مجله میدان آزادی: دیروز انتشار خبر درگذشت استاد محمدعلی علومی نویسنده و طنزپرداز مشهور کام اهالی ادبیات و هنر را تلخ کرد. به همین مناسبت از آقای سید حسام فروزان خبرنگار و نویسنده محترم و از دوستان و همشهریان زندهیاد علومی خواهش کردیم ضمن بیان خاطراتشان تکنگاری محمدعلی علومی را با نگاهی به زندگینامه و مهمترین آثار مرحوم علومی بنویسند. این مطلب را در ادامه بخوانید:
محمدعلی علومی راوی اساطیرِ سرزمینِ کهن
به دیار افسانه ها بازگشت
اوایل دهه هشتاد بود. من در کرمان دانشجو بودم و دبیر سرویس جوان هفته نامه فردوس کویر. یک بار در ستون هفتگیام راجع به هویت ایرانی نوشته بودم و توجه به شاهنامه فردوسی و این که باید بالاخره هویت خودمان را باز یابیم و از این سرگردانی میان شرق و غرب عالم و دست و پا زدن میان سنت و تجدد نجات پیدا کنیم و الخ. محمدعلی علومی یادداشتم را خواند و جوابیهای بر آن نوشت که در شماره بعدی چاپش کردیم. به سردبیر پیام داده بود که میخواهد با من صحبت کند. زنگ زدم و خیلی گرم و صمیمی از همان اول با اسم کوچک صدایم زد و با لهجه شیرین بمی گفت بیا با هم گپی بزنیم. رفتیم نشستیم توی باغ ملی و یکی دو ساعتی حرف زدیم. آنجا بود که این همشهری خوشقلممان را برای اولین بار دیدم. سالها پیش در ماهنامه «نیستان» داستانهایش را خوانده بودم. فکر کنم رمان «آذرستان» را در نیستان بصورت دنبالهدار منتشر کرده بود. بعدها در هفتهنامه دوستداشتنی «مهر» هم یادداشتهایش را میخواندم.
جوان بودم و در ابتدای راه و علومی گویی داشت از راهی طی شده حرف میزد و میخواست پدرانه یا شایدهم برادرانه راه را برایم روشن کند. از رگ و ریشهام پرسید و پدرم که متولد بم بود و علومی خاندان پدری و محلهشان را میشناخت. گفت برای اینکه راهت را پیدا کنی و گم نشوی باید شرق و غرب را همزمان خوب بخوانی؛ هم فلسفه و هم ادبیات و شعر. در فرهنگ غرب باید کانت و هگل و نیچه را بخوانی و به یونگ و فروید برسی. از کتاب «انسان و سمبولهایش» یونگ اسم برد و اینکه برای شناختن انسان قرن بیستم باید یونگ و فروید را خوب فهمیده باشی. از شرق هم باید سهروردی را بخوانی و به ملاصدرا برسی و از آن طرف با مولانا و حافظ و سعدی هم انس گرفته باشی. با چشمهای درشت و عسلی رنگش عمیق و آرام آدم را نگاه میکرد. انگار میخواست از هزارتوهای روح انسان خبری بدهد. گرم و بیشیلهپیله و عارفمسلک بنظر میآمد. از چهرهاش معلوم بود بسیار درد کشیده و رنج بسیار برده تا راوی رنجهای سرزمینی کهن شود. با فرهنگ عامه و فولکلور و امثال و حکم و افسانههای دیار کرمان دمخور بود. گاهی نگاهش شبیه غریبهای بود که گویی از جهان جن و پریان به سرزمین آدمها آمده بود... آن روز چیزهایی گفت و راهی نشان داد که تا سالها خاطرم ماند...
محمدعلی علومی که بود؟
علومی در 16 فروردین 1340 در شهرستان بم متولد شد. زادگاه او در شخصیت و نوشتههایش نقش زیادی دارد تا جایی که میتوانیم او را یکی از نمونههای شاخص نویسندگان اقلیمی محسوب کنیم. خودش درباره محل زادگاهش چنین نوشته است: «در فروردین سال چهل در شهر باستانی، سرفراز و اسطورهای بم متولد شدم، محله ما همان محلهای بود که نامش در شاهنامه و در داستان «هفتواد» آمده است. بدیهی است که چنین آدمی با چنان شرایط، موجودی غیرعادی بار بیاید، غرق در خیالات اساطیری و علاقمند به فرهنگ مردم.»
علومی تحصیلات متوسطه را در بم و کرمان به پایان برد و پس از آن در سال 1358 در دانشگاه تهران در رشته علوم سیاسی به تحصیل پرداخت. داستاننویسی را بصورت خودآموخته با خواندن فراوان و مشاهده و روایت زندگی مردم کوچه و بازار و ایلات و عشایر یاد گرفت. کار روزنامهنگاری را در دهه شصت با روزنامه اطلاعات شروع کرد و بعد به همکاری با ماهنامه «ادبستان» رسید. در مجله ادبستان مسئول بررسی مقالات بود و همزمان کار روی فرهنگ عامه را هم آغاز کرد. در همان سالها شاگرد سید ابوالقاسم انجوی شیرازی (مشهور به پدر فرهنگ مردم) بود و آخرین مصاحبه مطبوعاتی با او را انجام داد که در ادبستان چاپ شد. چند سالی هم در بخش آموزش داستاننویسی مجله جوانان مشغول بود. حرفههای دیگری مانند معلمی را هم تجربه کرد و مدتی هم کارمند وزارت ارشاد کرمان بود.
علومی چه کرد و چه نوشت؟
علومی را میتوانیم نویسنده و پژوهشگر و اسطورهشناس پرکاری بدانیم که همیشه چند کتاب چاپ نشده یا در دست چاپ داشت. تسلط عجیبی بر ادبیات کهن ایران داشت و روی شاهنامه خیلی کار کرده بود. در رمانهایش ارجاعات فراوانی به افسانهها و اساطیر کهن ایران دیده میشود. از این نظر نویسندهای منحصربهفرد و بینظیر است. برخی از منتقدان رمان «پریباد» او را «صد سال تنهایی» ادبیات ایران نامیدند و تجربهای مهم در خلق رئالیسم جادویی ایرانی. «سوگ مغان» او نیز از تبار «بوف کور» دانسته شده است. او در رمانهای «ظلمات» و «پریباد» تجربه تلخ زلزله بم را روایت کرده است. حادثهای که در آن بسیاری از خویشاوندانش را از دست داد. علومی مدتها در تهران با دوست و همشهری هنرمندش ایرج بسطامی (خواننده موسیقی سنتی اهل بم) همخانه بود. تالیف دهها عنوان کتاب با موضوعات داستانی و پژوهشی و صدها عنوان مقاله مطبوعاتی و پژوهشی حاصل یک عمر فعالیتهای او بود.
مهمترین کتابهای محمدعلی علومی چه بودند؟
از رمانهای معروف او میتوان به این آثار اشاره کرد:
1. سوگ مغان
2. آذرستان
3. ظلمات
4. اندوهگرد
5. پریباد
6. داستانهای غریب مردمان عادی
7. هزار و یک شب نو
8. خانه کوچک
9. عطای پهلوان
رمان «آذرستان» او در سال 1377 کتاب برگزیده سال از سوی وزارت ارشاد وقت و رمان طنز «شاهنشاه در کوچه دلگشا» برنده سی سال رمان طنز ایران شد. او با آذرستان و البته رمان شاهنشاه در کوچه دلگشا به شهرت و محبوبیت بیشتری رسید. رمان پریباد نیز برنده بهترین رمان فصل شد. (سال 1390)
یکی از شاخصترین آثار او «قصه اساطیر» است که حدود ۸ سال زمان برای تالیف آن صرف شد. اثری تحقیقی و پژوهشی با عنوان فرعی «بررسی و توضیح هزار و یکشب و قصههای ایرانی براساس مبانی اسطورهها» که از سوی نشر آموت در سال ۹۷ منتشر شد.
علومی جوایز ادبی را برای نویسندگان انگیزهبخش و لازم میدانست. بارهای جایزه گرفت (از جمله دو بار برنده کتاب سال ایران شد) و در مقام داور و دبیر علمی نیز با جشنوارههای مختلف همکاری داشت. برای مثال جشنواره طنز چرند و پرند به دبیری او برگزار شد. در سال 1384 نیز دبیر جشنواره طنز و کاریکاتور بم بود.
محمدعلی علومی در طنز هم دستی توانا داشت و کارهایی کرد که هیچکس سراغشان نرفته بود. در زمینهی پژوهشهای مربوط به طنز، این آثار را منتشر کرده است:
1. طنز در آمریکا (جلد اول) با داستانهایی از طنزنویسان مشهور آمریکا مانند مارک تواین، ویلیام سارویان، جیمز تربر، ارسکین کالدول به همراه نقد و بررسی آنها
2. طنز در مثنوی مولانا جلال الدین
3. انواع طنز در گلستان سعدی
4. طنز و شیوههای داستانی در بوستان
5. طنز در دوره پهلوی با نقد و بررسی آثار طنزنویسان آن زمان
6. طنز ایران از مشروطه به بعد (جلد اول)
7. بررسی انواع طنز در خارستان اثر حکیم قاسمی کرمانی
8. داستان طنز جدید در ایران
9. قصه اساطیر
رمانهای طنز علومی هم عبارتاند از:
1. شاهنشاه در کوچه دلگشا
2. من نوکر صدامم
3. وقایع نگاری بن لادن
4. جناب آقای دیو
همچنین علومی در زمینهی ادبیات کودک و نوجوان کتاب «گذر از کوه کبود» را منتشر کرده است. در تحلیل قصههای ایرانی نیز میتوان به کتاب «اساطیر افسونوش» او اشاره کرد. اوج کار او در دهههای هفتاد و هشتاد بود. در رمان «ظلمات» راجع به زلزله بم نوشت: «مردم این شهر در صبح یک از روزهای زمستان ۱۳۸۲ شاهد عبور خونبارترین کاروان جهان از شهرشان و به غارت رفتن سرمایه فرهنگیشان بودند.»
سرانجام علومی چه شد؟
علومی در شانزدهم فروردین 1340 به دنیا آمد و در شانزدهم اردیبهشت 1403 از دنیا رفت. در 63 سالگی. آیا این اعداد رمزی با خود دارند یا صرفاً از سر تصادف شبیه هم شده اند؟ آیا عجیب نیست که بسیاری از هنرمندان در شصت و سه سالگی این دنیا را ترک میکنند؟ علومی خود البته راوی رمز و رازهای اساطیری این عالم بود. او عمرش را پای فرهنگ و ادبیات دیرپای این مرز و بوم کهن گذاشت و همچون برخی دیگر از نویسندگان پاکباخته این مُلک نه آنچنان که باید قدر دید و نه بر صدر نشست. در تنهایی خودخواسته و در شهری که بدان تعلق داشت پر کشید و به جهان اساطیر بازگشت. ده سال تنهایی و کنج عزلت و خلوت گزیدن کم چیزی نیست اما دوستان زیادی داشت؛ در عینحال اهل گپ و گعده و محفلهای ادبی و باندبازی نبود. یکه بود و در هیچ گروه و دستهای نمیگنجید. او سیاستخواندهای گریزان از سیاست بود. درباره تنهایی خودخواستهاش گفته بود : « آدم خوشحال میشود در جامعه ادبی باشد اما وقتی میگویند نویسنده قرن نوزدهمی هستی، پستمدرن نیستی، نویسنده نیستی، آدم ترجیح میدهد تنها شود که این تنهایی، تنهایی خوشحالکنندهای نیست بلکه سخت و دردناک است.» او آنقدر به بوم و برش علاقه داشت که قرار است در قطعه هنرمندان زادگاهش به خاک سپرده شود. آثار گوناگون و ارزشمند او باید تا سالها خوانده و نقد شوند. بهشت مینو نصیب روح بلندش باد.