مجله میدان آزادی: صفحهی هفتم پروندهی «جشنواره بینالمللی فیلم کن» ده فیلم برترِ برگزیده از تمام ادوار جشنوارهی فیلم کن را معرفی کردهاست. این مطلب را به قلم خانم «فاطمه دهقان» بخوانید:
معمولا فیلمهایی که در جشنواره کن مورد توجه قرار میگیرند فیلمهای خاصی هستند که شاید در دیگر جشنوارهها به چشم نیایند. رویکرد این جشنواره بیشتر محتواهایی با مشکلات اجتماعی، اخلاقی و درگیری شخصیتها با خود و جامعه است. جشنواره کن که در ابتدا برای رقابت با جشنواره ونیز برگزار شد خیلی زود جایگاه خود را تثبیت کرد و همچنان یکی از معتبرترین جشنوارههای فیلم در جهان است. (بعد از جنگ جهانی دوم برگزارکنندگان هر دو جشنواره با هم توافق کردند تا هر سال هر دو جشنواره برگزار شود و زمان برگزاری کن به بهار موکول شد تا با جشنواره ونیز تلاقی نداشته باشد).
اولویت جشنواره کن در انتخاب فیلم ها محتوا و ساختار سینمایی هنرمندانه است نه لزوما فیلمهای سرگرمکننده و به اصطلاح گیشهای. سعی ما در آمادهکردن فهرست زیر بر این بوده است که، بعد از بررسی برندگان تمام بخشها در این سالها، فیلم هایی را انتخاب کنیم که ضمن اینکه در فرم یا معنا یا هردو ارزش قابل توجهی داشته باشند، بیشتر سلایق سینمایی را هم پوشش بدهند. بنابراین اگر مخاطب جدی سینما هستید تماشای این ده فیلم خاص را از دست ندهید!
معرفی ده فیلم برتر از جشنوارهی کن
1. رزتا اثر ژان پیر داردن و لوک داردن
همهی ما در برههای از زندگی احساس کردهایم به آخر خط رسیدهایم. فیلم «رزتا» Rosetta)) همانطور که از اسمش پیداست درمورد دختری به همین نام است که شغلش را از دست میدهد. فیلم، نمایش تلاشهای صادقانهی رزتا برای یافتن شغلی است تا بتواند اولیات زندگیاش را فراهم کند و ناچار به فحشا نشود.
هرچند که رزتا بهخاطر فشارهای زندگی، در ابتدای فیلم شخصیتی تکبعدی و یخزده به نظر میرسد اما بازی و کارگردانی خوب و ریتم سریع فیلم، مخاطب را بهخوبی با رزتا همراه میکند. مهارت برادران داردن در قصهگویی باعث میشود تا دغدغهی رزتا، دغدغهی مخاطب بشود و هر تصمیمی که او بگیرد برای مخاطب روشن، واضح و قابلدرک باشد. این حد از همذاتپنداری امتیازی است که هر فیلمی نمیتواند به آن نزدیک شود. این فیلم در سال ۱۹۹۹ برندهی نخل طلای کن شد.
2. زیرزمین به کارگردانی امیر کاستاریکا
«زیرزمین» (Underground) ساختهی امیر کاستاریکا -یا امیر کوستوریتسا-، فیلمساز برجستهی اهل یوگسلاوی است. این فیلم که در سال ۱۹۹۵ برندهی نخل طلای جشنوارهی کن شد، یکی از نقاط عطف کارنامهی سینمایی کاستاریکا به حساب میآید. کاستاریکا قبل از فروپاشی کشورش فیلمهای اجتماعی میساخت. اما بعد از فروپاشی یوگسلاوی فیلمهایی ضدجنگ را کارگردانی کرد که یکی از شاخصترین آنها همین فیلم «زیرزمین» است. «زیرزمین» مانند اکثر فیلمهای کاستاریکا ریتم سریع و شلوغی دلپذیری دارد. در این فیلم تنفر او از دروغ و ریا و جنگ و زندگی تودهای بهخوبی به نمایش گذاشته شده است. هرچند که فیلم کمدی تلخ و گزندهای دارد اما موقع تماشای فیلم متوجه گذر زمان نخواهید شد که این نیز یکی از جادوهای کاستاریکا است. داستان فیلم در فاصلهی جنگ جهانی دوم و فروپاشی یوگسلاوی روایت میشود و درمورد دو دوست است که هر دو دلباختهی یک دختر هستند؛ اما فیلم خیلی فراتر از تمام اینهاست.
3. لازاروی خوشحال به کارگردانی آلیس رورواچر
«لازاروی خوشحال» (Happy as Lazzaro) داستان سادهدلی است که احمق نیست. این فیلم که جایزهی بهترین فیلمنامهی کن را به دست آورده است، فیلمی درام-فانتزی به حساب میآید و جایی که انتظارش را ندارید از یک فضای رئالیستی وارد یک فضای سورئال دلچسب شده و معجزه میکند.
شاید شما هم گاهی دلتان برای زمانی که همه چیز ساده و بیغلوغش بود تنگ شود و فکر کنید دیگر زمان سادگی و مهربانی به سر آمده است. شاید در زمانهای که ما زندگی میکنیم معجزه چیزی دور از ذهن باشد. اما این ساختهی آلیس رورواکر، فیلمساز جوان ایتالیایی، امید را به قلبهای ما بازمیگرداند. فیلم داستان مردمی روستایی است که توسط خان روستا استعمار شدهاند و خود بیخبرند. هرچند که آنها پس از نجاتشان باز هم در دام فقر گرفتارند اما ناگهان وجود قدیسمانند لازارو مسیر مردم روستا و فیلم را تغییر میدهد. اگر شما هم گاهی از همه چیز ناامید میشوید دیدن این فیلم را به شما توصیه میکنیم. قطعاً با این فیلم به وجد خواهید آمد و حضور و وجود معجزه را همراه با باقی شخصیتهای فیلم زندگی خواهید کرد.
4. معجزه در میلان اثر ویتوریو دسیکاآلیس رورواچر
فیلم «معجزه در میلان» (Miracle in Milan) که در سال ۱۹۵۱ نخل طلا را برای دسیکا به ارمغان آورد، درمورد یتیمی سادهدل است که در میان فقیرترین قشر جامعه بزرگ شده است. با اینکه شاید تماشای رنج زاغهنشینان لذتبخش نباشد اما کمدی فیلم بسیار دلنشین است و در نهایت همه چیز با معجزهی پاکی این جوان حل میشود. «معجزه در میلان» از این نظر حائز اهمیت است که نمایندهی فیلمهایی است که از نئورئالیسم و واقعگرایی سینمای ایتالیا گذار میکنند و بهسمت خیالپردازی میروند. انگار دسیکا که قبلتر خالق «دزدان دوچرخه» بود از بسامان شدن اوضاع ناامید شده است و راهحل را در معجزه جستوجو میکند. شاید بتوان فیلم «لازاروی خوشحال» را که پیشتر معرفی شد، نوعی ادای احترام به این فیلم دانست. اگر بهدنبال یک پایان خوش و دلپذیر هستید تماشای این فیلم را از دست ندهید.
5. شبهای کابیریا به کارگردانی فدریکو فلینی
جولیتا ماسینا، همسر فدریکو فلینی، که جایزهی بهترین بازیگر زن جشنوارهی کن را برای ایفای نقش کابیریا به دست آورد، با چهرهی معصوم و بازی فوقالعادهاش، بهخوبی توانسته دیدگاه نسبتاً جبرگرایانهی همسرش را در فیلم «شبهای کابیریا» (Nights of Cabiria) به نمایش بگذارد.
فیلم، داستان زن جوانی است که با شغلی پست روزگار خود را میگذراند. فلینی اساس فیلمش را بر شخصیت کابیریا بنا کرده است و در خلال قصه و عمیقتر شدن شناخت ما از کابیریا، لایههای پنهان اجتماعی و شرایط زمانه را نیز نقد میکند. جامعهای که در آن زنی با آن حد از سادگی و معصومیت از نوجوانی ناچار به تنفروشی است. البته فلینی با وجود نگاه تلخش خوب میداند این امید است که ما را به ادامهی زندگی وامیدارد و همین باعث شده است تا فیلم با وجود موضع نقادانهای که دارد شیرین و دلچسب از آب دربیاید.
6. زیر آسمان برلین اثر ویم وندرس
همیشه به ما گفتهاند فرشتهها اراده ندارند و این آدمیان هستند که صاحب این موهبتاند. فیلم «زیر آسمان برلین» (Wings of Desire) که در سال ۱۹۸۷ برندهی جایزهی بهترین کارگردانی جشنوارهی کن شد، درمورد فرشتگانی است که در کنار ما هستند و با زمزمههایشان قلبهای ما را آرام میکنند. آنها حتی گاهی در تصمیمگیری به ما کمک میکنند تا بهترین انتخاب را داشته باشیم.
حالا چه میشود اگر یکی از این فرشتگان عاشق شود؟ چه میشود اگر بخواهد مانند یک انسان زندگی را تجربه کند؟
اگر شما هم در این وانفسای زندگی گاهی یادتان میرود انسان بودن چه مزیت هایی دارد حتماً این فیلم را تماشا کنید.
7. من، دنیل بلیک به کارگردانی کن لوچ
«من، دنیل بلیک» (I, Daniel Blake)، همانطور که از اسمش پیداست فیلمی شخصیتمحور است. فیلم داستان بسیار سادهای دارد؛ مردی میانسال بهدنبال سکتهی قلبی کار خود را از دست داده است و برای گذران زندگیاش به مستمری دولت نیاز دارد. فیلم داستان تلاشهای دنیل برای گرفتن این مستمری است. اگر شما هم از شروعهای طولانی و مقدمههای بیدلیل فیلمها خسته میشوید با دیدن این فیلم سر ذوق خواهید آمد. فیلم مستقیم سر اصل مطلب میرود و اضافهگویی و بیهودهگویی ندارد. صراحت و صداقت یکی از بارزترین ویژگیهای فیلم دنیل بلیک است. در این فیلم شما شاهد کسانی خواهید بود که در وضعیت نابسامان اقتصادی باید در فضای بوروکراتیک و ناعادلانه برای بقای خود بجنگند. این فیلم نخل طلای کن در سال ۲۰۱۶ را به دست آورد.
8. کلاس به کارگردانی لوران کانته
فیلم «کلاس» (The Class) با نام اصلی «میان دیوارها» (Between the walls)، فیلمی از سینمای فرانسه ساختهی لورن کانته است که در سال ۲۰۰۸ برندهی نخل طلای کن شد.
«کلاس» یک فیلم سینمایی در ژانر اجتماعی است که به بررسی ریشههای خشونت میپردازد. لورن کانته درمورد «کلاس» میگوید دوست داشته به سینمای عباس کیارستمی نزدیک شود. شاید بشود گفت فیلم درام واضحی ندارد و بازیگران در واقع نابازیگرانی هستند که در نقش خود ظاهر شدهاند. از این رو میتوان گفت فیلم شبیه یک مستند اجتماعی است که میتواند رضایت کسانی را هم که فیلمهای درام را میپسندند به دست آورد. اگر حال و هوای فیلمهای کیارستمی را دوست دارید از این فیلم لذت خواهید برد.
9. پیانیست اثر رومن پولانسکی
فارغ از اینکه موافق هولوکاست باشیم یا نه، همیشه فیلمهایی که مؤلف آن، خود را در فیلم جستوجو کرده فیلمهای فوقالعادهای از آب درمیآیند. هرچند که «پیانیست» (The Pianist) با الهام از کتاب زندگینامهای ولادیسلاو شپیلمن، آهنگساز یهودی-لهستانی، ساخته شده که یکی از بازماندگان هولوکاست بود، اما اگر کمی از زندگی پولانسکی، کارگردان فیلم، را بدانیم شاید برایمان روشن شود چطور این فیلم اثری ماندگار و قابللمس است. این خود پولانسکی است که مادرش را در اردوگاههای کار اجباری از دست داده و پدرش در آن جنگ مفقودالاثر شده. این خود او و رنجهایش است که در میان خرابهها گریان راه میرود و اشک میریزد و با امید زنده میماند تا یک روز روایت خودش را در «پیانیست» به نمایش بگذارد. «پیانیستِ» پولانسکی در سال ۲۰۰۲ برندهی نخل طلای جشنوارهی کن شد.
10. همه چیز دربارهی مادرم به کارگردانی پدرو آلمودوار
فیلم، راوی داستان مانوئلا، پرستاری سی و هشت ساله است که با پسر نوجوانش، استبان، زندگی میکند. در ابتدا به نظر میرسد استبان که دوست دارد نویسنده بشود، شخصیت اصلی فیلم است اما او در همان آغاز فیلم طی یک تصادف کشته شده و در ادامهی فیلم شاهد سفر مانوئلا برای یافتن یک زندگی جدید خواهیم بود. فیلم شخصیتهایی پیچیده و نامتعارف دارد و قطعاً درآوردن فیلمی دلنشین از میان این شخصیتها و اتفاقات ناگوار کار دشواری است. شخصیتها عمدتاً به هم ربطی ندارند و وصل کردن آنها به یکدیگر بدون اینکه توی ذوق بزند نیز کار مشکلی است که پدرو آلمودوار بهخوبی از پس آن برآمده است. اگر بهدنبال فیلمی پر رنگ و لعاب و عجیب هستید «همه چیز دربارهی مادرم» (All About My Mother) شما را راضی خواهد کرد.