دوشنبه 11 اردیبهشت 1402 / خواندن: 4 دقیقه
پرونده قهرمانان بی‌داستان | صفحه هشتم

یادداشت: نگاهی به رابطه‌ی کارگر و کار در دو رمان «آنا کارنینا» و «خوشه‌های خشم»

کارگر نزدیک‌ترین رابطه را با «کار» خودش دارد و خیلی بیش از اینکه صاحب‌کار بداخلاق و مستبد را ببیند، ابزار کار خودش را می‌بیند، با آن‌ها دست و پنجه نرم می‌کند و به‌مرور آن‌ها عضوی از اعضای بدن او می‌شوند. اما در ادبیات اعتراضی جهان که در مکاتب ناتورالیسم و رئالیسم سوسیالیستی بارزترین تجلی خود را دارند چیزی که اهمیت چندانی ندارد «کار» است. کار همان بیگاری تلقی می‌شود و کیفیت رابطه‌ی کارگر با کار خودش تقریباً بی‌اهمیت است.

5
یادداشت: نگاهی به رابطه‌ی کارگر و کار در دو رمان «آنا کارنینا» و «خوشه‌های خشم»

مجله میدان آزادی: در صفحه‌ی هشتم از پرونده‌ی «قهرمانان بی‌داستان»، مطلبی را خواهید خواند که به نقد برخی کلیشه‌های مرسوم در ادبیات کارگری جهان می‌پردازد و به نمونه‌هایی از توصیف کارگران به هنگام کار اشاره می‌کند. این یادداشت به قلم آقای «مجید اسطیری» است.

عاشقانه‌هایی برای کلنگ و داس!

یکی از محورهای اصلی ادبیات کارگری مقابله‌ی کارگر و کارفرما است. همین مقابله است که هویت کارگر را از کارفرما و صاحب‌کار متمایز می‌کند.

خیلی از نویسندگان اساساً هویت کارگر را فقط در برابر رئیس زورگویش تعریف می‌کنند و اگر این رئیس زورگو وجود نداشته باشد بخش زیادی از شخصیت و شخصیت‌پردازی کارگر ناقص و ناکار می‌شود. این تقابل شاید حتی یک کلیشه در ادبیات کارگری باشد. اما چه چیزی این وسط قربانی می‌شود؟

کارگر نزدیک‌ترین رابطه را با «کار» خودش دارد و خیلی بیش از اینکه صاحب‌کار بداخلاق و مستبد را ببیند، ابزار کار خودش را می‌بیند، با آن‌ها دست و پنجه نرم می‌کند و به‌مرور آن‌ها عضوی از اعضای بدن او می‌شوند. اما در ادبیات اعتراضی جهان که در مکاتب ناتورالیسم و رئالیسم سوسیالیستی بارزترین تجلی خود را دارند چیزی که اهمیت چندانی ندارد «کار» است. کار همان بیگاری تلقی می‌شود و کیفیت رابطه‌ی کارگر با کار خودش تقریباً بی‌اهمیت است.

با این حال در میان آثار برجسته‌ی ادبیات داستانی جهان می‌توان نمونه‌هایی یافت که نویسنده نگاهی عمیق‌تر به زیست کارگر داشته و از افتادن در دام دوگانه‌سازی‌ها حذر کرده. از جمله نمونه‌های درخشان این مسئله فصل درخشان همراه شدن «لوین» با سرف‌ها در رمان «آنا کارنینا» و هنگام درو است. لوین که اشراف‌زاده و آقای این کارگرهاست با آن‌ها مشغول درو می‌شود تا از روابط مرسوم خارج شود و در کار کردن راه نجات خودش را بیابد. همین همراهی کوتاه باعث صمیمت بین او و برزگرانی می‌شود که رعیت او هستند و در ابتدا از رفتار ارباب‌شان متعجب‌اند. جالب است که در این صحنه لوین ناگزیر است هم با ابزار کار و هم با شیوه‌ی انجام کار رابطه‌ی صحیحی برقرار کند تا کارگران حرفه‌ای ریشخندش نکنند.

نمونه‌ی جالب‌توجه دیگر در ادبیات جهان، رمان «خوشه‌های خشم» اثر خواندنی جان اشتاین بک، نویسنده‌ی آمریکایی است. اگرچه نوک تیز پیکان نقد اشتاین بک به‌سمت جریان سرمایه‌داری است که زمین‌داران عادی آمریکایی را بی‌خانمان و وادار به مهاجرت می‌کند اما او نهایتاً از دوگانه‌ی فقیر-پولدار فراتر می‌رود و فرازهای قابل‌تأملی می‌آفریند که به ذات رابطه‌ی کارگر و کار مربوط است. خانواده‌ی «جاد» اگرچه از بانکدارهای بی‌ریشه زخم‌ خورده‌اند اما علاقه‌مند و دنبال کار هستند.

در خاص‌ترین صحنه‌ای که شوق به کار و ابزار کار را نمایش می‌دهد، «توم»، برادرش و پدرش بعد از مدت‌ها آوارگی و جست‌وجوی کار بالاخره در یک اردوگاه که با قوانین غیرسرمایه‌داری اداره می‌شود کاری می‌یابند و توم از دست گرفتن ابزار کار ذوق‌زده و سرحال است:

«ویلکی گفت:

- اینجا باید کار کنیم.

پدرش در دخمه را باز کرد و دو کلنگ و بیل از آن بیرون کشید و به توم گفت:

- اين هم معشوقه‌ی شما.

توم کلنگ را برداشت:

- پناه بر خدا! وقتی آدم اینو تو دستش می‌گیره چه کیفی می‌کنه!

ویلکی گفت:

- بذار ساعت یازده بشه. اون وقت معلوم می‌شه چه کیفی داره.

رفتند آخر خندق، توم نیم‌تنه‌اش را درآورد و روی خاک‌ریز انداخت. کلاهش را برداشت و توی گودال رفت. سپس به دست‌هایش تف کرد. کلنگ مثل برق فولادین بالا و پایین می‌رفت و هر بار که در خاک فرو می‌رفت و تکه‌ای از زمین را می‌کند توم غرشی می‌کرد.

ویلکی گفت:

- پدر بگو ببینم، تو گفتی یه شن‌کش اینجا هس که انداختنش اونجا. باید کلنگ کوچکش هم تنگ دلش بخوابه. چاره‌ی دیگه‌ای نیس.

توم گفت:

- خیلی وقت بود. هن! سال‌ها بود که اینو می‌خواسّم. هن! و حالا تو دسّمه. هن!

زمین جلوی او نرم می‌شد. آفتاب از خلال درختان میوه می‌درخشید و روی سبزی برگ‌های مورد می‌پاشید.»




  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
خیلی از نویسندگان اساساً هویت کارگر را فقط در برابر رئیس زورگویش تعریف می‌کنند و اگر این رئیس زورگو وجود نداشته باشد بخش زیادی از شخصیت و شخصیت‌پردازی کارگر ناقص و ناکار می‌شود. این تقابل شاید حتی یک کلیشه در ادبیات کارگری باشد. اما چه چیزی این وسط قربانی می‌شود؟


مطالب مرتبط