان بود، آمد زد به هم
در صفوف متحد پاشید هی تخم نفاق
پا سوا شد از لگن، بازو جدا شد از بدن
بینی از صورت جدا شد، تن گرفت از جان طلاق
از هجومِ او نه‌تنها داد مردم شد بلند
توله‌سگ هم زیر پل خوابیده نالد: واق ‌واق
روز و شب این بی‌ثمر بر زخم من پاشد نمک
دم‌به‌دم این دربه‌در بر درد من پاشد سماق
باعث بدنامیِ جنگل شده این ناخلف
مطمئن باشید پیش والدینش گشته عاق


8-
شنیدم گفت روباهی به شیری                       
مواظب باش دمبم را نگیری
که در پیش مقام من تو پستی                   
بکش آه و بزن بر سر دو دستی
به دنیا آورم اولاد و اطفال                          
دو بار ای بینوا در طول هر سال
ولیکن دیگران زایند یک بار                            
شوند آن گاه مثل شاخ بی‌بار
به شیر جنگلی این حرف برخورد                     
ولی اصلاً به روی خود نیاورد
اگر چه شد غمین از این کنایه                          
نکرد اصلاً ز دست او گلایه
در آن حالت بخندید و به او گفت                       
بیا و کفشهایم را بکن جفت
تصور می‌کنم چاییده‌ای تو                                    
رفیقا واقعاً زاییده‌ای تو
بلی شیر است و خیلی دیر زاید                         
ولی وقتی بزاید، شیر زاید


9-
عکسی به دست داشت از خود
آن را نشان من داد
پرسید:
با این مشخصات، کسی را ندیده‌ای؟


10-
پیرمردی گرسنه و بیمار
گوشه‌ی قهوه‌خانه‌ای می‌خفت
رادیو باز بود و گوینده
از مضرات پرخوری می‌گفت
 




  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
زبان روان و موجز، استفاده‌ی خلاقانه از کلمات، بهره‌گیری از تمثیل، تصویری بودن، استفاده از صنایع ادبی، ژرف‌نگری‌های فلسفی، واقع‌گرایی، بیان موقعیت‌های تراژدی برای آفرینش لبخندی تلخ و هشدار دهنده و از همه مهم‌تر، نداشتن تاریخ مصرف از ویژگی‌های اشعار طنز اوست

صُبِ زود
وقتی كه باد
تو كوچه صداش میاد
می‌رم و فوری درو وا می‌كنم
داد می‌زنم:
آی نسیم سحری!
یه دل پاره دارم
چن می‌خری؟

مطالب مرتبط