یکشنبه 15 مرداد 1402 / خواندن: 14 دقیقه
پرونده روزی روزگاری تلویزیون | صفحه سی‌ام

یادداشت: نقد و بررسی سریال «قصه‌های مجید»، ساخته «کیومرث پوراحمد»

چه رازی در میان است که بعضی آثار هنری ماندگار می‌شوند و در خاطره‌ی جمعی ما می‌مانند؟ حالا سی و دو سال از زمان ساخت مجموعه‌ی «قصه‌های مجید» (کیومرث پوراحمد، 1370) گذشته و می‌توان به‌جرئت گفت این سریال با چشم‌پوشی از برخی ضعف‌ها و کاستی‌ها همچنان طراوت و جذابیت خود را حفظ کرده است. به قول عباس کیارستمی سرنوشت یک فیلم را تاریخ تعیین می‌کند و مثلاً باید سی سال از عمر فیلمی بگذرد که ببینیم هنوز دیدنی است یا نه.

4.67
یادداشت: نقد و بررسی سریال «قصه‌های مجید»، ساخته «کیومرث پوراحمد»

مجله میدان آزادی: بدون شک یکی از «بهترین سریال‌های تلویزیون» در این سال‌ها، «قصه‌های مجید» است. آقای «سیدحسام فروزان»، نویسنده و مترجم، در این یادداشت به بررسی این سریال ماندگار در حافظه‌ی سریالی ایرانی‌ها پرداخته است. این یادداشت را در صفحه‌ی سی‌ام پرونده‌ی «روزی روزگاری تلویزیون» بخوانید:

قصه‌های دوست‌داشتنی هوشو و بی‌بی ؛ چرا «قصه‌های مجید» ماندگار شد؟

چه رازی در میان است که بعضی آثار هنری ماندگار می‌شوند و در خاطره‌ی جمعی ما می‌مانند؟ حالا سی و دو سال از زمان ساخت مجموعه‌ی «قصه‌های مجید» (کیومرث پوراحمد، 1370) گذشته و می‌توان به‌جرئت گفت این سریال با چشم‌پوشی از برخی ضعف‌ها و کاستی‌ها همچنان طراوت و جذابیت خود را حفظ کرده است. به قول عباس کیارستمی سرنوشت یک فیلم را تاریخ تعیین می‌کند و مثلاً باید سی سال از عمر فیلمی بگذرد که ببینیم هنوز دیدنی است یا نه. بسیاری از فیلم‌های مصرفی جهان و حتی پاره‌ای از فیلم‌هایی که در زمان خود هنرمندانه و پیش‌گام به نظر می‌رسند، پس از یک بار مصرف بیات می‌شوند و به‌سرعت مقبولیت خود را از دست می‌دهند. اما برخی از فیلم‌ها هرگز به کهنگی راه نمی‌دهند و هر بار با قرائت‌های جدیدی تفسیر می‌شوند و حیات تازه‌ای پیدا می‌کنند. این موضوع در مورد سریال‌ها نیز صادق است.

«قصه‌های مجید» از جمله آثار تولیدی تلویزیون است که از آزمون زمان سربلند بیرون آمده و به معبد آثار ماندگار تاریخ هنرهای دراماتیک ایران راه یافته است. کیومرث پوراحمد با نویسندگی و کارگردانی و تهیه‌کنندگی «قصه‌های مجید» در شبکه‌ی یک برگ برنده‌ی کارنامه هنری‌اش را رو کرد. به این نکته هم باید اشاره کنیم که این مجموعه در دوران مدیریت محمد هاشمی بر صداوسیما و دهه‌ی هفتاد ساخته شده، دهه‌ای که به‌نوعی دوران طلایی سریال‌سازی ماست؛ سال‌هایی که صداوسیما مرجع اصلی تولیدات بصری کشور است و با طیف وسیعی از هنرمندان همکاری می‌کند و شاهکارهایی همچون «روزی روزگاری» در آنجا خلق می‌شود. تلویزیون در آن سال‌ها به اوجی رسید که بعدها هرگز نتوانست تکرارش کند.

https://azadisq.com/Portals/0/images/content/1401/%D9%82%D8%B5%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%AC%DB%8C%D8%AF-1.PNG?ver=pqvgvB_Y-s0rsxGbYKi2DA%3d%3d

یادی از خالق اصلی و مرور تاریخچه قصه‌های مجید

هوشنگ مرادی کرمانی در سال 1323 در روستای سیرچ از توابع بخش شهداد کرمان متولد شد و تحصیلات خود را علاوه بر رشته‌ی هنرهای دراماتیک، در رشته‌ی مترجمی زبان انگلیسی تا مقطع کارشناسی ادامه داد. او فعالیت‌های هنری خود را از سال 1340 با رادیو کرمان آغاز کرد و با ادامه‌ی فعالیتش در این حوزه و ورود به عرصه‌ی نویسندگی از سال 1347 «قصه‌های مجید» را برای برنامه‌ی خانواده‌ی رادیوایران نوشت. قصه به زندگی پرفراز و نشیب نوجوان فقیری در کرمان قدیم می‌پردازد که یتیم است و با مادربزرگش (بی‌بی) زندگی می‌کند. برنامه‌ی رادیویی «قصه‌های مجید» در اوایل دهه‌ی پنجاه از رادیو پخش شد و بسیار طرفدار پیدا کرد. در سال‌های بعد، موفقیت «قصه‌های مجید» ادامه یافت و در سال 1364 نیز به‌عنوان کتاب سال انتخاب شد. کیومرث پوراحمد از روی این مجموعه داستان سریال «قصه‌های مجید» را در 12 قسمت ساخت که بعضی از قسمت‌های آن در قالب فیلم سینمایی در جشنواره‌ها شرکت داشت یا به نمایش عمومی درآمد.

سریال برای اولین بار بین سال‌های ۷۱-۱۳۷۰ روزهای جمعه از شبکه‌ی یک صداوسیما پخش شد و جزو خاطرات نوستالژیک متولدان دهه‌های پنجاه و شصت قرار گرفت. کیومرث پوراحمد مکان قصه را از کرمان به زادگاه خود اصفهان برد؛ اتفاقی که هرچند اعتراض و دل‌خوری کرمانی‌ها را در پی داشت اما در نهایت می‌توان گفت به نفع کار شد.

هوشنگ مرادی کرمانی (هوشو) شاید بی‌اغراق شناخته‌شده‌ترین نویسنده‌ی ادبیات کودک و نوجوان ایران در سراسر دنیا باشد. «بچه‌های قالی‌باف خانه»، «تنور»، «مهمان مامان» و «کوزه» از جمله آثار شناخته‌شده‌ی این چهره‌ی ادبیات کودک است. او در سال 1992 به‌دلیل تأثیر عمیق و گسترده‌ی آثارش بر ادبیات کودکان جهان از سوی داوران، موفق به دریافت جایزه‌ی جهانی هانس کریستین اندرسن شد.

او درباره‌ی «قصه‌های مجید» گفته است: «زمانی که نویسنده‌ی‌ رادیو بودم به دوستان پیشنهاد کردم داستان زندگی پسربچه‌ی یتیمی را بنویسم که با مادربزرگش زندگی می‌کند و نیازهایی دارد که مادربزرگش قادر به برآورده کردن آن نیست. در ابتدا قرار بود در سیزده قسمت نوشته شود اما حدود پنج سال طول کشید. «قصه‌های مجید» در واقع زندگی‌نامه‌ی من است.»

«قصه‌های مجید» از منظر تقسیم‌بندی ژانر، «درام کمدی خانوادگی» است که در دسته‌ی روایت‌های بلوغ و نوجوانی یا Coming of Age می‌گنجد. بعدها چند سریال دیگر هم در همین دسته ساخته شد (مثلاً وضعیت سفید) اما کار پوراحمد پیش‌قدم بود.

https://azadisq.com/Portals/0/images/content/1401/%D9%82%D8%B5%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%AC%DB%8C%D8%AF-2.jpg?ver=tnchif1K_anJYoqfgOwLtA%3d%3d

وقتی از روح ایرانی حرف می‌زنیم در سریال قصه‌های مجید

اولین نکته‌ای که در بازبینی «قصه‌های مجید» به چشم می‌آید فضا و حس و حال به اصطلاح «ایرونی» آن است. مشخص است که این قصه مال همین آب و خاک است و از دل همین فرهنگ و زیست‌بوم کهن برآمده. مجید و بی‌بی به‌شدت برای ما آشنا و دست‌یافتنی هستند؛ انگار خودمان را می‌بینیم با مادربزرگ‌مان در سال‌های نوجوانی و چالش‌هایی که با مدرسه و مسائل بلوغ و بزرگ‌ترها و حضور اجتماعی در جامعه داشتیم. بی‌بی نمونه‌ی اعلای یک مادر ایرانی است؛ دل‌نگران آینده‌ی‌ فرزند و همیشه در حال انجام کارهای خانه و البته دست و پا زدن در فقر و نداری. حال و هوا و روح ایرانی همان چیزی است که در آثار علی حاتمی فقید از آن یاد می‌کنیم؛ به‌خصوص در فیلم «مادر». در واقع اگر کیومرث پوراحمد «قصه‌های مجید» را نمی ساخت، علی حاتمی بهترین گزینه برای ساخت آن بود.

سیدمرتضی آوینی در روزهای آخر عمرش در یادداشتی در مجله‌ی سوره «قصه‌های مجید» را یکی از شاهکارهای تاریخ سینمای ایران دانست و در نقدش با عنوان «دوستت دارم ایران» آن را ستود. تأکید آوینی هم بر حال و هوای ایرانی و ملی و سنتی کار بود. همان نگاه ساده و روستایی‌وار و شریف و اصیلی شرقی به زندگی که در آثار مرادی کرمانی می‌بینیم به سریال پوراحمد نیز تسری یافته است.

«قصه‌های مجید» اثری ملی محسوب می‌شود چراکه هویت فرهنگی و جغرافیایی در تاروپود آن تنیده شده، به گونه‌ای که خارج از این فضا نمی‌توانیم آن را تصور کنیم. اگر یک بیننده‌ی خارجی یک پلان از سریال را ببیند و شناختی از خاورمیانه هم داشته باشد احتمالاً بلافاصله متوجه می‌شود که این کار در ایران و اصفهان ساخته شده است. کوچه‌ها و محله‌های قدیمی اصفهان، چهارباغ و میدان نقش جهان و زاینده‌رود و... در بافت صحنه‌‌ها به‌طور طبیعی حضور دارند و صرفاً برای جلوه‌گری به صحنه‌ها الصاق نشده‌اند. جالب اینجاست که «قصه‌های مجید» به‌نوعی شناسنامه‌ی بصری شهر اصفهان تبدیل شده و حتی برخی کوچه‌های قدیمی آن که در سریال ثبت شده، امروز دیگر وجود ندارند.

یکی دیگر از جنبه‌های درخشان کار بدون شک موسیقی دل‌انگیز استاد ناصر چشم‌آذر است؛ موسیقی الکترونیک که با مایه گرفتن از ردیف موسیقی سنتی ایرانی جلوه‌ای نوستالژیک و خاطره‌انگیز به مجموعه داده است. هنگام گوش دادن به آن گویی در حال مرور خاطرات کودکی و نوجوانی‌مان هستیم. موسیقی‌ای که یادآور «تا بهار دلنشین» استاد بنان است و در عین حال آلبوم «باران عشق» چشم‌آذر را نیز به خاطر می‌آورد. حالا دیگر موسیقی «قصه‌های مجید» هم به‌تنهایی به خاطره‌ی جمعی ایرانیان پیوسته و پخش تکه‌ای از آن خاطرات‌مان را از اصفهان زنده می‌کند.

اقتباس ادبی و خلق شخصیت ماندگار در سریال قصه‌های مجید

یکی از عوامل اصلی تأثیرگذاری «قصه‌های مجید» خلق شخصیت‌های باورپذیر و نزدیک به تجربه‌ی زیسته‌ی‌ بیننده است. معمولاً سریال‌هایی که از آثار ادبی ایرانی اقتباس شده‌اند تجربه‌ی موفقی از کار درآمده‌اند. «قصه‌های مجید» هم از این مزیت بهره می‌برد؛ همچنین موفقیت نسخه‌ی رادیویی و البته مجموعه کتاب‌های مجید که سال‌ها همدم خوانندگان ایرانی بوده پشتوانه‌ی کار قرار می‌گیرد. در واقع هنر فیلم‌نامه‌نویس و کارگردانی که از کارهای مرادی کرمانی برداشت می‌کند، درآوردن قصه‌ای است که همه چیزش تکمیل است و باید مابه‌ازای تصویری آن را بیافریند. در این زمینه باید گفت کیومرث پوراحمد موفق بوده است.

بازیگر نقش اصلی قصه‌‌های مجید : مهدی باقربیگی

او به‌جای استفاده از بازیگران حرفه‌ای، خطر می‌کند و دو نابازیگر محلی را برای نقش‌های اصلی به کار می‌گیرد. مهدی باقربیگی از میان صد نفر از نوجوانان اصفهانی انتخاب می‌شود. پوراحمد در انتخابی عجیب برای نقش بی‌بی، سراغ مادرش (پروین‌دخت یزدانیان) می‌رود. نتیجه‌ی‌ این انتخاب‌ها، شگفت‌انگیز از کار درمی‌آید. بی‌بی و مجید نمایشگر مادربزرگ و نوه‌ی ایرانی و ارتباط کاملاً حسی و صمیمی میان این دو بودند. در واقع تعارض بازی آرام و طبیعی‌نمای بی بی، با بازی شلوغ و نمایشی مجید، خود یکی از مؤلفه‌های جذاب و کشمکش‌های دراماتیک این مجموعه شده است. شیرین‌ترین شخصیت سینمای بعد از انقلاب را مهدی باقربیگی به نقش مجید ثبت کرد. از همان اولین قسمت مهرِ بی‌بی و مجید به دل تماشاگر می‌افتد و دوست دارد ماجراهای‌شان را دنبال کند. ماجرای اردوی مدرسه، بافتن ژاکت برای آقای معلم، سفر شیراز یا تسبیح معلم ریاضی و... همه و همه با بیان شیرین و نثر روان و صداقت موجود در کلام مرادی کرمانی در قصه‌ها روایت شده و طنز کلامی و موقعیتی آن در سریال نیز درآمده.

و اما شخصیت مجید در قصه‌های مجید

مجید نوجوانی پرحرف، شاعرمسلک، کنجکاو (و تا حدی فضول!) و البته ساده است که تماشاگر با او هم‌ذات‌پنداری می‌کند. شخصیت مجید سیاه و سفید نیست و در او مجموعه‌ای از ضعف‌ها و قوت‌ها را (درست مثل نوجوانی خودمان) می‌بینیم. ضمن اینکه مجید با وجود فقدان پدر و مادر و فقر و نداری و محرومیت‌های مختلف به نظر نمی‌رسد دچار عقده‌های روانی حاد یا حرص و زیاده‌خواهی باشد. مجموعه کنش‌های این شخصیت نشان می‌دهد که گویی به‌نوعی قناعت و سازگاری ایرانی رسیده و تلاش می‌کند با امکاناتی که دارد مشکلاتش را حل کند. از این منظر، «قصه‌های مجید» برای نسل جوان حاوی نکات تربیتی و آموزشی فراوانی است.

در هر قسمت دوست داریم ببینیم نتیجه‌ی دیوانه‌بازی‌های مجید و اصرارش بر اجرای ایده یا رسیدن به هدفش به کجا منجر می‌شود. «قصه‌های مجید» سرشار از صحنه‌های به‌یادماندنی است که هر کدام می‌توانند تماشاگر را برای دیدن ادامه‌ي ماجرا ترغیب کنند. نمونه‌اش در «صبح روز بعد» و صحنه‌ای است که مجید چون از تسبیح معلمش که اشتباهات جدول ضرب او را با آن می‌شمرد می‌ترسد، می‌رود یک تسبیح مثل آن می‌خرد، اما در آخر معلم برای اینکه فکر می‌کند مجید خواسته او را مسخره کند، با کتک او را از کلاس بیرون می‌اندازد. از این نوع صحنه‌ها در فیلم بسیار است؛ مخلص کلام اینکه «قصه‌های مجید» را می‌شود چند بار دیگر از اول تا آخر دید و خسته نشد.

جامعه‌شناسی یک دوران سپری‌شده در سریال قصه‌های مجید

یکی از وجوه قصه‌های مرادی کرمانی جنبه‌های جامعه‌شناسی آن‌هاست که از پس‌زمینه‌ی‌ قصه و روابط شخصیت‌ها با یکدیگر و ارکان جامعه برداشت می‌شود. در «قصه‌های مجید» هم با توجه به تاریخ انتشار قصه‌ها، با روایت زندگی پسرک فقیری در کرمان دهه‌های ۴۰-۱۳۳۰ مواجه هستیم. «قصه‌های مجید» گرچه در ظاهر بی‌زمان به نظر می‌رسید، اما نشانگر روح یک دوران سپری‌شده بود. مجید متعلق به دهه‌ی 1360 نبود و بیشتر کودکی نسلی را باز می‌تاباند که در آن زمان پا به میانسالی می‌گذاشت. کودکانی که زیر سیطره‌ی‌ فقر و بی‌فرهنگی و سنت‌های پدرسالاری استعدادشان می‌خشکید و چندان بارور نمی‌شد. سنت‌های بازدارنده و مستبدانه‌ای که از خانه تا مدرسه و جامعه جاری بود و در قالب پدران سخت‌گیر، معلم‌ها و ناظم‌های ستمگر، بزرگ‌ترهای هتاک و... جلوه‌گر می‌شد و حتی زنان نیز به سهم خود به این فرهنگ یاری می‌رساندند. در واقع بیشتر متولدان دهه‌های سی و چهل خورشیدی کودکی خود را در مجید باز می‌یافتند، با این تفاوت که خاطرات واقعی آن‌ها از آن دوران خاطرات تلخ‌تری بوده است. اما پوراحمد در اقتباس تلویزیونی تا حدود زیادی تلخی‌های محیط قصه‌ها را تلطیف کرده یا در نمایش اراده‌ی مجید برای غلبه بر ناسازگاری‌ها تا حدود زیادی بزرگ‌نمایی می‌کند. در واقع خاطرات نسل پدران ما در روایت پوراحمد تا حدودی پاستوریزه شده و زهر واقعیت با کمک ته‌مایه‌های طنز گرفته شده است. برای مثال فقر و بی‌پولی بی‌بی آن‌قدری که در داستان‌ها برجسته شده در سریال آزاردهنده نیست و به چشم نمی‌آید. «قصه‌های مجید» از منظر مطالعات فرهنگی جامعه‌ی ایران یک نمونه‌ی مثال‌زدنی است.

تیتراژ ابتدایی سریال «قصه‌های مجید» با آهنگسازی زنده‌یاد ناصر چشم‌آذر

و اما عیب آن نیز بگوی

هر مجموعه‌ی تلویزیونی هر چقدر که خوش‌ساخت باشد بالاخره ایراداتی هم دارد. اگر بخواهیم «قصه‌های مجید» را سخت‌گیرانه نقد کنیم باید به یکنواختی ساختار بصری آن اشاره کنیم. از این منظر، اجرای تصویری این مجموعه یکنواخت و تکراری و بدون ظرافت بود. مجید هر وقت وارد خانه می‌شد، دوربین به همراهش تراولینگ می‌کرد و او طول حیاط را می‌پیمود و بی‌بی را صدا می‌زد. بی‌بی هم یا در اتاق مشغول کار بود یا وسیله‌ای در دست داشت و از بازار برمی‌گشت. شب‌ها اغلب مجید را در اتاق می‌دیدیم که مشغول درس و مشق است و بی‌بی هم بافتنی می‌بافد و زیرچشمی او را می‌پاید. یا در کلاس تقطیع نماها از معلم به دانش‌آموزان و به مجید اغلب شبیه هم بود. یا نماهای ذهنی از تصورات مجید اغلب مشابه هم پرداخت می‌شد. این دکوپاژ مکرر و میزانسن‌های مشابه حالا پس از سال‌ها نوعی نقص محسوب می‌شود و می‌تواند به پای بی‌حوصلگی و نابلدی فیلم‌ساز گذاشته شود.

مجموعه از نظر طراحی صحنه نیز کاستی‌های آشکاری داشت. البته لوکیشن‌ها به‌گونه‌ای انتخاب شده بودند که در عین بی‌زمانی، فضایی قدیمی و سنتی را تداعی کنند. از آن جمله بود کوچه‌های خاکی و قدیمی و خانه‌های ویلایی با معماری سنتی یا خیابان‌ها و پاساژها و مغازه‌هایی که می‌توانست کودکی مجید را در سال‌هایی بسیار دورتر از زمان ساخت این مجموعه تداعی کند. اما عجیب است که در خانه‌ مجید روح زندگی جریان نداشت و صحنه‌آرایی به‌گونه‌ای بود که انگار هیچ کس در آنجا زندگی نمی‌کرد. البته بی‌بی به‌تنهایی شمایل یک زن سنتی و نجیب و زحمت‌کش ایرانی را می‌آفرید، اما روح این زن در آن فضا جاری نبود و خانه به مخروبه بیشتر شبیه بود تا یک خانه‌ی قدیمی و سنتی. در واقع مطابق قصه‌ها، فضای خانه می‌باید نشانگر تنگ‌دستی این خانواده باشد. ولی ما بیش از آنکه تنگ‌دستی ببینیم، کج‌سلیقگی و شلختگی می‌دیدیم. در نگاه دوباره به سریال به نظر می‌رسد گروه تولید در زمینه‌ی‌ صحنه‌آرایی و فضاسازی کاستی‌هایی داشته‌اند که شاید ناشی از کمبود بودجه‌ی مجموعه بوده است.




تصاویر پیوست

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
یکی از عوامل اصلی تأثیرگذاری «قصه‌های مجید» خلق شخصیت‌های باورپذیر و نزدیک به تجربه‌ی زیسته‌ی‌ بیننده است. معمولاً سریال‌هایی که از آثار ادبی ایرانی اقتباس شده‌اند تجربه‌ی موفقی از کار درآمده‌اند

«قصه‌های مجید» اثری ملی محسوب می‌شود چراکه هویت فرهنگی و جغرافیایی در تاروپود آن تنیده شده، به گونه‌ای که خارج از این فضا نمی‌توانیم آن را تصور کنیم. اگر یک بیننده‌ی خارجی یک پلان از سریال را ببیند و شناختی از خاورمیانه هم داشته باشد احتمالاً بلافاصله متوجه می‌شود که این کار در ایران و اصفهان ساخته شده است. کوچه‌ها و محله‌های قدیمی اصفهان، چهارباغ و میدان نقش جهان و زاینده‌رود و... در بافت صحنه‌‌ها به‌طور طبیعی حضور دارند و صرفاً برای جلوه‌گری به صحنه‌ها الصاق نشده‌اند. جالب اینجاست که «قصه‌های مجید» به‌نوعی شناسنامه‌ی بصری شهر اصفهان تبدیل شده و حتی برخی کوچه‌های قدیمی آن که در سریال ثبت شده، امروز دیگر وجود ندارند.

مطالب مرتبط