ﺳﻪشنبه 05 دی 1402 / خواندن: 14 دقیقه
پرونده پرتره هایائو میازاکی | صفحه نوزدهم

یادداشت: مواجهه انسان با طبیعت در انیمیشن‌های میازاکی

میازاکی برخلاف هم‌تایان خود در دیزنی از تمایز کلاسیک خیر و شر دوری کرده و در عوض در قلب فلسفه‌ی استودیو جیبلی به موضوع بزرگ‌تری اشاره می‌کند: رابطه‌ی میان انسان و طبیعت. اگرچه برخی، آثار این استودیو را «سینمای سبز» لقب داده‌اند، اما محدود کردن درون‌مایه‌ی‌ این آثار به موضوع تغییرات آب‌وهوایی، صدور ناعادلانه‌ترین حکم و قضاوتی نادرست است

5
یادداشت: مواجهه انسان با طبیعت در انیمیشن‌های میازاکی

مجله میدان آزادی: در نوزدهمین مطلب پرونده پرتره هایائو میازاکی خانم مهشاد حمزه‌لو یادداشتی نوشته‌اند درباره مواجهه و گفتگوی انسان و طبیعت در انیمیشن‌های کارگردان سرشناس ژاپن هایائو میازاکی. این یادداشت را در ادامه بخوانید:


«گل‌های سفید!
از شکاف دیوار
بهار می‌آید...»
(بوسون)

هایائو میازاکی را می‌توان شاعر هایکوسُرای سینمای ژاپن دانست. چراکه آثارش همچون اشعار هایکو، از جنس طبیعت و به لطافت پَری است که از دیاری دور در ژاپن سفرش را آغاز کرده، به نقاط مختلفی از جهان رسیده و همه را شیفته‌ی خود کرده است. آثاری که همچون گل‌های سفید از شکاف دیوار دنیای صنعت‌زده بیرون آمده و حامل پیام بهار هستند.

او خود اگرچه اذعان کرده که نمی‌خواهد به‌عنوان یک اکولوژیست شناخته شود، روح جان‌دار طبیعت را در اکثر آثارش زنده کرده است. آثار میازاکی نمایشگاه شگفت‌انگیز تصاویری است که از جنگل‌های قدیمی، کلبه‌های اسرارآمیز و گل‌های ظریفِ در حال بالیدن، عکس‌برداری شده‌اند. میازاکی احترام زیادی برای جهان طبیعت قائل است.

میازاکی برخلاف هم‌تایان خود در دیزنی از تمایز کلاسیک خیر و شر دوری کرده و در عوض در قلب فلسفه‌ی استودیو جیبلی به موضوع بزرگ‌تری اشاره می‌کند: رابطه‌ی میان انسان و طبیعت. اگرچه برخی، آثار این استودیو را «سینمای سبز» لقب داده‌اند، اما محدود کردن درون‌مایه‌ی‌ این آثار به موضوع تغییرات آب‌وهوایی، صدور ناعادلانه‌ترین حکم و قضاوتی نادرست است!

 طبیعت در استودیو جیبلی صرفاً یک محیط فیزیکی نیست، بلکه یادآور قدرت و زیبایی تخیل بوده و با جادویی آغشته شده است که نمی‌توان آن را انکار کرد. انیمیشن‌های استودیو جیبلی شکوه جهان طبیعت را با مضامین شینتو، بودیسم و دائوئیسم درهم آمیخته، نگاه این آیین‌ها و مذاهب به طبیعت را به تصویر می‌کشند. این زنجیره‌ی سه‌گانه، برای نمایش نگرانی‌ای پدید آمده که حاصل از دست رفتن پیوندهای انسان مدرن با طبیعت است. دنیای مدرن پر شده از موانع، حواس‌پرتی‌ها و بن‌بست‌های فریبنده. در مقابل شینتو که یک دین جان‌گراست، اعتقاد دارد ارواح طبیعی در سرتاسر جهان ساکن هستند؛ از صخره‌ها، پرندگان، درختان و رودخانه‌ها گرفته تا ماهیان و سایر موجودات! میازاکی کاملاً متأثر از این نگاه، در آثار خود به شخصیت‌بخشی عناصر طبیعی پرداخته است.

دومین عنصر تعیین‌کننده در آثار میازاکی دغدغه‌ی تکنولوژی و صنعتی شدن است. ماشین‌ها، چرخ‌دنده‌ها، دودکش‌های صنعتی، هواپیما و لوکوموتیو بخار، همه و همه همچون شخصیت‌های اصلی، پایه‌ی ثابت آثار او هستند. از کشتی و ناو جنگی پرنده در انیمه‌ی «قلعه‌ای در آسمان» گرفته تا حمامِ سنتی در «شهر اشباح» و قلعه‌ی سوپر-تکنولوژیک و جادویی در «قلعه‌ی متحرک هاول»، همه و همه تکه‌های پازلی از یک صنعت‌خانه‌ی بزرگ هستند که میازاکی می‌خواهد آن را در مقابل طبیعت قرار دهد. صنعت‌خانه‌ای که تلاشی خشن و مداوم برای رام کردن طبیعت و نابودی روح و جانِ آن دارد؛ اما با تلاشِ «منطقی» برای «مکانیکی» کردنِ طبیعت، روحِ خود را هم در این فرآیند از دست داده! اینجاست که میازاکی پای قهرمانانِ تبعیدی یا جداافتاده را به داستان‌هایش باز می‌کند تا به‌نفع طبیعت وارد نبرد شوند. چراکه طبیعت برای او از جهت قدمت و جان‌داری‌اش، بر تکنولوژی تقدم دارد و نباید زیر پای آن خرد شود.

اما مهم‌ترین نکته در آثار میازاکی این است: او تکنولوژی را به‌کلی کنار نمی‌گذارد، بلکه سعی می‌کند تا طبیعت و تکنولوژی را در صلحی نابرابر و ناپایدار به تعادلی نسبی رسانده و داستان را با آینده‌ای نامشخص تنها بگذارد. میازاکی با پایان‌های نامطمئن، ادبیاتش را از روایتی کاملاً رمانتیک دور می‌کند تا اثبات کند که دنیا و انسان آن‌قدر به تکنولوژی متکی شده‌اند که حذف آن برای‌شان غیرممکن می‌نماید. شاید این پایان‌های غیرقطعی پیوندی نامحسوس با این نیز داشته باشد که میازاکی، در دل، طبیعت‌گرایی بدبین است. بدبینی و تردیدی که حتی به مصاحبه‌ها و سخنانش هم سرایت کرده. او لحظه‌ای از تلاش برای جلوگیری از سقوط تمدن می‌گوید و لحظه‌ای دیگر آرزو می‌کند که اقیانوس، توکیو را در کام خود بکشد. آخرین اثر او، «پونیو»، تصویر تحقق‌یافته‌ی همین رؤیا به نظر می‌آید، حتی اگر در ظاهر پایان خوشی داشته باشد!

در ادامه پنج نمونه‌ی مهم از آثار میازاکی را که موضوع طبیعت را پررنگ‌تر از سایر آثار او بر پرده‌ی سینما نقاشی کرده‌اند، از دو منظر مطرح‌شده بررسی می‌کنیم.


پرنسس مونونوکه

داستان «پرنسس مونونوکه» در بستر گذشته‌ای افسانه‌ای و قرون وسطایی، درست در عصری که انسان‌ها و خدایان در کنار هم زندگی می‌کردند، طرح‌ریزی شده و گویی بهشت گمشده‌ی ژاپن را که هنوز تا دهه‌ی ۱۹۶۰ پابرجا بود زنده می‌کند؛ ژاپنی که هنوز جاده‌هایی اندک، کوه‌هایی پوشیده از جنگل و دره‌هایی مه‌آلود داشت و هنوز با هجوم بشریت، در معرض فرسایش قرار نگرفته بود. اینجاست که مونونوکه و آشیتاکا، قهرمانان این انیمه‌ی جذاب از راه می‌رسند تا طبیعت را از دست طمع و خودخواهی انسان‌هایی که در تلاش برای تسخیر و نابودی آن هستند، آزاد کنند. انسان‌هایی همچون «لیدی ایبوشی» که می‌خواهد برای سود خود جنگل را از دامنه‌ی کوه‌ها جدا کرده، به‌راحتی سنگ آهن معادن را استخراج کند و در این راستا با خدایان باستانی جنگل در جنگ و مبارزه‌ای دائم است. (البته ناگفته نماند که او این شخصیت ویژگی‌های مثبتی هم دارد که از موضوع این بحث بیرون است).

میازاکی با این شخصیت‌پردازی‌ها می‌خواهد بگوید صنعتی شدن لزوماً شر نیست؛ اما رویکرد آن به طبیعت اشتباه است و در عین حال نشان می‌دهد که صنعت می‌تواند وجود داشته باشد، اما باید مسئولانه تولید کند. انسان‌ها باید بدانند که بخشی از دنیای طبیعی هستند و اگرچه دنیای ایده‌آل خدایان باستانی که در جنگل زندگی می‌کنند هرگز بازنمی‌گردد، اما می‌توان تعادل را برقرار کرد.


شهر اشباح

در «شهر اشباح»، میازاکی بار دیگر با رجوع به آیین شینتو مفهوم خلوص را بازخوانی کرده و نگرانی خود در خصوص محیط زیست را ابراز می‌کند. او بدین منظور حمام سنتی را خلق می‌کند تا نشان دهد که چگونه دنیای مدرن، طبیعت و انسان‌ها را آلوده و غرق در سیاهی کرده است. ارواح متعفنی که به این حمام پا می‌گذارند، موجودات عجیب‌الخلقه نیستند! بلکه ارواح موجوداتی همچون رودخانه‌ای هستند که توسط زباله‌ها فاسد و متعفن شده.

این تنها یک چشمه از بازنماییِ حال تب‌زده‌ی طبیعت است؛ چراکه طبیعت نه‌تنها گرفتار فساد که در بند فراموشی و نابودی قرار گرفته. چه‌ بسا حیواناتی که به بردگی دنیای مدرن درآمده و از زیستگاه اصلی خود جدا شدند و هرگز نتوانستند به آن بازگردند. نه به این خاطر که فرصت آزادی پیدا نکردند، بلکه چون وقتی بازگشتند دیگر جنگل، رودخانه یا لانه‌ای را که بالای درخت ساخته بودند، نیافتند. میازاکی به‌خوبی این حقیقت دردناک را نشان می‌دهد که چه بسا رودخانه‌هایی که در زیر سنگ‌فرش خیابان‌ها خفته‌ا‌ند! در نهایت چیهیرو، قهرمان و راه‌حل این کابوس ترسناک به‌عنوان یک پل، میان دنیای مدرنِ رو به نابودی و طبیعتِ غرق در فساد ظاهر می‌شود و هر دو را در حمام سنتی «شهر اشباح» خالص و پاک می‌گرداند!


همسایه‌ی‌ من توتورو

میازاکی که نگران تسلیم شدن کودکان در برابر تله‌های مدرن، فرهنگ مصرف‌زده و دنیای مجازی است، برای جلوگیری از بیگانگی کودکان از طبیعت، داستانی را در نزدیکی تپه‌های سایاما طرح‌ریزی می‌کند؛ تپه‌هایی در ژاپن که مردم منطقه نگران از بین رفتن‌شان هستند. در حقیقت می‌توان «همسایه‌ی من توتورو» را ناجی تپه‌های سایاما و پادزهری برای نگرانی‌های میازاکی دانست؛ پادزهری که خالق دنیایی است عاری از حواس‌پرتی‌های دیجیتال و به‌وسیله‌ی بازی کشف می‌شود. شاید به همین دلیل هم باشد که قهرمان این داستان دو کودک هستند که با یک روح جنگلی پشمالو به نام «توتورو» دوست می‌شوند.

آنچه از این داستان درمی‌یابیم این است که کودکان هنوز زبان طبیعت را فراموش نکرده‌اند و به‌عنوان واسطه و پیام‌رسانانی در دنیای بزرگسالان عمل می‌کنند. تمام پیچش‌ها و بالا و پایین‌های داستان اتفاق می‌افتد تا این دو خواهر، پدر را به زیر سایه‌ی درخت کافور بیاورند و او را از امنیتی که ارواح جنگلی برای‌شان فراهم کرده بودند آگاه کنند. آرزوی میازاکی این است که تمام بزرگسالان این جهان که در جدال و قهری طولانی‌مدت با طبیعت‌اند، همچون پدر این دو دختر کوچک به گذشته بازگردند و در کنار درختانی که ناجی نسل‌های بعدی هستند، خانه بسازند.


نائوشیکا از دره‌ی باد

در این جهان، قارچ‌های عظیم‌الجثه به بلندای درختان سرخ می‌رویند! دنیایی با جنگل‌های انبوه که هاگ‌های سمی را به بیرون پرتاب می‌کنند، جایی که حشرات جهش‌یافته و غول‌پیکر تکامل یافته‌اند تا بر هر کسی تسلط داشته باشند!

 «نائوشیکا از دره‌ی باد»، داستان پساآخرالزمانی میازاکی است که در آن خطر بزرگی بقای انسان را تهدید می‌کند. میازاکی در این انیمه با الهام از مسمومیت‌های صنعتی متیل جیوه در خلیج میناماتا، نسخه‌ای از طبیعت را خلق کرده که در حال منقرض کردن بشریت است. با این حال هنوز به امید و انتظار ناجی‌ای وجود دارد که «با زمین بزرگ پیوند خواهد خورد و مردم را به سرزمین پاک راهنمایی خواهد کرد».

اگرچه مردم این سرزمین گمان می‌کنند که طبیعتِ خون‌خوار و پلید، دشمن اصلی آن‌هاست، طی آزمایشاتی معلوم می‌شود که در تمام این مدت قارچ‌های سمی و موجودات جهش‌یافته، از آلوده بودن خاک نشئت گرفته و جنگل سمی، واکنش دفاعی طبیعت برای پاک‌سازی خود بوده است. پیام میازاکی در این انیمه این است که هر آنچه با خاکی که در آن زندگی می‌کنیم انجام دهیم در نهایت ثمر و میوه‌ای شده و از آن برمی‌خیزد و این‌گونه انسان با قطع ارتباط خود با محیط زیست، نه‌تنها طبیعت را در جبهه‌ی مقابل خود قرار داده، که به جنگی با خود می‌رود!


پونیو

در شهری که مردمش دریا را زباله‌دانی برای پسماند زندگی می‌دانند و فراموش کرده‌اند که آنچه جان‌های‌شان را سیراب نگه داشته چیست، تمام ماهی‌ها از دنیای موجودات روی ساحل بیزارند. با این حال یک ماهی قرمز کوچولو به اسم پونیو می‌خواهد شبیه ماهی سیاه کوچولوی صمد بهرنگی به کشف دنیای فراتر و روی ساحل برود!

پونیو مصمم و جسور سفرش به دنیای بیرون از آب را آغاز می‌کند و با تبدیل شدنش به انسان، نظم طبیعت را به هم می‌ریزد. سونامی و سیلاب‌ها در حال فروخوردن شهر هستند و تنها یک چیز است که طبیعت و انسان را نجات می‌دهد؛ بازسازی یک پیوند ازدست‌رفته! پیوندی که مدت‌هاست بین انسان و دریا شکسته شده و سموم مرگ‌آسا از میان این شکاف به دریا، زندگی موجودات و مردم ساحل رخنه می‌کند. میازاکی در آخرین اثرش بار دیگر اثبات کرده که اگر دوستی انسان و طبیعت نخ‌نما نشود و نبرد، تقابلی هم در کار نخواهد بود؛ اما وای از آن روز که این دوستی از میان برود.

با نگاهی بر این آثار گویی معنای هایکویی که میازاکی برای طبیعت سروده است، روشن‌تر می‌شود. آثار میازاکی بیدارکننده‌ی‌ کنجکاوی گمشده‌ی دوران کودکی‌مان است که مدت‌ها در انتظار سایه‌بان امن جنگلی اسرارآمیز بوده!

با این تفاسیر اگرچه میازاکی به‌عنوان محیط‌بان سرسخت طبیعت شهرت پیدا کرده و در آثارش ما را به تأمل در مورد اثرات مضر سرمایه‌داری سوق می‌دهد، اما به هیچ عنوان علاقه ندارد به‌عنوان یک حامی محیط زیست شناخته شود! او شاعر انیمه‌سرای سینما شده، چون عاشق طبیعت است! او وقتی در مورد پروژه‌ی جنگل توتورو، یک جنبش مستقل برای نجات تپه‌های سایاما، صحبت می‌کند، می‌گوید: «اگر آن‌ها یک دسته فاشیست بوم‌شناس بودند، از کمک به آن‌ها دست می‌کشیدم!» به عبارت دیگر، حمایت او ناشی از احترام واقعی به عشق مردم به منطقه است، نه اعتقاد به آنچه که «درست» می‌نماید. اگر پیامی زیست‌محیطی هم از فیلم‌های میازاکی برداشت شود، این است: اجازه ندهید از محیط زیست محافظت کنیم، زیرا مجبوریم آن را نجات دهیم! اجازه دهید این کار را انجام بدهیم، زیرا زیباست، خوشحال‌مان می‌کند، احترام ما را برمی‌انگیزد و به تخیل ما جان می‌بخشد!

 




  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
طبیعت در استودیو جیبلی صرفاً یک محیط فیزیکی نیست، بلکه یادآور قدرت و زیبایی تخیل بوده و با جادویی آغشته شده است که نمی‌توان آن را انکار کرد. انیمیشن‌های استودیو جیبلی شکوه جهان طبیعت را با مضامین شینتو، بودیسم و دائوئیسم درهم آمیخته، نگاه این آیین‌ها و مذاهب به طبیعت را به تصویر می‌کشند

اما مهم‌ترین نکته در آثار میازاکی این است: او تکنولوژی را به‌کلی کنار نمی‌گذارد، بلکه سعی می‌کند تا طبیعت و تکنولوژی را در صلحی نابرابر و ناپایدار به تعادلی نسبی رسانده و داستان را با آینده‌ای نامشخص تنها بگذارد

مطالب مرتبط