مجله میدان آزادی: در جدیدترین صفحه از پرونده «پرواز بر فراز آشیانه سیمرغ» به سراغ فیلم سینمایی «پیشمرگ» رفتهایم. این فیلم ششمین اثر سینمایی از علی غفاری است به نویسندگی صابر اللهدادیان و علی غفاری و تهیهکنندگی آرش زینال خیری که در چهلوسومین جشنواره فیلم فجر حضور داشت. پیشمرگ موفق شد در چهلوسومین دوره جشنواره فیلم فجر برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه تماشاگران شود. ریویوی نقد و بررسی این فیلم را به قلم مجید اسطیری -نویسنده و منتقد- در ادامه بخوانید:

همانطور که رابرت مک کی نظریهپرداز رمان و فیلمنامه میگوید هر فیلم یا داستانی احتیاج به یک «حادثه محرک» دارد. حادثهی محرک باعث میشود داستان از وضعیت اولیه خارج شود و مخاطب مجبور به دنبال کردن ماجرا شود. حادثهی محرک در حکم نقطهی عطف اول داستان است. در فیلم «پیشمرگ» ماجرای بمبگذاری سر راه کامیون حامل روستائیان که عازم مراسم عروسی هستند، و سپس دزدیدن هلیکوپتر و دو خلبان آن دقیقا همان نقطهی عطف اول و حادثهی محرک است.
بسیار پیش میآید که اگرچه این حادثه محرک در فیلمنامه به درستی پیشبینی شده است اما کارگردان رویکرد صحیحی به پرداخت داستان ندارد و به این ترتیب خیلی از نقطه عطفهای داستان مورد تاکید قرار نمیگیرند. فراتر از توجه به نقطه عطف «مسئله قهرمان» نکته مهمی است که بعضی وقتها کارگردان به آن بیتوجهی میکند و گمان مییکند همینکه داستانی پیش چشم مخاطب در حال نمایش است کافی است و مخاطب با فیلم همراه میشود.
فیلم پیشمرگ از دو جنبهای که در بالا ذکر کردم اثر درخشانی است. فیلمی که هم حادثه محرک را به دقت و مفصل برای مخاطب معرفی میکند و هم در تمام طول فیلم، قهرمان را در تکاپو برای حل کردن مسئلهی اصلی خودش نشان میدهد. در تمام طول فیلم بارها و بارها مهدی نصرتی را میبینیم که فقط به دنبال حل کردن مسئله اصلی یعنی بازگرداندن هلیکوپتر و دو خلبان آن است؛ همهی راهها را امتحان میکند و در سختترین شرایط تسلیم نمیشود. مخاطب نمیتواند با این قهرمان همراه نشود. شخصیتپردازی فیلم دقیق است و کارگردان خیلی به قهرمان نزدیک شده است. این مهمترین تفاوت دو فیلم روایت فتح، پیشمرگ و شمال از جنوب غربی، در جشنواره چهلوسوم بود.

مهدی نصرتی در نقش «شهید سعید قهاری سعید» در فیلم «پیشمرگ»
«شمال از جنوب غربی» با تلاش قابل تقدیر برای ساختن دو روایت موازی، تا گروه منافقین را هم روایت کند از قهرمان خودش دور شده و بدتر از آن اینکه انبوهی از شخصیتهای پراخت نشده را وارد فیلم کرده بود. اما پیشمرگ یک قهرمان را با یک مسئلهی اصلی به خوبی ساخته و پرداخته بود.
پیشمرگ به فرازی از زندگی «شهید سعید قهاری» میپردازد که نمیتوان آن را بهطور دقیق یک فیلم دفاع مقدس نامید، چراکه بخشهایی از ماجرا مربوط به سالهای پس از دفاع مقدس است. ضمن اینکه در این فیلم تا حدی دوگانهی (در حال نخ نما شدن) مرد میدان-مرد دیپلماسی حل شد. یعنی کسی که قرار بود با طرف بیگانه وارد گفتگو شود تا هلیکوپتر و خلبانان را پس بگیرد همان فرمانده جنگی بود و ما سعید قهاری را در کتوشلوار هم میدیدیم.

پوستر فیلم سینمایی «پیشمرگ»، ساختهی «علی غفاری»
بهعلاوه بدون اینکه نیاز به اغراق و الگوبرداری از فیلمهای خارجی باشد در صحنههای کوتاهی نشان داده شد که قدرت موشکی ما چطور میتواند هر دشمنی را وارد مذاکره با گارد باز کند. اگرچه نهایتا چیزی که کارساز شد عِرق ملی و غیرت مثال زدنی سعید قهاری بود که عملیات را به نتیجه رساند، واگرنه مذاکره باز هم بینتیجه میماند.
کنتراستی که بین سعید قهاری به عنوان فرمانده اهل تامل با مرتضی، پاسدار عجول در جایگاه دستیار او ایجاد شده بود هم حساب شده بود و به شخصیتپردازی سعید قهاری کمک میکرد.
اگر بخواهم از نقطه ضعفهای داستانی فیلم بگویم میتوانم به رابطهی کاک خلیل با سعید قهاری اشاره کنم. «کاک خلیل» در ماجرای شهادت مردم بیگناه کُرد که سوار کامیون و عازم عروسی هستند نهایت خشم و بیاعتمادی خودش به پاسداران را نشان میدهد. سعید قهاری در جلب اعتماد او شکست خورده و باید تلاشی (ولو اندک) از او ببینیم تا بپذیریم موفق شده است مجددا اعتماد کاک خلیل را برای همکاری با پاسداران جلب کند؛ اما خبری از تمهید داستانی نیست.
اگرچه گفتم پیشمرگ سعی کرده بیشتر روایتگر قصه در سمت قهرمان باشد اما نباید انصاف را کنار گذاشت. در همان اندازهای که فیلم به شخصیتهای دشمن پرداخته، توانسته است آنها را واقعیتپذیر از آب در بیاورد. مخصوصا شخصیت «نژماری» بهعنوان رهبر اعضای فرقه، خیلی خوب از آب درآمده است.
دو سکانس خانوادگی جذاب فیلم هم در ابتدا و انتهای فیلم بسیار خوشساخت و دلنشین از آب درآمدهاند. در ابتدا میبینیم که بچههای سعید قهاری از اینکه برای چندمینبار به خاطر ماموریت پدرشان مجبورند به یک شهر جدید مهاجرت کنند دلخورند. در انتها این سکانس باز هم تکرار میشود و دختر و پسر سعید قهاری باز هم دلشکسته هستند که از دوستانشان برای همیشه خداحافظی کردهاند. خانواده با یک پیکان معمولی در حال مهاجرت به شهری جدید است و سعید قهاری کاری برای برطرف کردن دلخوری فرزندانش از دستش ساخته نیست جز اینکه آهنگ بسیار زیبای آذری آیریلیق را بخواند و در تیتراژ پایانی صدای آواز سعید با صدای گوشنواز این قطعه در هم میآمیزد.