مجله میدان آزادی: امروز یکم اردیبهشت ماه، روز گرامیداشت «ابومحمّد مُشرفالدین مُصلِح بن عبدالله بن مشرّف» متخلص به سعدی است که در حافظهی عمومی بسیاری از اهالی ایرانزمین با حکایتهای گلستان و اشعار بوستان نقش بسته است. به همین مناسبت اعظم سعادتمند نگاهی داشته است به زندگی و آثار سعدی بزرگ که در ادامه میخوانید:
از قرن هفتم
از همهی آدمهایی که در قرن هفتم هجری در روزگار پرآشوب لشکرکشیها و کشمکشها به دنیا آمدهاند، عاشقی کردهاند، برای بقای حس شادمانی جنگیدهاند، بهدنبال جایی امن برای ساعتی استراحت دویدهاند، طعم زخم و مرهم و فراق و وصل را چشیدهاند و خلاصه زندگی کردهاند، چند نفر را میشناسیم و از میان آنهایی که میشناسیم اگر بنا به انتخاب یکی باشد، یکی که هنوز میشود صدایش را شنید و در روشنایی صدایش راه پیمود که را نام میبریم؟
سعدی، این نام آغشته به غزل، این جان غرقه در عشق و این واعظ شوخطبعِ خوشمنش، انتخاب من و بسیاری دیگر است. مسافر بیپروایی که از شیراز تا بغداد و شام و مراکش و حبشه و حجاز رفت تا بوستان و گلستانی به ارمغان بیاورد، برای تمام فصلها و زبانها و زمانها، مردی که وطنِ فارسی مدیون شعر و نثر اوست. سعدی سالک جهانگردی است که از درویشان و تاجران، صوفیان و پادشاهان و خلاصه مردمان، داستانهایی نه تنها برای شنیدن که برای آموختن و به کار بستن دارد. او هنرمندی است که از زاویههای بسیاری به مردم و زمانه و جهان نگریسته است و به همین دلیل برای آشنایی با او باید از زاویههای زیادی به او نگریست. او هم استاد نثر است هم نظم، هم قصیدهسراست هم غزلسرایی یگانه، هم موعظهگری با زبان تیز اما شیرین است که پند میدهد و ملامت میکند، هم معاشری اهل مزاح و خوشطبعی. او نه تنها مسافر سرزمینهای دور و نزدیک شده است، بلکه در خطههای جسمانی و عقلانی و روحانی هم سیرها کرده است.
در صحبت شیراز
دقیقا نمیدانیم سعدی در چه سالی متولد شدهاست، عدهای تولدش را در سال 589 یا چند سال قبل از آن دانستهاند و گروهی دیگر معتقدند احتمالا او در بین سالهای 600 تا 615 به دنیا آمده است، حتی نمیدانیم نام او «ابومحمد مشرفالدین مصلح پسر عبدالله» بوده است یا «ابومحمد مصلحالدین مشرف پسر عبدالله».
پدرش عبدالله در دربار سعد زنگی، حاکم شیراز خدمت میکرد، او مردی زاهد و پرهیزکار بود که در تربیت پسرش اهتمام جدی داشت، سعدی از کودکی به آموختن نماز و روزه و تلاوت قرآن مشتاق بود. خاندان مادریاش ظاهرا از اهالی کازرون بودند و عدهای معتقدند قطبالدین شیرازی از اقوام مادری او بوده است. او در کودکی پدرش را از دست داد و طعم یتیمی را چشید:
«ز عهد پدر یادم آید همی
که باران رحمت بر او هر دمی
که در طفلیام لوح و دفتر خرید
ز بهرم یکی خاتم زر خرید»
در صحبت بغداد
سعدی در شیراز از محضر عالمان و ادیبان بهره میبُرد و امکانات تحصیل او در مدارس شیراز فراهم بود؛ اما حملهی مغول به ایران، حملهی غیاثالدین، برادر جلالالدین خوارزمشاه به فارس و پناهنده شدن «سعد بن زنگی» حاکم فارس به قلعهی استخر و هرجومرج داخلی در شیراز باعث شد که سعدی دل از شیراز برکند و راه بغداد در پیش بگیرد.
«دلم از صحبت شیراز به کلی بگرفت
وقت آن است که پرسی خبر از بغدادم
سعدیا حب وطن گر چه حدیثیست صحیح
نتوان مُرد به سختی که من این جا زادم»
سعدی حدودا در سال 620 هجری وطنش را ترک کرد تا در مشهورترین مدرسهی زمان خود، نظامیهی بغداد، تحصیلاتش را ادامه دهد. او به خاطر تسلط به زبان عربی، اشتیاق وافر به دانستن، تلاش و کوشش در آموختن علوم، کمک به طلاب دیگر در فهم فقه، کلام و تفسیر و سرودن شعرهای لطیف و عاشقانهی فارسی و قطعات عربی به چهرهای دوستداشتنی در نظامیه تبدیل شد و از همین رو شاید حسادت عدهای را نیز برانگیخت.
او با جادوی شعر، نه تنها فارسیزبانان فارس را، که همزبانان سمرقند و خراسان و ماوراءالنهر، بلخ و بامیان، مولتان و سند تا تبت، چین و ختا را گرد خود جمع کرد.
شیخ شیراز در بغداد علاوه بر تحصیل علم، به محافل وعظ و دیدار زاهدان و زیارت قبور عرفا و مجالس سماع نیز رفتوآمد میکرد. روح ماجراجوی او، بهدنبال شناخت بود و شاید همین امر باعث میشد به گفتوگو با صنفهای مختلف جامعه علاقهمند باشد. او به نوعی عرفانِ اخلاقگرایانهی فارغ از زهد و سکر تمایل داشت. در این عرفان شریعت و طریقت به هم آمیخته بود و مریدان به انجام آداب شریعت مقید بودند.
در زمان حضور او در بغداد، گرانی ارزاق و اجارهی خانه بیداد میکرد؛ اما او از این حیث مشکلی نداشت و عدهای حدس میزنند او تحت حمایت و توجه حاکم شیراز، رها از دغدغهی تأمین مخارج زندگی بوده است.
سعدی سرودن را از روزگار زندگی در شیراز آغاز کرده بود ولی ظاهرا نخواسته بود به شاعری شهره شود تا مبادا مجبور به ماندن در دربار و مدح سلطان شود. دربارهی تخلص سعدی هم، صاحبنظران دلایل متفاوتی را حدس زدهاند؛ از جمله به خاطر احترام به «اتابک سعد بن زنگی» -فرمانروای شیراز- یا به دلیل انتساب به «سعد بن عباده» صحابی رسول خدا(ص).
در صحبت سفر
سعدی پس از تحصیل در بغداد درحالیکه فقیه و متکلم و واعظ و شاعری بود که به زبان عربی و فارسی تسلط داشت، عازم سفر به سرزمینهای دیگر شد. دقیقا نمیدانیم از کجا به جا، نمیدانیم آیا همهی سرزمینهایی که در آثارش از آنها قصههایی نقل میکند را دیده است یا نه؟ شاید او شماری از قصههایی که شنیده است را هم از دیدههای خود به حساب آورده اما مهم این است که قصه و حکایت برای او ظرفی است تا اندیشههای اخلاقیاش را بازگو کند.
به هر حال از آثارش چنین بر میآید که او، شام، مصر، عربستان، حبشه و مغرب را پشت سر گذاشته است. سعدی در صنعا یکبار دیگر ازدواج میکند، صاحب طفلی میشود، آن طفل را از دست میدهد و زندگیاش از هم میپاشد:
«به صنعا درم طفلی اندر گذشت
چه گویم کز آنم چه بر سر گذشت
در این باغ سروی نیامد بلند
که باد اجل بیخش از بن نکند»
شیخ تصمیم میگیرد برای انجام مناسک حج به مکه برود و بعد به مصر، تونس، بیتالمقدس و سرانجام به شام میرود و در دمشق فرصتی برای مطالعه و دیدار و بحث با دانشمندان مییابد. سعدی در طرابلس طعم اسارت در بند صلیبیها را میچشد و در حلب از همنشینی زنی تندخو، خاطراتی به ذهن میسپارد، کمکم فراق از شهر و دیارش او را دلتنگ میکند و به فکر بازگشت به شهر محبوبش میافتد.
«در اقصای عالم بگشتم بسی
به سر بردم ایام با هر کسی
تمتع به هر گوشهای یافتم
ز هر خرمنی خوشهای یافتم
چو پاکان شیراز، خاکینهاد
ندیدم، که رحمت بر این خاک باد
تولای مردان این پاکبوم
برانگیختم خاطر از شام و روم»
از شام به شیراز
«سعدی اینک به قدم رفت و به سر باز آمد
مُفتیِ ملت اصحاب نظر باز آمد»
سعدیِ پنجاهساله پس از سالها سفر و اقامت در کاروانسراها و خانقاهها و کشتیها، پس از سالها تجربهی عشق و شادی، محنت و گرسنگی، بیماری و حتی اسارت، با دلی بیخویشتن و خاطری شورانگیز به وطن بازگشت. بیش از سی سال زندگی در غربت و دربهدری، از او شاعری شیداتر، فقیهی عاقلتر، واعظی با زبانی تیزتر و طنازی نکتهبینتر آفریده بود. او سفر کرده بود و شعرهایش را در هر جا که رحل اقامت افکنده بود، در سینهی مردمان چون عطر گیاهی تسکیندهنده و تکثیرشونده به یادگار گذاشته بود. کولهبار او دفترهای شعرش بودند که بعدها آنها را غزلیات قدیم خواندند و عشق بیپایانش به خوبی و زیبایی.
زمان بازگشت او به شهر محبوبش مصادف بود با حکومت «اتابک ابوبکر سعد» و شهرت شاعری او هنوز شیراز را پر نکرده بود. اتابکان با تدبیر خود فارس را از حملهی مغول و هرجومرجی که سایر سرزمینها را دربرگرفته بود در امان داشته بودند و امنیتی قابلقبول بر شهر حاکم بود. آنقدر که مردم از سایر شهرها برای داشتن یک زندگی آرام به شیراز پناه میآوردند.
سعدی فقیه بود اما به بحث کردن و فتوا دادن بیعلاقه. او واعظ و متکلم بود و با اینکه در طول سفر به مجلس گفتن و موعظه کردن پرداخته بود؛ اما به جمع کردن مردم دور خود بیاشتیاق بود. نه اهل گوشهنشینی بود نه تجارت. او شاعر بود اما نه شاعری که از درباری به دربار دیگر رود و مدح پادشاهان بگوید. او روح آزادیخواهی بود که میخواست جهان را با همهی محنتها و شادیهایش تجربه کند، بیآنکه پایبند مکانی باشد. در نهایت سعدی صلاح دانست به عنوان واعظ و متکلم به شیراز بازگردد تا شاعریاش ریسمان اسارت او، در دربار حاکمان نشود. شاعر عاشقپیشه شروع میکند به موعظه و نصایح او بر دل و جان مردم مینشیند. ناگفته نماند که سعدی در سالهای حضور دوبارهاش در شیراز گرچه مدح هم گفته است اما در خلال آن جرئتمندانه بارها ممدوحش را به عدالت و مدارا با مردم و عبادت و بندگی پروردگار فراخوانده است.
«خردمند شاها، رعیت پناها
که مخصوص بادی به تأیید سرمد
یکی پند پیرانه بشنو ز سعدی
که بختت جوان باد و جاهت مجدد
نبودست تا بوده دوران گیتی
به ابقای ابنای گیتی معود
چنان صرف کن دولت و زندگانی
که نامت به نیکی بماند مخلد»
شیخ پس از بازگشت به شیراز شاهکارهای ادبی خود را میآفریند تا بزرگترین افتخارات زبان فارسی رقم بخورد و کمکم آوازهی سخن او نه تنها شیراز را پر میکند؛ بلکه از مرزها عبور میکند. سعدی، معلم عشق و اخلاق فقط متعلق به فارسیزبانان نیست و ترجمههایی از آثار او به زبانهای مختلف انجام شده است.
در صحبت مرگ
دربارهی تاریخ رحلت او نیز اختلاف نظر وجود دارد، مرگ او را بین سالهای 690 تا 694 هجری دانستهاند، به هر حال شیخ شیراز در سالهای پایانی قرن پر آشوب هفتم، پس از عمری طولانی و پر ثمر، بهسوی سفر آخرش راهی شد و در عبادتگاهی که محل اقامت او در روزگار کهنسالیاش بود، دفن شد و مزارش همچنان زیارتگاه دوستداران عشق و درویشی و انگشتنمایی و ملامت است، زیارتگاه معتقدان به تربیت و قناعت و خاموشی و مدارا.
«هزار سال پس از مرگ من چو بازآیی
ز خاک نعره برآرم که مرحبا ای دوست
غم تو دست برآورد و خون چشمم ریخت
مکن که دست برآرم به ربنا ای دوست
اگر به خوردن خون آمدی هلا برخیز
و گر به بردن دل آمدی بیا ای دوست
بساز با من رنجور ناتوان ای یار
ببخش بر من مسکین بینوا ای دوست
حدیث سعدی اگر نشنوی چه چاره کند
به دشمنان نتوان گفت ماجرا ای دوست»
آثار سعدی
شیخ اجل در زمان حیاتش اقدام به جمعآوری برخی مکتوبات خود چون بوستان و گلستان و طیبات کرده است. «علی بن احمد بن ابیبکر بیستون» از مشهورترین گردآورندگان آثار اوست که یک بار در سال ۷۲۶ و بار دوم در سال ۷۳۴ هجری به جمعآوری کلیات سعدی پرداخته است که بار دوم برای پیدا کردن آسانتر اشعار، غزلیات سعدی را بهترتیب الفبای حرف آخر ابیات مرتب کرده است.
تمام آثار افصحالمتکلمین در کتابی به نام کلیات سعدی چاپ شده است که در ادامه مهمترین آنها را مرور میکنیم:
بوستان: شیخ سرودن بوستان یا سعدینامه را آنگونه که خود میگوید در سال 655 هجری تمام میکند:
«به روز همایون و سال سعید
به تاریخ فرّخ میان دو عید
ز ششصد فزون بود پنجاه و پنج
که پُر دُر شد این نامبردار گنج»
اشعار آن به احتمال زیاد در راه بازگشت او از شام به شیراز سروده شده است. «شیخ مشرف الدین» دلیل نظم این کتاب را آوردن ارمغانی برای دوستانش در شیراز بیان میکند:
«دریغ آمدم زآن همه بوستان
تهیدست رفتن سوی دوستان
به دل گفتم از مصر قند آورند
برِ دوستان ارمغانی برند
مرا گر تهی بود از آن قند، دست
سخنهای شیرینتر از قند هست»
بوستان یک منظومهی تعلیمی است که در قالب مثنوی و بر وزن شاهنامهی فردوسی سروده شده است، این کتاب با بخش «در نیایش خداوند» آغاز میشود و پس از آن شامل ده باب است یا به قول حضرت شیخ «این کاخ دولت»، «ده در از تربیت» دارد. گویا سعدی سعی دارد در سلوکی که شامل ده مرحله است، انسان را به کمال اخلاقی برساند و نکتهی جذاب این مراحل این است که مقصود کلام سعدی گر چه پند و نصیحت است و زبانش گرچه گاه با هشدار و ملامت نیز همراه میشود اما آنچنان در قصهها و حکایتها پیچیده شده است که شیرین است و دلنواز. سعدی به سعادت دنیوی و اخروی انسان میاندیشد، هدف او از سرودن بوستان اصلاح جامعه است.
گلستان: سعدی شاهکار دیگرش گلستان را در سال 656 هجری به نثر مسجع آمیخته با نظم با زبانی روان و دور از تکلف میآفریند. این کتاب بیمانند شامل یک دیباچه و هشت باب است، او در این اثر، گوشههایی از زمانهی خود را ترسیم میکند و به نصیحت و گفتگو با اقشار مختلف جامعه ایرانی میپردازد. شیخ اجل ابتدا از مهمترین چهرههای جامعهی خود یعنی پادشاهان و درویشان حکایاتی میآورد و سپس در فضیلت قناعت و فواید خاموشی، عشق و جوانی، ضعف و پیری، تأثیر تربیت و آداب صحبت قصههایی میگوید برای درس گرفتن و بیآنکه احساس ملالی به مخاطبش دست دهد او را موعظه میکند. بعضی از حکایات گلستان از تجربیات سعدی نشأت گرفتهاند و برخی زاییدهی تخیل او هستند.
سعدی به غیر از گلستان، آثار دیگری نیز به نثر دارد، که عبارتاند از: نصیحهالملوک، رسالهی عقل و عشق و مجالس پنجگانه. با اینحال هیچکدام به قدرت و جذابیت گلستان نمیرسند، آنچنانکه هیچ نثر دیگری در تاریخ ادبیات فارسی نتوانسته جایگاهی بالاتر از گلستان سعدی پیدا کند و شاید به همین دلیل هم باشد که روز بزرگداشت سعدی همزمان روز نثر فارسی نیز نامگذاری شده است.
اشعار: اشعار سعدی شامل قصاید، غزلیات، مثنویات، رباعیات، قطعات، ملحقات و مفردات، ترجیعبند و... است و از میان آنها البته که سعدی استاد غزل است و سعدی غزلسرا برای من و بسیاری دیگر، از سعدی بوستان و گلستان و قصیده و... پررنگتر و دلرباتر است.
قدرت زبان غنایی او که همهی قبیلهاش عالمان دین بودند از همان عشقی سرچشمه میگیرد که به او شاعری آموخته است.
«همه قبیلهی من عالمان دین بودند
مرا معلم عشق تو شاعری آموخت»
غزل سعدی شرح ماجراهای دل آدمی در مواجهه با هستی است و این یکی از دلایل موفقیت او در غزل است.
«پیش از این گویند سعدی دوست میدارد تو را
بیش از آنت دوست میدارم که ایشان گفتهاند»
سعدی مفاهیم را به موجزترین شیوهی ممکن در قالب الفاظ میریزد، زبانش آنقدر روان و واضح و قابل درک و در عین حال دستنیافتنی است که آن را سهل و ممتنع توصیف کردهاند، جایگاه هر کلمه در شعرش آنقدر محکم است که تغییر یا جابهجایی آن از زیبایی شعر میکاهد.
عشق محمد بس است و آل محمد
علاوه بر عشق و زیبایی و موضوعات تربیتی و اخلاقی، آثار او سرشار از اشارههای قرآنی است. سعدی هر کتابش را با نیایش پروردگار آغاز میکند و باب دهم بوستان را نیز به مناجات اختصاص داده است. همچنین او در ستایش رسول خدا و اهل بیتش شعرهایی دارد که حکایت از ارادت او به این خاندان دارد.
«فردا که هر کسی به شفیعی زنند دست
ماییم و دست و دامن معصوم مرتضی
پیغمبر، آفتاب منیر است در جهان
وینان ستارگان بزرگند و مقتدا
یارب به نسل طاهر اولاد فاطمه
یارب به خون پاک شهیدان کربلا
دلهای خسته را به کرم مرهمی فرست
ای نام اعظمت در گنجینهی شفا»
مطلب مرتبط:
بهترین غزلهای عاشقانه سعدی