مجله میدان آزادی: 25 سپتامبر (3 مهر) سالروز تولد «شل سیلوراستاین» نویسنده، شاعر، تصویرگر، ترانهسرا و نمایشنامهنویس محبوب کودکان و بزرگسالان است. به همین مناسبت، در فهرست پیشرو ده کتاب برتر این هنرمند را برایتان معرفی کردهایم. این فهرست را که به قلم سپیده جانباز نوشته شده در ادامه خواهید خواند:
آدمبزرگها ـ همانها که حتی فرق بین کلاه و مار بوآیی که یک فیل را بلعیده تشخیص نمیدهند ـ اغلب او را با نام طولانی و موقر «شل سیلور استاین» میشناسند؛ مردی با ابروهای کلفت درهم پیچیده، سری طاس و نگاهی جدی که از روی تصویر سیاه و سفیدی که روی بیشتر کتابهایش چاپ شده به آنها نگاه میکند و انگار همیشه از چیزی خشمگین است. اما کسانی که جرئت میکنند کتابهای او را باز کنند بهجای آن مرد رعبآور، «عموشلبی» را میبینند. دوست بچهها و شیرها که پشت جدیت نگاهش شیطنت یک پسربچهی بازیگوش پنهان شده و خرد گمشدهای را با خود دارد که آدمیزاد در مسیر عبور از کودکی بهسمت بزرگسالی از دست میدهد.

این البته همان عکس ترسناک نیست! در گالری این مطلب میتوانید اولین تصویری را که از عمو شلبی روی جلد کتابهایش منتشر میشد پیدا کنید.
عموشلبی نویسندهی پرکاری بود و در طول زندگی شصت و هشتسالهی خود آثار فراوانی منتشر کرد. با این حال، او از ابتدا برای کودکان نمینوشت و آنطور که گفته، هیچ وقت فکر نمیکرد روزی برای کودکان بنویسد. آثار اولیهی او عموماً مال بزرگسالان هستند و در مجلات و مجموعههایی مناسب برای مخاطبان بزرگسال هم منتشر میشدند. در مصاحبهای با «پابلیشرز ویکلی» در سال ۱۹۷۵، از او پرسیدند چطور شد که به نوشتن کتاب کودک روی آورد؟ و او پاسخ داد:
«من روی نیاوردم. من هرگز قصد نداشتم برای بچهها بنویسم یا نقاشی کنم. «تامی اونگرر» دوست من بود که اصرار کرد و ـ تقریباً کشانکشان، در حالیکه لگد میزدم و مقاومت میکردم ـ من را برد به دفتر «اورسولا نوردستروم»، و او مرا قانع کرد که تامی درست میگوید؛ من میتوانم کتاب کودک بنویسم.»
امروز ۲۵ سپتامبر (سوم مهر)، سالروز تولد عموشلبی دوستداشتنی ماست. این روز را با مرور دوبارهی کتابهایی که از او خواندهاید، خواندن آنهایی که هنوز نخواندهاید، خوردن مارشمالو و ساندویچهایی که همه چیز روی آن است و قل خوردن به هر سمتی که میتوانید جشن بگیرید. در این فهرست، ده کتاب پیشنهادی ما برای خواندن در روز تولد عموشلبی را خواهید دید:

کتاب «درخت بخشنده»، ترجمه «ثمین بزرگمند»، نشر ثالث
۱. درخت بخشنده (۱۹۶۴)
«روزی روزگاری یک درخت بود... و او یک پسر کوچولو را دوست داشت.»
این جملات آغازین یکی از محبوبترین کتابهای عموشلبی است که برای چندین سال جزو پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز قرار داشت. او تا مدتها نتوانست ناشری پیدا کند که به چاپ «درخت بخشنده» علاقهمند باشد، چراکه داستان آن را برای کودکان «بیش از حد غمانگیز» و برای بزرگسالان «بیش از حد ساده» میدانستند و گمان میکردند این کتاب بین ادبیات بزرگسالان و کودکان قرار میگیرد و محبوب نخواهد شد. در نهایت او با انتشارات «هارپر اند رو» و «اورسولا نوردستروم» آشنا شد؛ ویراستاری که توانست عمق و غنای معنایی این داستان را دریابد و شجاعت دستنخورده نگه داشتن پایان غمانگیز آن را داشته باشد. «درخت بخشنده» که مفاهیمی مانند دوستی، فداکاری و بخشندگی و مرز آنها را میکاود به بیش از سی زبان ترجمه شده است، همچنان پیوسته تجدید چاپ میشود و در بسیاری از فهرستهای معتبر بهترین کتابها برای کودکان قرار دارد. نشر «ثالث» این کتاب را با ترجمهی «ثمین بزرگمند» چاپ کرده است.

کتاب «لافکادیو»، ترجمه «حمید احمدی»، نشر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
۲. لافکادیو: شیری که جواب گلوله را با گلوله داد (۱۹۵۶)
«مرد گفت: لافکادیو! تصمیمت را بگیر.
همه با هم گفتند: تصمیمت را بگیر.
ولی لافکادیوی بزرگ بیچاره نمیتوانست تصمیمش را بگیرد. او دیگر نه یک شیر درست و حسابی بود و نه یک انسان واقعی.
بیچاره! اگر شما جای او بودید ـ نه میخواستید شکارچی باشید، نه شیر ـ چهکار میکردید؟»
لافکادیو کتاب مورد علاقهی عموشلبی در میان کتابهایش بود. داستان شیری بسیار عجیب، در واقع عجیبترین شیری که میتوانید در کل عمرتان ملاقات کنید که از زندگی معمول و یکنواخت شیرها خسته میشود؛ از خوابیدن زیر آفتاب در جنگل، خامخام خوردن خرگوشهای لذیذ، جنگیدن با شکارچیها و هر کار دیگری که شیری مثل او در جنگل انجام میدهد. به همین خاطر تصمیم میگیرد به شهر انسانها بیاید و زندگی دیگری را تجربه کند. تماشای زندگی شهری انسانها و مناسباتش با چشمهای یک غریبه مثل لافکادیو، پیچیدگیها، ملالها و پوچی نهفته در آن را برای ما که به اینجور زندگی کردن عادت کردهایم آشکار میکند. کانون پرورش فکری «لافکادیو» را با ترجمهی «حمید احمدی» منتشر کرده است.

کتاب «دیدار قطعه گمشده با دایره کامل، ترجمه «شورا پیرزاد»، نشر ثالث
۳. دیدار قطعهی گمشده با دایرهی کامل (۱۹۸۱)
«قطعهی گمشده تنها نشسته بود
منتظر کسی
که بیاید
و او را با خود به جایی ببرد.»
این کتاب داستانی ساده و در عین حال عمیق و فلسفی دارد، با کلماتی اندک و تصاویری گویا که همان نقاشیهای خطی آشنای عموشلبی هستند. داستانی که هر چقدر خوانده شود به پایان نمیرسد و هیچ محدودیت سنیای برای فهمیدنش و لذت بردن از آن وجود ندارد. قطعهی گمشده فکر میکند با زوایای تند و تیزی که حرکت را برایش ناممکن کردهاند، تنها میتواند به کمک قطعههای دیگر قل بخورد. اما بعضی از آنها خیلی کوچکاند، بعضی دیگر خیلی بزرگاند، و بعضی دیگر مناسباند اما نمیچرخند. قطعهی گمشده احساس غم و تنهایی میکند تا اینکه با دایرهی کامل روبهرو میشود و در این دیدار، به راز قل خوردن پی میبرد.
این کتاب از نظر زمانی پس از کتاب «به دنبال قطعهی گمشده» نوشته شده و به نظر بسیاری افراد مکمل آن محسوب میشود. اما فرق زیادی نمیکند که کدام را اول بخوانید. مهم این است که قل بخورید. همیشه و در همهی تصمیمها مهمترین چیز این است.
«شورا پیرزاد» در «نشر ثالث» این کتاب را به زبان فارسی ترجمه کرده است.

کتاب «به دبنال قطعه گمشده»، ترجمه «شورا پیرزاد»، نشر ثالث
۴. بهدنبال قطعهی گمشده (۱۹۷۶)
«قطعهای را گم کرده بود
و خوشحال نبود
و قل میخورد و میخواند:
به دنبال گمشدهام میگردم
آهای! در همه جا
بهدنبال گمشدهام میگردم!»
همانطور که قطعههای گمشده منتظرند کسی پیدایشان کند، دایرههای نسبتاً کامل که خودشان به تنهایی میتوانند قل بخورند هم دنبال قطعهی گمشدهشان میگردند. انگار همهی اشیا دنبال چیزی هستند که بیاید و آنها را کامل کند. اما هیچ فکر کردهاید که بعد از کامل شدن، بعد از اینکه دیگر هیچ قطعهی گمشدهای نباشد که دنبالش بگردید چه احساسی خواهید داشت؟ عموشلبی با دنبال کردن قصهی یکی از این دایرهها بهدنبال پاسخی برای این سؤال میگردد.
نشر ثالث، این کتاب را هم با ترجمهی «شورا پیرزاد» منتشر کرده است.

کتاب «بالا افتادن»، ترجمه «حمید خادمی»، نشر پنجره
۵. بالا افتادن (۱۹۹۶)
«بالای تختهی شیرجه ایستادهای
مطمئن میشی صاف و مرتبه.
بررسی میکنی لیز نباشه.
مطمئن میشی وزن رو تاب میاره.
فنرش محکم باشه.
پارچهاش سر نخوره.
خوب بپره بالا پایین.
و انگشتای پات روش گیر کنن...
و از ساعت پنج و نیم اونجایی،
همه چیز رو امتحان کردی... جز شیرجه زدن!»
این کتاب یک مجموعه شعر است، آخرین کتابی که عموشلبی به چاپ رساند و سه سال بعد از آن در سال ۱۹۹۹ از دنیا رفت. نام کتاب که اسم یکی از شعرهای آن است، بازی زبانی بامزهای است با کلمهی پایین افتادن. اینجور وارونهسازیها یک عنصر همیشه حاضر در نگاه عموشلبی به دنیاست که در بیشتر شعرهای این کتاب و کتابهای دیگرش میشود پیدایشان کرد. او شبیه همان بچهای است که در این شعر، پایش به بند کفشش گیر کرده و بالا افتاده و از آنجا همه چیز را یک جور دیگر میبیند و برای ما توصیف میکند. احتمالاً دستآخر هم مانند همان بچه، آنقدر سرش گیج میرود که دلش آشوب میشود.
میتوانید این کتاب را با ترجمهی «حمید خادمی» از نشر پنجره بخوانید.

کتاب «دچراغی زیر شیروانی»، ترجمه «رضی هیرمندی»، نشر شولا
۶. چراغی زیر شیروانی (۱۹۸۱)
«او از غرق شدن میترسید
برای همین، هیچ وقت شنا نمیکرد
سوار قایق نمیشد
حمام نمیکرد
و به آبگیری پا نمیگذاشت
شب و روز در خانه مینشست
در را به روی خود قفل میکرد
به پنجرهها میخ میکوبید
و از ترس اینکه موجی سر برسد
مثل بید میلرزید و اشک میریخت
عاقبت آنقدر گریه کرد
که اتاق پر شد از اشک
و او را درخود غرق کرد!»
عموشلبی این کتاب را به دخترش «شوشانا» تقدیم کرده که در یازدهسالگی بر اثر بیماری آنوریسم مغزی از دنیا رفت. نام آن هم اشاره دارد به یک شعر به همین نام، که گویی یک گفتوگوی کوتاه میان او و شوشاناست. بعضی از اشعار این کتاب بهشکلی پراکنده در گزیده شعرهای او که به زبان فارسی چاپ شدهاند، مثلا در کتابی مانند «آقای باکلاه و آقای بیکلاه»؛ اما مترجمانی ازجمله «حمید خادمی» در نشر پنجره یا «رضی هیرمندی» در نشر شولا نیز این کتاب را بهشکل مستقل چاپ کردهاند.

کتاب «آنجا که پیادهرو پایان مییابد»، ترجمه «رضی هیرمندی»، نشر شولا
۷. آنجا که پیادهرو پایان مییابد (۱۹۷۴)
«اگر رؤیاپرداز هستی، بیا داخل،
اگر رؤیاپرداز، آرزومند، یا دروغگو هستی،
امیدوار، دعاگو، یا خریدار لوبیای جادویی...
اگر تو هم تظاهر میکنی، کنار آتشم بنشین
چون قصههای طلاییرنگ داریم برای بافتن.
بیا داخل!
بیا داخل!»
این شعر دعوتنامهای است که عموشلبی در ابتدای کتاب نوشته تا هر کسی را که ذرهای خیالپردازی دارد به خواندن شعرهایش دعوت کند. یک مجموعه شعر دیگر که مثل باقی اشعار او، هم برای کودکان خواندنی است، هم برای بزرگسالان و تصویرگریهای کارتونی او نه برای پر کردن صفحه، که برای کامل کردن شعرها آنجا هستند. جوری که اگر بعضی شعرها بدون دیدن تصویرها خوانده شوند احتمالاً نامفهوم به نظر خواهند رسید.
شعر «جایی که پیادهرو پایان مییابد» هم که نامش برای عنوان کتاب انتخاب شده یکی از شگفتانگیزترین شعرهای عموشلبی است و حامل یکی دیگر از عناصر تکرارشونده در جهانش که نحوی از بازگشت به کودکی و اعتماد به درکی کودکانه از زندگی است. او در این شعر از مکانی پنهان در جایی که پیادهرو تمام میشود اما خیابان هنوز شروع نشده است میگوید. جایی برای آهسته راه رفتن و تماشای چمنهایی نرم و سفید که فقط کودکان راه رسیدن به آنجا را بلدند. بعد همه را به رفتن از پیادهروها و خیابانهای شهر دعوت میکند:
«بیایید از اینجا برویم، جایی که دود سیاه میوزد/ و خیابان تاریک پیچ و خم دارد/ از کنار گودالهایی که گلهای آسفالتی میرویند».
«رضی هیرمندی» ترجمهی فارسی این کتاب را در نشر شولا به چاپ رسانده است.

کتاب «کی کرگدن ارزان میخواهد »، ترجمه «رضی هیرمندی»، نشر شولا
۸. کی کرگدن ارزان میخواهد؟ (۱۹۶۴)
«کسی یه کرگدن ارزون میخواد؟
میدونم یکی رو به حراج گذاشتن
با گوشهای بادبزنی و پاهای تیکوپ تیکوپی
و دمی که دوستانه تکون میده
تپل و شیرین و بغلکردنی
ساکت و آروم مثل موش
تو خونه هم کلی کار برات انجام میده
مثل...»
تا حالا فکر کرده بودید چه کارهایی از دست یک کرگدن برمیآید؟ مطمئنم که نه. قبل از خواندن این کتاب سعی کنید چند تایی را روی یک کاغذ بنویسید. بعد کتاب را باز کنید تا با خلاقیت بیپایان ذهن عموشلبی روبهرو شوید. احتمالاً بعدش بهسرعت دنبال پیدا کردن یک کرگدن ارزان بهدردبخور برای خودتان خواهید رفت. این کتاب کوچک بانمک را هم با ترجمهی «رضی هیرمندی» در نشر شولا پیدا میکنید.

کتاب «دچراغی زیر شیروانی»، ترجمه «رضی هیرمندی»، نشر شولا
۹. با همه چی (۲۰۱۱)
«وقتی شعرهایم را ورق میزنی
نمیتوانم صورتت را ببینم
اما از جایی در آن دوردستها
صدای خندهات را میشنوم
و لبخند میزنم»
این کتاب که «رضی هیرمندی» همراه با «مهرنوش پارسانژاد» آن را به فارسی برگرداندهاند ازجمله کتابهایی است که پس از مرگ عموشلبی چاپ شده. «با همه چی» شامل چندین شعر همراه با تصویرگریهای منتشرنشدهی اوست که از آرشیو شخصیاش استخراج شدهاند. نام اصلی این مجموعه شعر «Everything On It» به اشکال دیگری هم ترجمه شده، برای مثال «همه چیز روی آن»، «با همه مخلّفات» یا در نسخهای دیگر «ساندویچ پرملات». این عنوان متعلق به شعری است درباره پسربچهای که ساندویچی با همهچیز سفارش میدهد، و وقتی سفارشش آماده میشود، از اینکه «همه چیز» واقعا شامل چه چیزهایی میشود تعجب میکند!

کتاب «تمام نخ»، ترجمه «بهرنگ رجبی»، نشر چشمه
۱۰. تمام نخ (۱۳۹۴)
«تابلوئه نمیگه: «دست از هر امیدی بکش»ها ـ میگه: «تویی که وارد اینجا میشوی، دست از امیدی بکش» ـ «تویی که وارد اینجا میشوی» ـ تیکهی اصلیش اینه.»
همانطور که قبلتر گفته شد عموشلبی فقط شاعر و تصویرگر کتابهای کودک نبود، او ترانه، فیلمنامه و نمایشنامه هم مینوشت (و جالب است بدانید حتی دو جایزهی گرمی برنده شد). «بهرنگ رجبی» در این کتاب، شانزده نمایشنامه از عموشلبی را از چهار کتاب او که پیش از این ترجمه نشده بودند انتخاب کرده، به فارسی برگردانده و در نشر چشمه منتشر کرده است. این کتاب احتمالاً بهخاطر مضمونهای پیچیدهتر و بازیهای زبانی متعدد به کار رفته در آن، برای نوجوانها و بزرگسالان خواندنیتر است.