مجله میدان آزادی: امروز در تقویم دانش ایرانی زادروز دکتر محمد قریب پزشک سرشناس و محبوب ایرانی است. به همین بهانه سمت تازهی «بهترین سریالهای تلویزیون» پرونده را به نقد و بررسی سریال «روزگار قریب» اختصاص میدهیم. تولید این اثر فاخر در دوران مدیریتی «علی لاریجانی» بر صدا و سیما کلید خورد و در زمان مدیریت «عزتالله ضرغامی» از قاب شبکه سه سیما پخش شد. این یادداشت را به قلم آقای «مجید اسطیری» -داستاننویس و منتقد- در نهمین صفحه از پروندهی «روزی روزگاری تلویزیون» بخوانید:
جابهجا کردن مرزهای واقعگرایی! در سریال روزگار قریب
پخش سریال «روزگار قریب» در سال 1386 از تلویزیون ایران آغاز شد. سریالی که بر اساس زندگی دکتر محمد قریب، بنیانگذار پزشکی نوین اطفال در کشور ساخته شده و فیلمبرداری آن از اسفند سال 1381 آغاز و در 28 مهر 1387 پایان گرفت.
پیشنهاد ساخت این سریال در سال 81 به کیانوش عیاری داده شد. عیاری تعریف کرده است که سیمافیلم بهعنوان تهیهکننده او را مخیر کرده بود بین دو چهرهی ملی یکی را برای تولید سریال انتخاب کند: استاد شهریار و دکتر محمد قریب.
عیاری پیش از آن سابقهی کارگردانی دو مجموعه تلویزیونی «خانه به خانه» و «هزاران چشم» را داشت اما «روزگار قریب» که یک سریال تاریخی مربوط به دوران پیش از انقلاب محسوب میشد، برای او تجربهی تازهای بود. از طرفی او بهتازگی فیلم تحسینشدهی «بودن یا نبودن» را کارگردانی کرده و مورد توجه جامعهی پزشکی قرار گرفته بود. بهعلاوه خودش هم اطلاعات خوبی از دانش پزشکی پیدا کرده بود. همهی اینها میتوانند در شمار دلایلی قرار گیرند که باعث شد عیاری دکتر قریب را برگزیند. اما به نظر میرسد از همهی اینها مهمتر ناشناخته بودن شخصیت دکتر محمد قریب برای اکثریت مردم ایران، عیاری را بهسمت این انتخاب سوق داده باشد. این نکته را وقتی تصدیق خواهید کرد که بدانید عیاری اساساً کارگردانی است کاملاً بیوفا/بیاعتقاد به فیلمنامه. بنابراین انتخاب شخصیتی که مردم حساسیت و شناخت کمتری روی زوایای زندگیاش دارند بستر مناسبتری است برای جولان کارگردان.
شاید بتوان گفت مهمترین سریال تاریخی مربوط به این دوره که پیش از آن ساخته شده بود «کیف انگلیسی» است که برههی تاریخی پهلوی را در کنار داستانی با تم عاطفی تعریف میکند. اما عیاری قرار بود با سبک واقعگرای خود یک سریال بیوگرافی بسازد و شاید چندان نگران رفتن از راه تکراری نبود.
«روزگار قریب» بهعنوان یک سریال زندگینامهای تعهد کمی به مرور سرگذشت دکتر محمد قریب داشت، ولی این شاید یکی از مهمترین دلایل تبدیل شدن این سریال به یکی از سریالهای تاریخیاجتماعی قوی در تاریخ رسانهی ملی باشد. شاید اگر قرار بود مسیر داستان بیش از این بر زندگی دکتر قریب متمرکز باشد، شاهد یک سریال تمام بیمارستانی میشدیم (البته همین که هست نیز صحنههای فراوانی در بیمارستان دارد) اما برداشتن نقطهی کانونی روایت از روی وقایع زندگی دکتر قریب و پرداختن به مسائل جامعه اثر را برکشیده و بر غنای آن افزوده است.
کیانوش عیاری به بهانهی دکتر قریب وقایع مهم دوران زندگی او مثل قحطی تهران در زمان جنگ جهانی دوم، شیوع بیماری تیفوس، کودتای رضاخان و نامهی اعتراضی جمعی از اساتید دانشگاه را واکاوی میکند.
بهعلاوه عیاری به بهانهی مرور زندگی یک پزشک نامدار ایرانی، گذری دارد بر تاریخ پزشکی نوین ایرانی. قسمتهای زیبای مربوط به تحصیل محمد قریبِ جوان در دانشکدهی پزشکی از جمله بخشهای موفق این سریال هستند. اما مقدمهی این گذر بر تاریخ پزشکی نوین، نظری است که عیاری بر طبابت سنتی دارد و تصاویری عمیق و ماندگار از ارزش طب سنتی ایرانی از خویش بر جا میگذارد. این تصاویر مربوط به قسمتهای کودکی محمد قریب در گرَکان است.
قسمتهای اول آغازی قوی و دوستداشتنی برای این سریال رقم زدند. انتخاب دقیق مهران رجبی که بازیگریاش اصلاً تکنیک را به رخ مخاطب نمیکشد، باعث شد کاراکتر پدر دکتر قریب یکتنه بار جذابیت قسمتهای اول سریال را به دوش بکشد. عیاری در این قسمتها با ساختن یک شخصیت فوقالعاده بهیادماندنی، قرینهای برای شخصیت دلسوز و فهمیدهی پدر دکتر قریب طراحی میکند. این شخصیت بهیادماندنی لطفعلی، شاگرد گیج و گول و کینهای حکیم روستاست که مرحوم حسین پناهی در نهایت شایستگی نقش او را بازی میکند. در قیاس با سطحینگری و حواسپرتی این شاگرد بزرگسال است که تیزهوشی و پاکی محمد قریبِ کودک خودش را نشان میدهد.
«روزگار قریب» بهرهی خوبی از بضاعت جلوههای ویژهی کامپیوتری زمان خودش برده است. اگرچه نتیجهی نهایی صحنههای دارای جلوههای ویژه (مثل پرت شدن یک نفر از روی قطار دودی شهرری و کشته شدنش) امروز دیگر مخاطب را راضی نمیکند، اما برای دههی هشتاد قطعاً کار موفقی بود. قابل قبولترین دستاورد جلوههای ویژه را در تیتراژ آغازین سریال میتوان دید که چهرهی محمد قریب از کودکی تا پیرسالیاش تغییر میکند.
عمق میدان در تصویرها و موقعیتها در سریال روزگار قریب
«روزگار قریب» در بیان تصویریاش نمونهی کمنظیری از «پرسپکتیو» است، آن هم در دورهای که دوربینهای با عمق میدان امروزی هنوز به چرخهی سریالسازی وارد نشده بودند. تقریباً هیچ نمای تخت و یکلایهای در سریال وجود ندارد و در همهی نماها بازیگران بهدرستی در صحنه چیده شدهاند، بیحرکت نیستند و به قاب پیش روی تماشاگر عمق میدهند. دکوپاژ عیاری بینقص است.
از طرف دیگر در این سریال نهتنها هیچ سکانسی بدون تنشهای روانی وجود ندارد که حتی در کوتاهترین مجالها هم شخصیتهای سیاهیلشکر با هم چالشهای کوچکی دارند. این نیز بهنوعی پرسپکتیو در شخصیتپردازی میانجامد. آنچه در جلوی تصویر دیده میشود چالشهای کوتاه و کوچک است ولی در عمق داستان چالشهای اساسیتر سریال را شاهدیم که قصه را پیش میبرند. این دو دست چالشهای نزدیک و دور، در کنار هم یک تصویر بسیار واقعگرا را ترسیم میکند. شاید بتوان ریشههای «هایپررئالیسم» کیانوش عیاری را در مکتب داستانی جنوب پیدا کرد. چراکه عیاری متولد اهواز و مأنوس با فضای هنری جنوب بوده است. ای بسا محصولات هنری مهم مکتب داستان جنوب مثل آثار احمد محمود که تلخیهای زندگی فرودستان را در عریانترین شکلشان نمایش میدهند، در شکلگیری رویکرد واقعگرای عیاری مؤثر بوده باشد. چون عیاری نیز صحنههای بسیار تلخی در این سریال خلق کرده است. شاید کمتر سریال ایرانی این همه گزندگی و تلخکامی را یکجا به خانههای مردم برده باشد: خودکشی دختری که میخواهند او را به مرد پیری شوهر دهند، خودکشی بیوهزن تنگدستی که قبل از خودش فرزندانش را به چاه میاندازد و در همان حال فریاد میزند «خدایا منو ببخش»، خودکشی مادری که شاهد مرگ دختربچهی سرطانیاش است، مرگ روستاییان از تیفوس در حالی که از ترس ابتلا هیچ کس به آنها کمک نمیکند و در بیابانها آواره شدهاند، مرگ یک مجروح سیاسی که قرار است پنهانی پایش را قطع کنند، ویلان شدن سربازان گرسنه در بیابانهای اطراف تهران پس از اشغال کشور و بینهایت صحنههای دردناک دیگر که در دل هر قسمت این سریال جا گرفتهاند، نشان میدهند عیاری از رمانتیکبازی برخی سریالهای مشابهاش کاملاً مبراست و بهدنبال خلق صحنههایی است که با واقعگرایی بیحد و مرزشان گریبان مخاطب را بگیرند و تا سالها در ذهن او باقی بمانند.
36 ساعت بدون فیلمنامه!
عجیبترین جنبهی کارگردانی عیاری این است که او تقریباً بدون هیچ فیلمنامهای این اثر را ساخته است! یکی از بازیگران تعریف میکند که در ابتدا برای نقش او فقط سه صفحه دیالوگ در اختیارش گذاشتهاند! اما عیاری مدام صحنههای دیگری میآفرید و سرانجام همان سه صفحه دیالوگ هم ضبط نشد! رضا کیانیان، ناصر هاشمی، بهناز جعفری و خیلی دیگر از بازیگران این مجموعه گفتهاند که عیاری معمولاً دیالوگی به آنها نمیداده و در صحنه دیالوگها را برای آنها میگفته تا تکرار کنند! اگرچه درمورد بدون فیلمنامه کار کردن عیاری جای شبههای نیست اما این حیرتانگیز است که او چگونه شخصیتپردازیهای نسبتاً پیچیدهی شخصیتهای تاریخی مثل مهندس بازرگان (در سه دورهی نوجوانی، جوانی و پیری) و آیتالله فیروزآبادی (با بازی کیانیان) را بدون داشتن فیلمنامه کامل انجام داده و خوب از آب درآورده است؟
فراتر از اینها خود عیاری تعریف کرده است که بارها پیش آمده که هنگام آغاز فیلمبرداری نهتنها فیلمنامه نداشته بلکه حتی هیچ ایدهای برای آن پلان نداشته و به بازیگران پیشنهادهای خلقالساعه میداده، اما بهمرور از میان همان برداشتهای فیالبداهه یک ایده و یک قصه شکل میگرفته که کل یک سکانس را خلق میکرده. عیاری نداشتن فیلمنامه در برخی فیلمهای سینماییاش را هم تأیید کرده و هیچ گاه بهدنبال پنهان کردن این ویژگیاش نبوده است. اگرچه چنین شیوهای حرفهای به نظر نمیرسد اما باید اعتراف کرد نهایتاً نتیجهی کار است که قضاوت میشود. بازیگران «روزگار قریب» جملگی بیان کردهاند علیرغم نبودن فیلمنامه، بهخاطر احاطهی کامل کارگردان بر کار، همگی اعتماد کاملی به او داشتهاند و میدانستهاند که نقشهی بزرگی در ذهن او وجود دارد.
«روزگار قریب» بهواسطهی موضوعش یعنی زندگی نخستین متخصص طب اطفال کشور، مملو از کودکان است. بازی گرفتن از این بچهها خود یکی از مهارتهایی است که هر کارگردانی از پس آن برنمیآید و ممکن است در پایان اینطور به نظر بیاید که یک مشت کودک بیخود و بیجهت در صحنهها حضور دارند. اما کودکان در کار عیاری خودِ خودشان هستند، با شیطنتهای بیوقفهشان. شیطنتهایی که حتی اگر فراموش کنند، کارگردان به آنها میآموزد!
عیاری با دو فیلم «تنوره دیو» و «آن سوی آتش» نشان داده بود به مسائل زندگی فرودستان علاقهمند است. هر دو فیلم دربارهی ثروتی حرف میزنند که زیر زمین است (یکی آب و یکی نفت) و سرمایهداران از آن بهرهمند میشوند و فقرا بیبهره میمانند. او «روزگار قریب» را هم بهانهای برای مرور فقر و انواع تأثیرات تلخ آن روی زندگی تودهی مردم قرار داد.
در پایان باید گفت ذات پیشنهاد ساخت سریال دربارهی دکتر محمد قریب از طرف صداوسیما کاری قابل تحسین است. چراکه الگویی برای توجه به انسانهای فداکاری است که عموم مردم کمتر با آنها و خدماتشان آشنایی دارند.