شنبه 21 تیر 1404 / خواندن: 7 دقيقه
پرونده پرواز بر فراز آشیانه‌ی سیمرغ | صفحه صد و سی و دوم

ریویو: نقد و نظری به فیلم «پيرپسر» ساخته «اکتای براهنی»

«پيرپسر» آخرين ساخته «اكتاي براهنی»، فرزند شاعر سرشناس معاصر «رضا براهنی»ست. اين فيلم كه با تهيه‌كنندگی بابك حميديان ساخته شده، در سال 1400 در بخش ويژه چهل وسومين جشنواره فيلم فجر به نمايش درآمد.

4
ریویو: نقد و نظری به فیلم «پيرپسر» ساخته «اکتای براهنی»

مجله ميدان آزادي: «پيرپسر» آخرين ساخته «اكتاي براهنی»، فرزند شاعر سرشناس معاصر «رضا براهنی»ست. اين فيلم كه با تهيه‌كنندگی بابك حميديان ساخته شده، در سال 1400 در بخش ويژه چهل وسومين جشنواره فيلم فجر به نمايش درآمد. در ادامه، ريويوي نقد، تحليل و بررسی اين فيلم سينمايی را به قلم مجيد اسطيری بخوانيد: 

[خطر لو رفتن قصه وجود دارد]

اثر سینمایی «اکتای براهنی» به نام «پیرپسر» یک ساختار سه‌پرده‌ای خیلی ساده دارد: پرده‌ی اول معرفی شخصیت‌ها و مطرح کردن مسئله‌ی اصلی داستان. در این پرده با «غلام باستانی» (حسن پورشیرازی) فرد متمول، هرزه، مشروب‌خوار و معتادی آشنا میشویم که دو پسر از دو زن قبلی‌اش دارد. «علی» (حامد بهداد) پسر بزرگ که درونگراست و تنش‌ها را در خودش می‌ریزد، و «رضا» (محمد ولی‌زادگان) که برونگراست و انگیزه‌ی کشتن پدر را به‌شکل جدی در سر دارد. در این پرده مسئله‌ی اصلی داستان تلاش دو پسر برای راضی کردن پدر به فروش و کوبیدن خانه و ساختن آپارتمان است. در لحظه‌ای که گویی غلام رضایت داده است، پای «رعنا متین» (لیلا حاتمی) به‌عنوان مستاجر به خانه و داستان باز می‌شود. هر دو پسر در ابتدا ناراضی هستند چون ورود رعنا مانع اجرای طرح آن‌ها برای فروش خانه است، مخصوصاً که غلام به‌طور واضح قصد سوءاستفاده از رعنا را دارد. اینکه چطور رعنا با شناختی که در ادامه‌ی فیلم از او پیدا میکنیم متوجه نیات کثیف غلام نمی‌شود و اینطور ساده‌لوحانه برخورد میکند بماند. به هر حال ورود او به داستان ما را وارد پرده‌ی دوم میکند که تنش‌ها به‌تدریج اوج میگیرد. 

پوستر فیلم «پیرپسر»
پوستر فیلم «پیرپسر»

از قضا علی که شدیداً خجالتی است از میان همه‌ی زن‌های روی کره‌ی زمین عاشق همین زن می‌شود که مطمئن است پدرش به او نظر دارد! تنش میان پدر و پسر بالا میگیرد، اما نه چندان، چون علی که شخصیت روانشناختی ضعیفی دارد قادر به رقابت با پدرش برای تصاحب رعنا نیست و هرچه رعنا به او چراغ سبز نشان می‌دهد علی «بلد نیست!». به‌علاوه علی در همراهی با رعنا که با خودنمایی در محافل هنری با سبک زندگی لاابالی‌اش به‌دنبال کسب فرصت شغلی به هر قیمتی است، در عشقش دچار تردید میشود. بالاخره وقتی که اوج داستان حساب می‌شود غلام با دادن پول بسیار زیادی، یک شب را در طبقه‌ی بالا با رعنا میگذراند اما بعداً می‌فهمیم که اتفاقی میان آن‌ها نیفتاده است. بعد از آن رعنا خانه‌ی غلام را ترک می‌کند و به خانه‌ی پدر و مادرش برمی‌گردد. علی به‌دنبال او می‌رود تا راضی‌اش کند برگردد. اینجا متوجه می‌شویم ظاهراً تنها دلیل زندگی ولنگارانه و مستقل رعنا بیماری پدرش است. همین و بس! رعنا حاضر میشود به‌خاطر علی پول را به غلام پس بدهد اما در یک زد و خورد غلام او را به خانه‌ی خالی رفیقش «غمخوار» (محمدرضا داوودنژاد) می‌برد و جنازه‌ی او را برمی‌گرداند و در حیاط خانه کنار جنازه‌ای دیگر که احتمالاً مادر رضا باشد خاک می‌کند. 

از اینجا پرده‌ی سوم آغاز می‌شود؛ یعنی جست‌وجو برای یافتن رعنا. جایی که اگر علی با شخصیت منطقی و عقلانی‌اش پای پلیس را به داستان باز نکند لااقل مادر رعنا با شخصیت سالم و دلسوزش حتماً باید این کار را بکند. اما اکتای براهنی پایش را در یک کفش کرده تا بعد از یک روند بی‌نهایت کش‌دار در رساندن داستان به اینجا، پرده‌ی سوم را با حبس کردن غلام و دو فرزندش در خانه آغاز کند و به پایان ببرد. چرا؟! آخر چرا دو پسر نباید خودشان بیرون از خانه باشند و در را روی پدرشان قفل کنند؟! رضا که عصبی و لاغر و ضعیف است و علی که این اندازه منفعل است که مدام روی مبل مچاله شده چطور می‌خواهند با محبوس ماندن در خانه از پدرشان حرف بکشند که چه بلایی سر رعنا آورده؟ نهایتاً پس از کش‌دارترین جدال بی‌معنای داستان، در زد و خورد بین غلام و رضا، علی پدرش را می‌کشد بدون اینکه موفق شود برادر ناتنی‌اش را نجات دهد و عنوان فیلم «پیرپسر» روی نگاه مات‌مانده‌ی علی درج می‌‌شود و با پخش شدن «آداجیو برای سازهای زهی اپوس 11» ساموئل باربر روی تصاویر خانه‌ی به‌شدت آشفته‌ی غلام باستانی مخاطب نفس راحتی می‌کشد که این فیلم سه‌ساعته با این همه خشونت و سیاهی به پایان رسیده است.

برای اولین بار بابت لو دادن داستان نه‌تنها از مخاطبانم عذرخواهی نمیکنم، بلکه انتظار دارم ممنونم باشید که شما را از تلف کردن پول و وقت بابت تماشای مجموعه‌ای از کثافتکاری، مشروب‌خواری، مخ‌زنی، رفتارهای اروتیک، رفتارهای هم‌جنس‌گرایانه (در رفتار رضا) و هزار چرک و عفونت دیگر که شما را در پایان داستان دلمرده و وامانده رها می‌کند، نجات داده‌ام.

«حسن پورشیرازی» در فیلم سینمایی «پیرپسر»
«حسن پورشیرازی» در فیلم سینمایی «پیرپسر»

ارسطو و کانت در صحنه‌ی جرم!

تنها یک نقد اخلاقی در مورد این فیلم سیاه و سیاه‌نما باقی می‌ماند. چون علی در این فیلم نماینده‌ی رفتار اخلاقی است، من حق دارم نقدی اخلاقی به این فیلم داشته باشم و از «ارسطو» و «کانت» کمک بگیرم؛ دو فیلسوف که تاریخ فلسفه‌ی اخلاق مدیون آن‌هاست.

ظاهراً در سینما مد شده شخصیت‌های اخلاقی را در موقعیتی قرار بدهند که ناگزیر از دست زدن به کاری غیراخلاقی بشوند و ذهن غیراخلاقی این کارگردان‌های پیروی مد از خلق چنین موقعیتی این مقصود را دارد که تمام اخلاق را زیر سؤال ببرد. حالا بیاییم و ببینیم که علی به‌عنوان یک شخصیت اخلاقی آیا فقط با فرو کردن چاقو در گرده‌ی پدرش مرتکب یک رفتار غیراخلاقی شد؟ مثلاً آیا او وقتی با رعنا به آن محافل کثیف شبانه رفت و گل کشید رفتارش اخلاقی بود؟ وقتی رعنا را مثل یک حشره‌ی قربانی در تار عنکبوت پدرش رها کرد چطور؟ رفتارش اخلاقی بود؟ به همین ترتیب می‌شود رفتارهای مختلفی از علی برشمرد که نشان می‌دهند او یک شخصیت اخلاقی تقلبی است. حتی وقتی بعد از محفل عرق‌خوری و موادکشی هنرمندها به رعنا تشر می‌زند که دنبال خودنمایی است در واقع دارد ضعف روانشناختی او را به رخش می‌کشد. اگر ارسطو اینجا بود بر اساس قاعده‌ی «حد وسط» خود حکم میکرد علی از چیزی که حد وسط ترس و بی‌باکی است دور شده و مثل ترسوها رفتار می‌کند. در واقع او همان‌طور که پدرش می‌گوید افسرده است. شاید اینجا باید به اکتای براهنی آفرین گفت. او یک شخصیت بی‌مایه و بی‌دل و جرئت را خوب ترسیم کرده. اما دفاع علی از اخلاق همه یک مشت لفاظی است تا در انتها همه‌ی خوب‌ها ترسو نشان داده شوند. عین همان چیزی که غلام، این شخصیت پلید می‌گوید.

اما اگر کانت این فیلم را می‌دید احتمالاً حرف‌های بیشتری میداشت. مثلاً کانت احتمالاً میگفت اخلاق‌گرایی علی بدون فرض یک قادر متعال که مظهر تام و تمام همه‌ی فضایل اخلاقی باشد پوچ است. کانت به فیلمی که سر سوزنی معنویت در آن وجود نداشته باشد و بخواهد یک قهرمان اخلاقی را ترسیم کند می‌خندید. به‌علاوه کانت احتمالاً در صحنه‌ی آخر دست علی را می‌گرفت و او را از جا بلند می‌کرد و می‌گفت «تو چاقو را از سر «میل» یا «تجربه» در پشت پدرت فرو نکردی، بلکه این تنها کاری بود که از دستت بر می‌آمد برای اینکه برادرت را نجات بدهی. حالا اگر دوست داری رفتار تو به یک قانون عام مبدل شود گناهکار هستی اما اگر دوست داری این رفتار به‌عنوان یک استثنا در نظر گرفته شود و در موارد مشابه کسی به قاتل چاقو نزند تو گناهکار نیستی.» آن وقت کانت می‌گفت آقای براهنی کوچک این موسیقی غمناک و این تصاویر آشفته را تمام کن.

«اکتای براهنی» در کنار پدرش «رضا براهنی»
«اکتای براهنی» در کنار پدرش «رضا براهنی»

محبوس در زندان کارگردان!

یکی از سؤال‌های بی‌پاسخ من در مورد کار خنده‌داری است که رضا و علی انجام می‌دهند و خودشان را هم همراه پدرشان در خانه حبس میکنند. واقعاً هیچ توجیه منطقی و داستانی برای این کار نمی‌شود یافت. مخصوصاً که هر دو سالم‌اند و اهل هیچ خلافی نیستند. ظاهراً اینجا باید خوانشی نمادین از داستان داشت، به این معنا که «این دعوای خانوادگی را باید اعضای خانواده حل کنند، نه پلیس.» این دلیل مطلقاً کافی نیست چون هر دو پسر احتمال می‌دهند پدرشان مرتکب قتل شده باشد. ظاهراً کارگردان دوست ندارد پلیس به‌عنوان نماینده‌ی برقراری نظم و قانون پا به این خانه بگذارد. شاید کارگردان خیال می‌کند پلیس نماینده‌ی حاکمیت است و دوست ندارد گره به دست نماینده‌ی حاکمیت باز شود! شاید هم او مجبور است برای اینکه خوانشی نمادین از پسرکشی و پدرکشی و درگیری نسل‌ها داشته باشیم، شخصیت‌هایش را بدون دلیل عاقلانه در این خانه حبس کند. به هر حال دوست دارم به این مسئله اشاره کنم که اگر واقعاً ناچار باشیم در پرده‌ی آخر خوانشی نمادین از پسرکشی و پدرکشی داشته باشیم باید گفت اکتای براهنی هیچ درسی از پدرش نیاموخته است. توصیف کشور به‌عنوان خانه‌ای مخروبه، پدر به‌عنوان سنت‌های دست و پا گیر و دروغین و پسر به‌عنوان اخلاق‌گرای ترسو مثل موش آزمایشگاهی‌ای است که «رضا براهنی» هرگز خوش نمی‌داشت. او در رمان «رازهای سرزمین من» دلیل اصلی آشفتگی کشورش را نفوذ اجنبی‌ها نشان داد و آرزوی مردم برای نابودی آمریکایی‌ها را در به‌یاد‌ماندنی‌ترین شکل نمادگرایی در ظهور «گرگ اجنبی‌کش» اسرارآمیز کوه‌های سبلان که افسران آمریکایی را می‌درید. او در رمان «بعد از عروسی چه گذشت» نشان داد فحش دادن به محمدرضا پهلوی و دوست داشتن وطن افتخاری است که از هر شخصیت ساده‌ای برمی‌آید. او در شعری که برای «خسرو گلسرخی» گفته بود شهبانوی پهلوی را به‌خاطر وطنش هجو کرد. اکتای برگرد و آثار پدرت را بخوان!
 




تصاویر پیوست

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
اگر ارسطو اینجا بود بر اساس قاعده‌ی «حد وسط» خود حکم میکرد علی از چیزی که حد وسط ترس و بی‌باکی است دور شده و مثل ترسوها رفتار می‌کند. در واقع او همان‌طور که پدرش می‌گوید افسرده است. شاید اینجا باید به اکتای براهنی آفرین گفت. او یک شخصیت بی‌مایه و بی‌دل و جرئت را خوب ترسیم کرده. اما دفاع علی از اخلاق همه یک مشت لفاظی است تا در انتها همه‌ی خوب‌ها ترسو نشان داده شوند. عین همان چیزی که غلام، این شخصیت پلید می‌گوید.

توصیف کشور به‌عنوان خانه‌ای مخروبه، پدر به‌عنوان سنت‌های دست و پا گیر و دروغین و پسر به‌عنوان اخلاق‌گرای ترسو مثل موش آزمایشگاهی‌ای است که «رضا براهنی» هرگز خوش نمی‌داشت. او در رمان «رازهای سرزمین من» دلیل اصلی آشفتگی کشورش را نفوذ اجنبی‌ها نشان داد و آرزوی مردم برای نابودی آمریکایی‌ها را در به‌یاد‌ماندنی‌ترین شکل نمادگرایی در ظهور «گرگ اجنبی‌کش» اسرارآمیز کوه‌های سبلان که افسران آمریکایی را می‌درید. او در رمان «بعد از عروسی چه گذشت» نشان داد فحش دادن به محمدرضا پهلوی و دوست داشتن وطن افتخاری است که از هر شخصیت ساده‌ای برمی‌آید. او در شعری که برای «خسرو گلسرخی» گفته بود شهبانوی پهلوی را به‌خاطر وطنش هجو کرد.

مطالب مرتبط