ﺳﻪشنبه 30 مرداد 1403 / خواندن: 19 دقیقه
پرونده هزار و یک سریال | صفحه پانزدهم

ریویو: نقد و بررسی سریال «قطب شمال» ساخته «امین محمودی یکتا»

«قطب شمال» سریالی دوازده قسمتی و تک‌فصلی به کارگردانی امین محمودی یکتا و ‌محصول سال ‌1403، از سریال‌های اختصاصی پلتفرم فیلیمو است. این سریال از همان قسمت اول با اشکالات زیادی روبه‌روست و حتی نمی‌تواند با وجود بازیگران گیشه‌پسندی چون نازنین بیاتی و فرزاد فرزین هم، عرض اندامی در میان مخاطبان پلتفرم‌ها داشته باشد.

4.5
ریویو: نقد و بررسی سریال «قطب شمال» ساخته «امین محمودی یکتا»

مجله میدان آزادی: پانزدهمین صفحه از پرونده «هزار و یک سریال» را با مروری بر سریال قطب شمال به‌روز خواهیم کرد. این سریال سال 1403 از پلتفرم فیلیمو پخش شد و اولین تجربه کارگردانی امین محمودی یکتا است. نقد و مرور بر این سریال را به قلم خانم راضیه کاظم‌زاده ایرانشهر در ادامه بخوانید:


بیایید تعارف‌‌ها‌ را کنار گذاشته و به‌جای اینکه به قول شاعر آخرین ضربه را محکم‌تر بزنیم، اولین ضربه را محکم‌تر زده و فاتحه‌ی این سریال را بخوانیم. سریالی که فاصله‌اش از یک اثر هنری، دقیقاً از اینجا تا قطب شمال است.

امین محمودی یکتا احتمالاً عاشق کارش است. تجربه‌ی همکاری در نویسندگی آثاری چون «عقرب عاشق»، «ملکه‌ی گدایان» و حضور به‌عنوان دستیار کارگردان و بازیگر در آثاری مانند «مانکن»، «آخرین بازی» و «زنونه» نشان‌دهنده‌ی همین علاقه است. ولی به نظر می‌رسد برداشتن گامی بزرگ به‌سمت کارگردانی یک سریال نمایش خانگی، آن هم هم‌زمان با نویسندگی همان اثر، برای او زود بوده است.


که بودند و چه ساختند؟

«قطب شمال» سریالی دوازده قسمتی و تک‌فصلی به کارگردانی امین محمودی یکتا و ‌محصول سال ‌1403، از سریال‌های اختصاصی پلتفرم فیلیمو است. تهیه‌کنندگی این اثر به عهده‌ی اکبر تحویلیان، تهیه‌کننده‌ی آثاری مانند «شاید برای شما نیز اتفاق بیفتد» و «چند قدم نزدیک‌تر» است و ظاهراً از تلوزیون به پلتفرم کوچ کرده است.

حامد فاضلی در کنار یکتا فیلم‌نامه‌ی «قطب شمال» را نوشته و علی تبریزی مدیر فیلم‌برداری آن است. بسیار عجیب است که علی تبریزی با کارهایی مانند «سیزده»، «خوب، بد، جلف»، «مأمور» و... در کارنامه‌ی خود، در این سریال با قاب‌های شگفت و نماهایی که گاهی از پشت شیشه‌ی‌ قلیان و گاهی با یک ستون بزرگ در وسط تصویر بسته شده و حتی زاویه‌بندی‌ها‌ی نامناسب نسبت به موضوع و موقعیت ‌شخصیت در اثر، نتوانسته فیلم‌برداری ‌خوبی را ارائه کند. ‌بامداد افشار ساخت موسیقی این اثر را به عهده داشته است که البته در خیلی از فضاها موسیقی در خدمت اثر نبوده و این نکته در کنار فضاسازی‌های غیرایرانی کار ترکیب عجیب و نامناسبی می‌سازد. این سریال با امتیاز IMDb پنج، برای مخاطب بالای پانزده سال مناسب است.

«قطب شمال» از همان قسمت اول با اشکالات زیادی روبه‌روست و حتی نمی‌تواند با وجود بازیگران گیشه‌پسندی چون نازنین بیاتی و فرزاد فرزین هم عرض اندامی در میان مخاطبان پلتفرم‌ها داشته باشد.


اقتباس خوبش خوب است!

در تیتراژ سریال اعلام شده که این اثر برگرفته از رمان «کنت مونت کریستو» از الکساندر دوما است. کافی است این کتاب را خوانده باشید یا آثار تصویری مرتبط به آن را دیده باشید تا بدانید که قرار است شخصی ‌به ناحق و به‌واسطه‌ی خیانت گرفتار زندان شود و نامزدش از چنگش در بیاید، که تا اینجا هیچ اشکالی متوجه این اثر نیست. اینکه ما شاهد رعایت حقوق معنوی نویسنده‌ایم، نه‌تنها ‌دل‌مان را به اخلاق‌مداری گروه سازنده‌ی این اثر خوش می‌‌کند، بلکه ما را امیدوار می‌سازد که احتمالاً برداشتی جدید و بدیع از کتاب مذکور خواهیم دید. 

اقتباس همواره به‌عنوان ‌یکی از صنایع مهم ادبی شمرده شده و در جهان و به‌ویژه در صنعت فیلم‌سازی رواج دارد. به این ترتیب که فیلم‌نامه‌نویس بایستی با جهان‌بینی متفاوت اثری را به رشته‌ی تحریر درآورد و این نکته‌ای است که اقتباس را از کپی‌برداری جدا می‌کند. فیلم‌سازان آثار اقتباسی معمولاً در ساخت اثرشان برای ارتباط با مخاطب چند گام جلوتر هستند و این توقعی است که با دیدن تیتراژ این سریال پیدا می‌کنیم.


پیش‌فرض ‌نخ‌نما یا نخ‌نمایی پیش‌فرض؟

با دیدن تبلیغات این اثر که حاکی از بازی فرزاد فرزین در این سریال است و با اولین پلان از بهادر زمانی و شباهت چشم‌های او با فرزاد فرزین درمی‌یابیم که خب ایشان باید برود و فرزین باید بیاید. فرزاد فرزینی که با آمدنش نام آرشام یکتا را برمی‌گزیند؛ شوخی‌ای که امین محمودی یکتا با نام خانوادگی‌اش در این اثر کرده و در میان دوستان هنرمند باب است. 

یکی دیگر از مشکلات این فیلم بازی گرفتن از بازیگران این اثر است. وقتی برخی بازیگران به‌دلیل ضعف در بازیگری و توانایی نداشتن در برقراری ارتباط با شخصیت، یا ایراد در متن، یا به دلایل دیگر قابلیت ارائه‌ی صددرصدی توان خود را ندارند، این وظیفه به عهده‌ی کارگردان است که بازی‌ای را که درخور آن نقش است از بازیگر گرفته و با انجام تمرین یا تعدد برداشت‌ها‌ این مسئله را به سرانجام برساند. اینجاست که تسلط نداشتن کارگردان می‌تواند خروجی کار را به فاجعه بدل کند، تا جایی که ‌بازی‌ها‌ گاه بی‌روح و گاه بیش از حد پرتنش بشوند. بازی‌ها‌ی ناهماهنگی که ‌نتوانسته‌اند حتی حس خشم آرشام، عشق سامان و رستگاری ایوب را به مخاطب منتقل کنند. 

همایون (بهادر زمانی) که پسری عاشق و فرزند خلف پدر است، در آستانه‌ی ازدواج با عشق زندگی‌اش، دستخوش خیانتی بزرگ از جانب دوست صمیمی‌اش، سامان (امیرحسین فتحی) شده و به جرمی ناکرده به زندان می‌‌افتد. او از نامزدش می‌خواهد که از سامان مدارکی را بگیرد که او را تبرئه می‌کند و با کمک او، بی‌گناهی‌اش را ثابت کنند، غافل از اینکه سامان دائم‌الخمر چشمش به‌دنبال ارغوان (آناهیتا درگاهی) بوده و حاضر است برای به دست آوردن او دست به هر کاری بکند. 

درگیری ارغوان و سامان در پشت‌بام شرکت که یکی از بی‌منطق‌ترین اتفاقات این سریال است و سقوط و فراموشی گرفتن او باعث می‌شود که سامان راحت‌تر به مقصد برسد. گویی ابر و باد و مه خورشید و فلک در کارند که این اتفاق بیفتد. اینجاست که بیننده از خود می‌پرسد آیا ارغوان هیچ خانواده‌ای ندارد؟ آیا حتی یک دوست در کنار این دختر فرهیخته نیست که بیاید و ماجرا را برایش تعریف کند؟ 

اینجاست که اقتباس و ایرانیزه کردن متن دچار ایراد است. ما در فرهنگ حاکم بر کشورمان این حجم از بی‌کسی را حداقل در سال‌های گذشته‌ای که این داستان در آن اتفاق می‌افتد نداشته و حتی شاید تا به امروز هم نداریم.

در این میان بود و نبود شخصیت‌‌‌ها‌ی داوود (فرزاد حسنی) و پرویز (عباس جمشیدی‌فر) به‌عنوان بدمن‌ها‌ی ماجرا علی‌السویه است و داستان‌های فرعی‌شان تأثیری در قصه نداشته و حتی در حد چاشنی طعم‌دهنده نیز به اصل ماجرا کمکی نمی‌کنند. 

در هر حال داستان ادامه پیدا می‌کند و همایون در زندان با ایوب نامی (فرهاد آئیش) آشنا می‌شود و ایوب به او رازی را در مورد حجم زیادی ‌طلا بازگو می‌کند. طلاهایی که درگیری بر سر آن باعث شده او به‌اشتباه برادرش را بکشد و با برادرزاده‌هایش درگیر شود؛ زیرا ایوب حس می‌کند که اگر کسی این طلاها را به دست بیاورد و نتواند جلوی هوای نفسش را بگیرد، به یک هیولا تبدیل خواهد شد. اینکه ایوب در چه جایگاهی است که چنین تصمیمی را می‌گیرد به کنار، اینکه کیفیت رابطه‌ی آن دو چگونه است که جای طلاها را به همایون می‌‌گوید نیز اهمیتی ندارد، حتی به اینکه همایون تا چه حد می‌تواند خوش‌شانس باشد که از زندان فرار کند و جنازه‌ای را جای خودش جا بزند هم کاری نداریم، حتی و حتی اگر به اینکه در عصر تکنولوژی و بررسی‌ها‌ی صحنه‌ی جرم و آزمایش دی‌ان‌ای هم این داستان به‌روز نشده کاری نداشته باشیم، نکته‌ای که در این سریال جالب و عجیب ‌به نظر می‌رسد نحوه‌ی آشنایی همایون و عماد (شهرام قائدی) با یکدیگر است. رفاقتی از جنس ارباب و رعیتی. آن هم رعیتی که رسماً از یک راننده آمبولانس به راننده‌ی‌ شخصی همایون تبدیل شده و دستی بر آتش همه چیز دارد. ‌که البته عماد تنها نقشی در سریال است که قائدی در آن بازی قابل قبولی ارائه داده و می‌توان با او هم‌دردی کرد.

قصه به این ترتیب ادامه پیدا می‌کند که همایون زندگی جدیدی را شروع کرده و چهره‌ای جدید برای خودش می‌سازد که این شروع در تدوین با رفتن همایون و آمدن آرشام بدون در نظر گرفتن تفاوت قدی این دو بازیگر کمی خنده‌دار به نظر می‌رسد. آرشام یکتا آمده تا انتقامش را از کسانی که باعث بدبختی‌اش شده‌اند بگیرد. در مسیر انتقام دختری به نام صحرا (نازنین بیاتی) در کنارش قرار می‌گیرد که قرار است نقش همسرش را بازی کند. صحرا از خانواده‌ای سطح پایین می‌آید ولی بدون آموزش می‌داند چگونه دکوراسیون منزل ‌یک میلیاردر را بچیند و در مهمانی‌های ‌‌سطح بالا چگونه رفتار کند. او براساس سناریویی که آرشام چیده جلو می‌رود تا جایی که برای مخاطب مشخص می‌شود که صحرا نیز خود قسمتی از نقشه‌ی‌ خیانت دیگری است که به دست برادرزاده‌های ایوب و به کمک یکی از سه نوچه‌ی آرشام چیده شده است. باز هم افرادی تک‌بعدی بدون داشتن هیچ عقبه، شخصیت‌پردازی یا حس هم‌ذات‌پنداری. 

در ادامه ارغوان حافظه‌اش را به کمک تراپی به دست می‌آورد. البته اینکه شخصی با چنین شرایطی هیچ گاه به‌طور جدی نخواسته حافظه‌اش را به دست آورد نیز جای ابهام زیادی دارد. ارغوان به خاطر می‌آورد که تا چه حد از سامان متنفر است، که البته ‌بازی آناهیتا درگاهی بدون داشتن هیچ میمیکی در صورتش در لحظات شادی و غم و ترس و حتی گریه کردن، نمی‌تواند بیانگر میزان تباهی زندگی‌اش در این سریال باشد. 

از طرفی به نظر می‌رسد که آرشام طبق پیش‌بینی‌ها‌ و برخلاف نصایح ایوب گرفتار حرص و آز شده و لذت انتقام چشم‌هایش را کور کرده و دیگر در وجودش خبری از همایون عاشق نیست.


بخش‌ها‌ی گل‌درشت

داستان در نهایت به آن نقطه‌ی تراژیکی می‌رسد که بازی‌ها‌ی گل‌درشت، صحبت‌های شعارگونه، قاب‌بندی‌ها‌ی ضعیف، شکست خط فرضی‌های مداوم، حرکات تکراری، فلاش‌بک‌های بی‌دلیل، کش دادن صحنه‌ها‌ و... همه دست به دست هم می‌دهند تا اثری که قرار بود با تکیه بر داستانی نام‌آشنا مفاهیمی مانند انتقام، عشق، خیانت و رفاقت را به نمایش بگذارد، به ابتذال کشیده شده و هیچ حس هم‌ذات‌پنداری‌ای را در رابطه با هیچ کدام از کاراکتر‌ها‌ در مخاطب بیدار نکند. 


همیشه حرف‌ها‌یی هم هست!

سریال‌سازی در هیچ جای جهان بی‌حاشیه نیست و بی‌حاشیه نمی‌ماند و «قطب شمال» هم از این قاعده مستثنا نیست. در این راستا به چند مورد اشاره می‌کنیم.

-    وقتی سریال «قطب شمال» پخش شد، درست از همان روز اول پخش، موضوعی به‌صورت جدی از طرف کاربران فضای مجازی و سپس برخی کارشناسان مطرح شد و آن کپی‌برداری واضح این سریال از سریال ترکی«ازل» بود. البته لازم به ذکر است که خود این سریال هفتاد و یک قسمتی هم، طرح اولیه‌ی‌ داستانش را براساس صحبت دست‌اندرکارانش، از کتاب «کنت مونت کریستو» گرفته است. اما چه دلیلی باعث شد اکثر مخاطبان، این اثر را کپی‌برداری از سریال «ازل» بدانند؟ در واقع سریال «ازل» در زمان اوج ورود سریال‌های ترکی به سبد رسانه‌ای ایرانیان پخش می‌شد و به‌واسطه‌ی بازی‌ها‌ی درخشان و کارگردانی خوب آن جای خودش را در میان مخاطبان ایرانی پیدا کرده بود. همین موضوع سبب شده که «ازل» در ذهن مخاطب ماندگار شده و نسبت به آن تعلق خاطر پیدا شود و با اولین شباهت به یاد آن افتاده و تصور دزدی محتوا در ذهن‌ مخاطب شکل بگیرد.

-     ورود ماکان آریاپارسا (میثم شکری‌ساز)، ‌مدیر گروه بین‌المللی پارس‌پندار نهاد، شرکتی که همواره نامش با حاشیه گره خورده، به‌عنوان ‌سرمایه‌گذار این سریال ‌نیز از دیگر موارد بحث‌برانگیز «قطب شمال» بود. میزان سرمایه‌ای که دقیق مشخص نیست و به همان میزان نمی‌توان دریافت که آیا این سرمایه‌گذاری صرفاً جهت برندینگ گروه بوده یا قرار است بازگشت سرمایه‌ای برای سرمایه‌گذارش به‌همراه داشته باشد!

البته مؤسسه‌ی حقوقی بین‌المللی دادگران حق و عدالت با برند پارسی کانادا که در جشن‌ها‌ی خود از هنر خوانندگی فرزاد فرزین استفاده می‌کرده، از آشنایی این دو قبل از این سریال یا شاید تعلق خاطر آریاپارسا به فرزین حکایت دارد. 

در نهایت «قطب شمال» اثری است که می‌توانست در بهترین حالت جایگاهی مانند سریال‌های آبکی تلوزیون‌های‌ ماهواره داشته باشد و سریالی نیست که بتواند در ردیف آثار خوب و باعث افتخار فیلیمو جای گرفته و خودی نشان دهد. 




تصاویر پیوست

نیکا نجفی
3 شهریور 1403

وای عااالی بود. دلم خنک شد. حیف بودجه. دم میدان آزادی گرم با این نقدهای جذاب.فکر میکردم کسی جرات نمیکنه چنین نقدی بنویسه.ولی شما مینویسین

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
در تیتراژ سریال اعلام شده که این اثر برگرفته از رمان «کنت مونت کریستو» از الکساندر دوما است. کافی است این کتاب را خوانده باشید یا آثار تصویری مرتبط به آن را دیده باشید تا بدانید که قرار است شخصی ‌به ناحق و به‌واسطه‌ی خیانت گرفتار زندان شود و نامزدش از چنگش در بیاید، که تا اینجا هیچ اشکالی متوجه این اثر نیست. اینکه ما شاهد رعایت حقوق معنوی نویسنده‌ایم، نه‌تنها ‌دل‌مان را به اخلاق‌مداری گروه سازنده‌ی این اثر خوش می‌‌کند، بلکه ما را امیدوار می‌سازد که احتمالاً برداشتی جدید و بدیع از کتاب مذکور خواهیم دید.

این سریال با امتیاز IMDb پنج، برای مخاطب بالای پانزده سال مناسب است.

مطالب مرتبط