ﺳﻪشنبه 07 مرداد 1404 / خواندن: 8 دقیقه
پرونده پرواز بر فراز آشیانه‌ی سیمرغ | صفحه صد و سی و چهارم

ریویو: نگاهی به فیلم پیرپسر ساخته اکتای براهنی

پسانوگراها سال‌ها در غرب تقلا کردند با درهم‌آمیختن لجن از خطه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی و جامعه‌شناختی، قرائتی از شر ارائه دهند با لبه‌های تیز، شاید که روح آدمی را بخراشد، شایدتر که پی علاج برآید. نتیجه چه شد؟ انبوهی اثر خشن سیاه پایان‌تهی موهن که صدالبته در جهان غرب کار می‌کرد و هشدار می‌داد چرا؟ چون آن‌جا خدا داشت می‌مرد! آدم‌ها محتاج بودند حتماً انتهای شب را ببینند تا بفهمند تاریکی چقدر تاریک است. اما در ایران چه؟

5
ریویو: نگاهی به فیلم پیرپسر ساخته اکتای براهنی

مجله میدان آزادی: فیلم سینمایی «پیرپسر» ساخته «اکتای براهنی» که از چهارشنبه 21 خرداد امسال اکران عمومی خود را آغاز کرده است، تاکنون نقدها و نظرهای مثبت و منفی به خود اختصاص داده است. پیش از این در مجله میدان آزادی دو ریویو نقد و بررسی با دو نگاه متفاوت به قلم مجید اسطیری و مریم حسینی درمورد فیلم پیرپسر منتشر کردیم و در این مطلب، پرستو علی‌عسگرنجاد، از زاویه‌ی دیگری به تماشای این اثر نشسته است. در ادامه، شما را به مطالعه این ریویو دعوت می‌کنیم: 

لطفاً یک بلیت برای سه ساعت جنگ اعصاب!؛ نقدی بر فیلم «پیرپسر» ساخته «اکتای براهنی»

انسان افتاده بود لای چرخ‌دنده‌های صنعت و توسعه، مثل چارلی چاپلین، با نگاهی مبهوت و لبخندی ماسیده. برای زنده‌ماندن با کارخانه‌ها گلاویز بود. مرگ یک کارگر، نوید اضافه‌کاری و حقوق بیشتر برای کارگران دیگر و چه بهتر از این؟ دنیا داشت لای چرخ‌دنده‌ها له می‌شد که بکت، پروست، جویس و تنی دیگر، زدند زیر میز. جولان مدرنیسم در ادبیات، با موج پست‌مدرنیسم به سکته افتاد. پسانوگراها از واقعیت عریان جهان ترسیده بودند و می‌خواستند با قلاب کلمه، انسان را از میان چرخ‌دنده‌ها بیرون بکشند. انسان، مسکرخورده انگار، حالی‌اش نمی‌شد. منگ بود. باید سیلی می‌زدند. زدند. پسانوگراها علاج را در کتک‌کاری یافتند. واقعیت جامعه‌شان را، رخ لخت و عور مدرنیته را، وسط میدان کتاب‌هایشان به نمایش گذاشتند، شاید که خوانندگان محترم ببینند و دردشان بیاید و بیدار شوند و بفهمند جهان بی اخلاق پول‌پرست، چه جای کثافتی است!

جمعش کنیم، پسانوگراها سال‌ها در غرب تقلا کردند با درهم‌آمیختن لجن از خطه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی و جامعه‌شناختی، قرائتی از شر ارائه دهند با لبه‌های تیز، شاید که روح آدمی را بخراشد، شایدتر که پی علاج برآید. نتیجه چه شد؟ انبوهی اثر خشن سیاه پایان‌تهی موهن که صدالبته در جهان غرب کار می‌کرد و هشدار می‌داد چرا؟ چون آن‌جا خدا داشت می‌مرد! آدم‌ها محتاج بودند حتماً انتهای شب را ببینند تا بفهمند تاریکی چقدر تاریک است.

اما در ایران چه؟ ما محتاج نمایش ژرفای لجن نیستیم. اصلاً ما خودمان را بکشیم هم نمی‌توانیم اخلاق را در سراسر جامعه‌مان بکشیم! ما مردمانی خردمندیم با فرهنگی کهن که عقل خیلی‌هایمان می‌رسد هرزگی بد است، ثروت‌اندوزی و خسّت بد است، اعتیاد و دریوزگی بد است. ما محتاج تماشای تن عریان این رذایل نیستیم که تا بفهمیم بدی بد است! درست به همین خاطر است که بر این باورم پیرپسر فیلم رذل کثیفی است که جز جنایت در حق ایران و ایرانی نمی‌کند، همین‌قدر تیز و صریح و بی‌ادا!
 

«لیلا حاتمی»، در نقش «رعنا» در فیلم سینمایی «پیرپسر»
«لیلا حاتمی»، در نقش «رعنا» در فیلم سینمایی «پیرپسر»

چرا از پست‌مدرنیسم شروع کردم؟ چون آن‌ها که برای پیرپسر یقه چاک می‌دهند، سعی دارند با ایده‌ی پست‌مدرنیسم سفیدشویی‌اش کنند: «بالاخره یکی باید کثافت کف جامعه رو نشون بده تا دیده بشه که اصلاح بشه!» و دیگر کسی از خودش نمی‌پرسد اول این‌که این کثافت با چه میزان فراوانی کف جامعه‌ی ایرانی وجود دارد، دوم این‌که رواج کثافت با علاج کثافت فرق دارد، سوم این‌که در ایران ما چقدر به مدرنیسم رسیده‌ایم که حالا بخواهیم به پست‌مدرنیسم فکر کنیم و در قالب سینمای پست‌مدرن، کثافت را کفگیرکفگیر برای مخاطب بکشیم؟!

از کدام کثافت حرف می‌زنیم حالا؟ باید به خلاصه‌ی داستان پیرپسر اشاره و به این بسنده می‌کنم که این‌که پدر و پسری برای هم‌خوابگی با دختری با هم رقابت کنند اسمش کثافت است، کثافتی که در هالیوود هم قفل است!

اشاره به پست مدرنیسم دلیل دیگری هم دارد. جناب رضا براهنی، مبدع سبک پست مدرن در شعر کلاسیک فارسی است. از قضا، کارگردان پیرپسر، اکتای براهنی، پسر ایشان است! پس می‌توان انتظار داشت درک نزدیکی از پست‌مدرنیسم داشته و عاقبت آن را کاویده باشد که گویا انتظار دوری است!

پیرپسر، این فیلم مطول تقریباً دویست دقیقه‌ای، خیلی سعی کرده «سینما» باشد. سینما هم هست، اما سینمای پاکیزه و زیبایی نیست. علی‌رغم تمام خوبی‌هایی که دارد، خاکستری نمی‌شود، از سیاهی محض فاصله نمی‌گیرد. نان بازیگرهایش را می‌خورد و نان قبح‌شکنی را، وهن را، برانگیختن شهوت و خشم و انزجار را. بازی درخشان و بی‌نظیر جناب حسن پورشیرازی، فاصله‌گرفتن حامد بهداد از بازی مرسومش و خلق یک شخصیت جدید، طراحی صحنه‌ی خوب، موسیقی خوب، کادربندی‌های معنادار، این‌ها همه می‌توانستند یک سینمای متعالی اعلی بسازند، اما مانیفست کارگردان و داربست فیلم‌نامه‌ی پیرپسر این اجازه را نداده است.
 

«حسن پورشیرازی»، در نقش «غلام باستانی» در فیلم سینمایی «پیرپسر»
«حسن پورشیرازی»، در نقش «غلام باستانی» در فیلم سینمایی «پیرپسر»

به نظر می‌رسد همه‌ی ارکان فیلم در خدمت این هستند که آمریکایی‌ترین فیلم ممکن را وسط تهران بسازند! از خزانه‌ی مشروبات الکی تا گالری نقاشی و بار مشروب و مخدرش تا عتیقه‌فروشی و کنج خلوتش تا روابط میان آدم‌ها و رفتار انسان‌ها. عناصر فیلم، ایرانی نیستند. لهجه‌ی فیلم، فارسی نیست و با همین لهجه‌ی کانادایی دارد تقلا می‌کند به مخاطب ایرانی بگوید سرانجام آدم‌هایی که «سرمایه‌شان خوب‌بودنشان است» پدرکشی و مرگ برادر و در خون غلطیدن است.

پیرپسر حتی به ما اجازه نمی‌دهد از منظر هنر برای هنر تماشایش کنیم! به قدری خشونت، هرزگی، پلشتی، اضطراب، انزجار، دروغ، ولنگاری، انفعال و مادی‌گرایی در این فیلم ریخته که حتی محض سینمایش هم جذاب نیست! جز حال بد و کابوس شبانه برای تماشاگرش به ارمغان نمی‌آورد.

از همه‌ی این‌ها گذشته، پیرنگ فیلم‌نامه، ایرادهای جدی دارد: شغل غلام چیست؟ این مرد این همه دلار از کجا آورده؟ گیریم خانه‌ی پدربزرگ علی را بالا کشیده، باقی ثروتش را از کجا آورده که عین اسکروچ، خزانه‌ی مخفی و اسکناس انبارشده دارد، اما چارچنگولی به خانه‌ی زهواردررفته‌اش چسبیده؟ این مرد طماع که خرج پسرانش را هم نمی‌دهد، چطور از خیر یک آرایشگاه زنانه‌ی مجهز در خانه‌اش گذشته و سی سال درش را تخته کرده، آن هم آرایشگاهی که در پارادایم فکری او، اجاره‌رفتنش می‌تواند امکان پاخور خوبی برای رفت‌وآمد زنان به خانه‌اش باشد...!
 

«حسن پورشیرازی»، «حامد بهداد»، «محمد ولی‌زادگان» در فیلم سینمایی «پیرپسر»
«حسن پورشیرازی»، «حامد بهداد»، «محمد ولی‌زادگان» در فیلم سینمایی «پیرپسر»

رعنا چطور به‌عنوان یک دختر مجرد به خانه‌ای که سه مرد مجرد در آن ساکن هستند و ورودی مجزا و راهروی مجزا هم ندارد، اثاث‌کشی می‌کند؟ در جهان واقعی، چند دختر که اصلاً از تقیدات مذهبی کیلومترها فاصله دارند، بی توجه به امنیت جسمی و جنسی و روانی، چنین تصمیمی می‌گیرند؟ همین رعنا که از همان اول در عتیقه‌فروشی، نگاه هرزه‌ی غلام را می‌بیند، رفتار اروتیک او را با کفشش و با عکسش می‌بیند، چطور در آن خانه می‌ماند؟ دست‌درازی او را تاب می‌آورد فقط چون جایی را ندارد برود و بعد، چند سکانس آن‌طرف‌تر به‌راحتی می‌رود خانه‌ی مادرش، آن هم با ماشینی که از همسر سابقش گرفته و عقل سلیم حکم می‌کند هزینه‌اش می‌تواند صرف مسکنی دیگر شود؟!!! چطور وقتی مورد تعرض غلام قرار می‌گیرد، به او می‌گوید فکر می‌کردم آدمی، فکر نمی‌کردم نظرت این بوده باشد؟! کدام دختر این جملات را باور می‌کند آن هم وقتی هر دختری به‌راحتی نظر سوء یک مرد را در اولین دیدار با تمام احساساتش متوجه می‌شود؟! چطور برای دفع شر غلام، او و پسرانش را به حریم خانه‌اش دعوت می‌کند؟ مثلاً حضور پسرها قرار است این پیام پنهان را داشته باشد که بیایید خانوادگی رفت‌وآمد کنیم؟! در جهان رئالی که این فیلم تقلا می‌کند سنگش را به سینه بزند، چند دختر مجرد سه مرد مجرد را که یکی‌شان هم آشکارا هیز و نظرباز است، شب به خانه‌ی مجردی‌شان دعوت می‌کنند؟! وقتی این دختر مفقود شد، چرا مادرش پای پلیس را وسط نکشید؟ چرا دوستانش پی او نگشتند؟ چرا همه‌چیز میان رضا و علی خلاصه شد؟ اصلاً همین رضا و علی که مترصد خلاصی از شر پدرشان بودند، چرا او را دست پلیس ندادند که شرش برای همیشه کم شود؟ علی که می‌دانست غلام مادر رضا را کشته، چرا زودتر شک به قتل نداد و با آن همه ادای عقلانیت پای پلیس را وسط نکشید؟

خسرو در سه دقیقه‌ی پایانی فیلم ناگهان از کجا سبز می‌شود؟! شخصیتی که هیچ مابه‌ازای پیشینی برای مخاطب ندارد، چطور قرار است در یکی از مهم‌ترین پیچ‌های پیرنگی فیلم‌نامه، جا بیفتد و کار کند؟

و از همه‌ی این‌ها مهم‌تر، سؤالی که من هم بر آن پای می‌فشرم: با چه منطقی علی و رضا خودشان را هم همراه پدرشان در خانه زندانی کردند؟! با کدام عقل جوردرمی‌آید این انتخاب؟ آیا جز این است که توی اکتای براهنی برای جمع‌بندی میان برادران کارامازوف و رستم و سهراب و ضحاک ماردوش، راهی جز پشت پا زدن به روابط علّی و معلولی فیلمت نداشته‌ای؟!

 

«اکتای براهنی»، کارگردان فیلم سینمایی «پیرپسر»
«اکتای براهنی»، کارگردان فیلم سینمایی «پیرپسر»

کارگردان شاید برای این سؤال‌ها جوابی داشته باشد، اما فیلمش ندارد! و کارگردان نمی‌تواند در قالب کتابچه‌ی راهنما، خودش را به فیلم منگنه کند. بینامتنیت اثر و اشارات خوبش به منابع اقتباسی‌اش از نکات مثبت آن است، اما به قیمت قربانی‌شدن پیرنگ.

در روزگاری که گیشه‌ی ایران به دست کمدی‌های دوزاری افتاده و ساواک در سینمای خانگی سفیدشویی می‌شود و شوخی‌های زیرشکمی به‌عنوان ریلتی‌شوی خانوادگی به خورد مخاطب بی‌نوا داده می‌شود، چه بهتر از وهن فرهنگ و تمدن چندهزارساله‌ی ایرانی برای کشاندن مخاطب مثلاً فرهیخته به سینما؟! چه بهتر از این که با پروپاگاندای رسانه‌ای، تقلا کنیم منتقدین این همه لجن‌پراکنی را، متحجر و هنرنابلد جا بزنیم و به ملت بباورانیم هرکه پی واقعیت کف جامعه است باید پیرپسر را ببیند؟ جالب این‌که کارگردان گویا خودش هم می‌داند «ساسج‌پارتی» ساخته! سه مرد را نه، سر نر را در یک خانه به جان هم انداخته و آن نری که از میان این سه قرار است مرد باشد، انسان باشد، سراسر ضعف و ترس و در خود و مبل فرورفتگی و عقده و انفعال است! حتی نمی‌گذارد کمی از سکانس تنها ماندن او با رعنا و حیا و خویشتن‌داری‌اش لذت ببریم. مجال نمی‌دهد کمی به علی امیدوار و مؤمن باقی بمانیم و نشانمان می‌دهد تمام حرف‌های غلام ماردوش درباره‌ی او درست بوده. تنها شخصیت مثبت ما مثبت است چون عرضه‌ی بد بودن ندارد و تو این حرف‌ها را برای مخاطبی می‌زنی که در دنیا به مهربانی و خون‌گرمی و ایمان شهره است!

 ساخت فیلمی که تمام خط قرمزهای حتی کمرنگ‌شده‌ی پیشین را زیر پا بگذارد و با نشان دادن پاهای عریان یک زن و لباس کندن و زیر دوش رفتن و تیغ بر مچ کشیدن او و بوسه برداشتنش از لب پسری، پی فروش باشد، نام دیگرش ابتذال است، حتی اگر در زرورق سینما پیچیده شده باشد. حیف از بازی درخشان آن بازیگران که در مدار چنین منظومه‌ای، به خلأ رفت... .


مطالب مرتبط:

ریویو: نقد و بررسی فیلم «پیرپسر» ساخته «اکتای براهنی»

ریویو: نقد و نظری به فیلم «پيرپسر» ساخته «اکتای براهنی»




تصاویر پیوست

غفاری
8 مرداد 1404

خیلی عالی بود

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
ما محتاج نمایش ژرفای لجن نیستیم. اصلاً ما خودمان را بکشیم هم نمی‌توانیم اخلاق را در سراسر جامعه‌مان بکشیم! ما مردمانی خردمندیم با فرهنگی کهن که عقل خیلی‌هایمان می‌رسد هرزگی بد است، ثروت‌اندوزی و خسّت بد است، اعتیاد و دریوزگی بد است. ما محتاج تماشای تن عریان این رذایل نیستیم که تا بفهمیم بدی بد است! درست به همین خاطر است که بر این باورم پیرپسر فیلم رذل کثیفی است که جز جنایت در حق ایران و ایرانی نمی‌کند، همین‌قدر تیز و صریح و بی‌ادا!

پیرپسر حتی به ما اجازه نمی‌دهد از منظر هنر برای هنر تماشایش کنیم! به قدری خشونت، هرزگی، پلشتی، اضطراب، انزجار، دروغ، ولنگاری، انفعال و مادی‌گرایی در این فیلم ریخته که حتی محض سینمایش هم جذاب نیست! جز حال بد و کابوس شبانه برای تماشاگرش به ارمغان نمی‌آورد.

مطالب مرتبط