دوشنبه 11 اردیبهشت 1402 / خواندن: 4 دقیقه
پرونده قهرمانان بی‌داستان | صفحه دهم

یک صفحه داستان: از ادبیات کارگری ایران: «زنی با کفش‌های مردانه» (محمدعلی گودینی)

گودینی که در «تالار پذیرایی پایتخت» به تبعات انقلاب سفید برای روستاییان و سیل مهاجرت اجباری آنان به شهرها پرداخته، در رمان زنی با کفش‌های مردانه به اوضاع کارگران از بعد از انقلاب 57 تا اوایل دهه‌ی 70 و تاثیر سیاست‌های اقتصادی دولت سازندگی بر زندگی این قشر می‌پردازد. دهه‌ی هفتادی که با شروع سیاستِ تعدیل، اوضاع برای کارگران ایرانی رو به افول رفت و قراردادهای موقت کاری کم‌کم مشروعیت یافتند.

5
یک صفحه داستان: از ادبیات کارگری ایران: «زنی با کفش‌های مردانه» (محمدعلی گودینی)

مجله میدان آزادی: «محمدعلی گودینی» در «زنی با کفش‌های مردانه» روایتی از احوال کارگران را تصویر کرده‌است. بریده‌ای از این کتاب را در صفحه‌ی دهم از پرونده‌ی «قهرمانان بی‌داستان» و قسمت تازه از «چهره‌ی کارگران در ادبیات داستانی ایران» می‌خوانید:

برگ‌های درخشان ادبیات کارگری ایران عموماً متعلق به دوره‌ی قبل از انقلاب است و در دهه‌های بعد از انقلاب آثار کمی در این زمینه‌ی تولید شده‌است. با اینحال رمان «زنی با کفش‌های مردانه» یکی از رمان‌های شاخص ادبیات کارگری ایران بعد از انقلاب است که توسط «محمدعلی گودینی» نگارش شده‌است. گودینی که در «تالار پذیرایی پایتخت» به تبعات انقلاب سفید برای روستاییان و سیل مهاجرت اجباری آنان به شهرها پرداخته، در رمان زنی با کفش‌های مردانه به اوضاع کارگران از بعد از انقلاب 57 تا اوایل دهه‌ی 70 و تاثیر سیاست‌های اقتصادی دولت سازندگی بر زندگی این قشر می‌پردازد. دهه‌ی هفتادی که با شروع سیاستِ تعدیل، اوضاع برای کارگران ایرانی رو به افول رفت و قراردادهای موقت کاری کم‌کم مشروعیت یافتند. بریده‌ای از رمان زنی با کفش‌های مردانه را که به این موضوع می‌پردازد با هم بخوانیم:

« از وقتی اطلاعیه‌ی بازخرید اجباری را به تابلو چسبانده‌اند، یک‌ جور اتحاد بین کارگرها پیدا شده‌است. ضد انقلاب‌ها و انقلابی‌ها، اختلاف‌های کهنه‌ی دوازده سیزده ساله را کنار گذاشته‌اند. در برابر شرایط جدید با هم دست به یکی شده‌اند. تنها رفیق طیار و چندتا از نوچه‌هایش به اتحاد کارگرها نپیوسته‌اند، طرف سرمایه‌دار را گرفته‌اند؛ بقیه‌ی کارگرها از ته دل با مدیریت افتاده‌اند سر لج. در هر فرصتی اطلاعیه‌های بازخرید را می‌کنند. از سر ناراحتی جرواجر می‌دهند. همه هوای همدیگر را دارند. از اعلامیه پاره‌کن‌ها کسی شناسایی نمی‌شود. هیچ کسی همکارش را لو نمی‌دهد.... در آخرین اعلامیه‌ی هفته اعلام شده‌است از روز شنبه کارخانه برای تغییرات کلی به مدت نامعلومی تعطیل می‌شود. کارگرها باید پس از دو هفته با توجه به حروف الفبای نام فامیلی‌شان، ده‌ نفر ده نفر بیایند برای تسویه حساب!

هیچ کارگری به اطلاعیه‌ی بازخرید اعتنایی نکرده‌است. از روز شنبه همه آمده‌اند سر کار؛ بدون سرویس. اما در همان روز اول با در بسته‌ی کارخانه مواجه شده‌اند. نگهبان‌های چهارشانه، با قلدری جلوی کارگرها ایستاده‌بودند. کارگرها تصمیم گرفته‌اند هر روز دسته‌جمعی بیایند جلوی در کارخانه. همه می‌آیند. جمع می‌شوند زیر سایه‌ی درخت نارون چتری. توی هم وول می‌خورند. بلندبلند و گاه با خشونت و با عصبانیت با هم جروبحث می‌کنند. علنی و بدون ترس، به کارفرما فحش‌های رکیک حواله می‌دهند.به هوارادان سیامک‌خان، به جاسوس‌های احتمالی بین خودشان بدترین فحش‌ها را نثار می‌کنند. هروقت فحش زشتی حواله می‌شود، خیلی‌ها به صورت هم نگاه می‌کنند؛ نگاه می‌کنند تا اگر جاسوسی باشد، از آن همه فحاشی یک عکس‌العملی از خودش بروز دهد. و شاید آن‌طوری خودش را لو بدهد؛ ولی کسی هیچ واکنشی نشان نمی‌دهد. این‌طوری همه مطمئن می‌شوند کسی از بین خودشان به جمع خیانت نمی‎‌کند. از بد و بیراه که نتیجه‌ای نمی‌گیرند شعار می‌دهند. داد و بیداد دسته‌جمعی‌شان بالا می‌رود. هر وقت می‌بینند سیامک یا رفیق طیار و گاه‌گداری فرانک به محوطه می‌آیند و تندی رد می‌شوند، هو می‌کشند. متلک‌های زشت می‌پرانند. زری نجاری، زن‌ها را جمع کرده‌است یک طرف. هنوز هم چکمه‌اش را می‌پوشد. مانند یک نگهبان. یک جورایی بیشتر هوای زن‌ها را دارد. »




  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
از وقتی اطلاعیه‌ی بازخرید اجباری را به تابلو چسبانده‌اند، یک‌ جور اتحاد بین کارگرها پیدا شده‌است. ضد انقلاب‌ها و انقلابی‌ها، اختلاف‌های کهنه‌ی دوازده سیزده ساله را کنار گذاشته‌اند. در برابر شرایط جدید با هم دست به یکی شده‌اند. تنها رفیق طیار و چندتا از نوچه‌هایش به اتحاد کارگرها نپیوسته‌اند، طرف سرمایه‌دار را گرفته‌اند؛ بقیه‌ی کارگرها از ته دل با مدیریت افتاده‌اند سر لج.

هر وقت می‌بینند سیامک یا رفیق طیار و گاه‌گداری فرانک به محوطه می‌آیند و تندی رد می‌شوند، هو می‌کشند. متلک‌های زشت می‌پرانند. زری نجاری، زن‌ها را جمع کرده‌است یک طرف. هنوز هم چکمه‌اش را می‌پوشد. مانند یک نگهبان. یک جورایی بیشتر هوای زن‌ها را دارد.

مطالب مرتبط