مجله میدان آزادی: امروز هشتم نوامبر، سالروز تولد نویسندۀ انگلیسی ژاپنیتبار « کازوئو ایشی گورو» است. او از سال 1981 تا کنون در زمینههای مختلف رماننویسی، مقالهنویسی، فیلمنامهنویسی و ترانهسرایی فعالیت داشته است و موفق به دریافت جوایز متعددی همچون نوبل ادبیات، من بوکر، نشان امپراتوری بریتانیا، شوالیه ادب و هنر فرانسه و نشان خورشید فروزان ژاپن شده است. به همین مناسبت تکنگاری نگاهی به زندگی آثار ایشی گورو را به قلم نرگس فرجادامین بخوانید:

«ایشی گورو» در زمان کودکی
ایشیگورو؛ خدای راویهای پنهانکار
«ایشیگورو» را معمولاً نویسندهای بریتانیایی معرفی میکنند؛ اما من نمیدانم چطور میشود کسی را که اسمش به ژاپنیترین شکل ممکن توی گوش آدم طنین میاندازد، بریتانیایی دانست. اصلاً این ترکیب را ببینید: سِر(sir) کازوئو ایشیگورو! مگر میشود؟!
از آن طرف ماجرا هم وقتی یک ژاپنی با چشمهای بادامی انتخاب میکند به زبان انگلیسی داستان بنویسد، سخت است که او را از اهالی زبان انگلیسی ندانی.
با تمام این اوصاف من ایشیگورو را نویسندهای ژاپنی میدانم، چون کیفیتی ژاپنی در داستانگویی و فضای اندیشهاش وجود دارد که غیرقابل کتمان است. جایی دربارهی او میخواندم این کیفیتی را که در آثارش هست «مونونوآهاره» میگویند (اصطلاحی ژاپنی) که من آن را برای خودم «غمِ پنهان» ترجمه میکنم.

عکسی از خانوادۀ «ایشی گورو»
کازوئو ایشیگورو در سال ۱۹۵۴ در ناگاساکی ژاپن متولد شد، اما فقط پنج سال در زادگاهش زندگی کرد و پس از آن بههمراه خانوادهاش به انگلستان مهاجرت کرد. ظاهراً والدینش قصد مهاجرت دائمی نداشتهاند. پدرش که یک اقیانوسشناس بود برای پروژهای تحقیقاتی به انگلستان دعوت شده بود، اما روزگار آنها را در انگلستان پابند کرد. به اظهار خودش، والدینش در خانه بهشکلی ژاپنی او را پروردهاند؛ زبان ژاپنی به او آموختهاند، با آدابورسوم ژاپنی آشنایش کردهاند، و تلاش کردهاند رشتهی ارتباط فرزندشان را با زادگاهش حفظ کنند. همهی اینها باعث شد تا او -به قول خودش- مدام در حال ساختن ژاپنی خیالی در ذهنش باشد، زیرا مرتبهی بعدی که توانست ژاپن را از نزدیک ببیند، سی سال پس از آن مهاجرت اولیه بود.
ایشیگورو تحصیلاتش را در انگلستان ادامه داد، مدرک کارشناسیاش را در رشتهی انگلیسی و فلسفه از دانشگاه کِنت و مدرک کارشناسی ارشدش را در رشتهی نویسندگی خلاق از دانشگاه آنگلیای شرقی دریافت کرد و پایاننامهی کارشناسی ارشدش تبدیل شد به اولین رمانش: «منظرهی پریدهرنگ تپهها».
«منظرهی پریدهرنگ تپهها» که در ۱۹۸۲ منتشر شد، سرآغاز به وجود آمدن اقلیمی مهآلود در جغرافیای ادبیات داستانی بود؛ اقلیمی در ظاهر ساکت و ایستا که در آن راویهای داستانها آنقدر کمحافظه، ناهشیار یا گناهکارند که نمیتوانند -یا شاید هم نمیخواهند- گذشتهشان را به یاد بیاورند. مثلاً «اوتسوکو»، راوی همین رمان «منظرهی پریدهرنگ تپهها»، زن ژاپنی میانسالی است که با مردی انگلیسی ازدواج کرده و از ناگاساکیِ ژاپن به انگلستان مهاجرت کرده؛ او آنقدر در خودکشی دخترش گناهکار است که... نه بگذارید چیز بیشتری از داستان نگویم، وگرنه اگر بخواهید بعد از خواندن این نوشته بهسراغ رمان بروید حظ کلنجار رفتن با ساختار معمایی آن را تا حدی ازتان گرفتهام! بگذارید جور دیگری راجع به جهان داستانی ایشیگورو حرف بزنم.

«ایشی گورو» در جوانی
روانشناسان مکتب گِشتالت میگویند مغز آدمیزاد کلنگر است؛ اصلاً واژهی آلمانی گِشتالت به معنای «شکل کلی» است. این خاصیت باعث میشود ذهن آدمیزاد تلاش کند کل را جایگزین اجزا کند. این اتفاق در یادآوری خاطرات هم رخ میدهد؛ شما وقتی بعد از چند سال بخواهید رویدادهای روز عروسیتان را برای کسی تعریف کنید، هرچه به ذهنتان فشار بیاورید تصاویری کلی را به یاد میآورید. حالا اگر چیزی در آن روز اذیتتان کرده باشد و جزئیاتش را به یاد نیاورید، ذهنتان تلاش میکند جاهای خالی را به صلاحدید خودش پر کند و مثلاً تقصیر کمآمدن باقالیپلو با گوشت را بیندازد گردن شکمبارگی طایفهی طرف مقابل! در حالیکه حقیقت ماجرا این بوده که طایفهی خودتان خرابکاری کرده. مغز شما نیت بدی ندارد، فقط با این سازوکار دفاعی از شما محافظت میکند. این همان اتفاقی است که در رمان «منظرهی پریدهرنگ تپهها» برای اوتسوکو هم میافتد.

«هنرمندی از جهان شناور»، اثر «ایشی گورو»
وقایع رمان بعدی آقای نویسنده، «هنرمندی از جهان شناور»، که در سال ۱۹۸۶ منتشر شد، باز هم در ژاپن اتفاق میافتد، آن هم ژاپنِ بعد از جنگ جهانی دوم که تحت تأثیر فرهنگ آمریکاییهای اشغالگر دچار تغییر ماهیت شده است. «ماسوجی اونو»، راوی این داستان، مثل اوتسوکو تلاش میکند گذشتهاش را به یاد بیاورد، با این تفاوت که او فراموش نکرده، فقط تلاش میکند از شما و از خودش پنهان کند که چه نقشی در شکست فاجعهبار کشورش در جنگ داشته. او وقایع را بهصورت انتخابی برای شما تعریف میکند. «اونو»، زن و پسرش را در جنگ از دست داده و حالا فقط دو دختر دارد، اما آنها مخصوصاً «نوریکو»، دختر کوچکتر، به پدر هنرمندشان که روزگاری نقاش مشهوری بوده افتخار نمیکنند و شما در ابتدای داستان با خودتان فکر میکنید چه فرزندان ناخلفی! اما هر چقدر کلاف داستان بازتر میشود، که البته به لطف پنهانکاری آقای اونو بهکندی باز میشود، متوجه میشوید چرا نوریکو با پدرش دشمنی دارد.

«بازمانده روز»، اثر «ایشی گورو»
بعد از انتشار دو رمان کاملاً ژاپنی، وقت آن رسیده بود که ایشیگورو یک رمان کاملاً انگلیسی بنویسد: «بازماندهی روز»؛ اثری بزرگ که جایزهی بوکر را برای نویسندهاش به ارمغان آورد. راوی این رمان «آقای استیونز» است؛ سَرپیشخدمتی که تمام زندگیاش را وقف خدمت به ارباب اشرافیاش کرده و به این کار افتخار میکند. او آنقدر به درستی کارش ایمان داشته که حتی عواطف شخصیاش را هم قربانی خدمت به اربابش کرده. استیونز به بهانهی سفری چند روزه، مرخصی میگیرد و در مسیر سفر، خاطراتش را مرور میکند، اما چیزهایی را عامدانه مخفی میکند، مثلاً این حقیقت را که «لرد دارلینگتون»، اربابش، حامی نازیها بوده است. این اثر بزرگ را چند مترجم به فارسی برگرداندهاند، اما من شخصاً شیفتهی ترجمهی «نجف دریابندری» از این رمان هستم. در اقتباس سینمایی این رمان، «آنتونی هاپکینز» نقش استیونز را بازی میکند.

«تسلیناپذیر»، اثر «ایشی گورو»
رمان «تسلیناپذیر» که در سال ۱۹۹۵ منتشر شد، شاید بدترین اثر ایشیگورو باشد. ماجرای داستان که با سفر یک پیانیست مشهور به شهری کوچک برای اجرا در مراسمی عمومی شروع میشود، در ادامه به کابوسی بیانتها و بیمعنا تبدیل میشود. حتی در این رمان کابوسوار هم راوی، «آقای رایدر»، مدام تلاش میکند چیزهایی از گذشتهاش را از شمای خواننده مخفی کند.

«وقتی یتیم بودیم»، اثر «ایشی گورو»
رمانهای بعدی ایشیگورو، «وقتی یتیم بودیم»، «هرگز ترکم مکن» و «غول مدفون» همگی از همان الگوی قبلی پیروی میکنند و حالا شما که قدم به قدم با آقای نویسنده پیش آمدهاید، دیگر میدانید که نباید به راویهای داستانهایش اعتماد کنید، میدانید که آنها چیزی را از شما پنهان میکنند؛ همین باعث میشود یک بازی ذهنی خوشایند بین شما و راوی داستان شکل بگیرد؛ مدام در حرفهایش دنبال جاهای خالی میگردید و سعی میکنید حدس بزنید در قدم بعدی چه رازی از گذشتهی او برایتان آشکار خواهد شد.
به غیر از «وقتی یتیم بودیم» که ماجرای «کریستوفر»، کارآگاهی جوان است که والدینش را در کودکی از دست داده و حالا میخواهد بدی را از روی زمین ریشهکن کند اما طبق معمول در گذشتهاش گیر افتاده، رمانهای «هرگز ترکم مکن» و «غول مدفون» که رمانهای قرن بیست و یکمی نویسنده هستند، طبعآزمایی او در ژانرهای جدید هم هستند. رمان «هرگز ترکم مکن»، که فیلمی هم از روی آن اقتباس شده، در ژانر علمیتخیلی قرار میگیرد، اما گمان نکنید قرار است با سفینههای فضایی و رباتهای انساننما سر و کله بزنید. جهان این داستان به ایشیگوروییترین یا به عبارت بهتر به ژاپنیترین شکل ممکن، مینیمال و کمجزئیات است و آنچه در آن اهمیت دارد، عواطف موجوداتی است که خودشان هم نمیدانند میتوانند خود را یک انسان واقعی بدانند یا نه؟ آنها برای خدمت به انسانهای دیگر باید از زندگی و سلامتی خودشان بگذرند و سؤالی که برای مخاطب پیش میآید این است: آیا اساساً این کار اخلاقی است؟

«غول مدفون»، اثر «ایشی گورو»
رمان «غول مدفون» یک داستان فانتزی است؛ رمانی که در آن واقعاً غول و جن و پری هست، و البته تسلط نویسنده را بر افسانههای فولکلور و تاریخ انگلیس نشان میدهد. در این داستان، دیگر رسماً مِهی آمده و با خودش فراموشی آورده (حالا نه که تا قبل از این بدون مِه هم شخصیتهای داستانهای ایشان فراموشی نداشتند!). شخصیتهای اصلی داستان زوج پیری هستند که بهدنبال پسر گمشدهشان میگردند، اما مشکل این است که مطمئن نیستند اصلاً پسری داشتهاند یا نه!
سال ۲۰۱۷ سال اتفاق بزرگ بود، سالی که در آن ایشیگورو برندهی جایزهی نوبل ادبیات شد. بهنظر من بهعنوان یک طرفدار پر و پاقرص، او حقیقتاً شایستهی دریافت این جایزه بود.
ایشیگورو در سالهای بعد از دریافت نوبل یک رمان منتشر کرده با نام «کلارا و خورشید». این رمان هم مثل «هرگز ترکم مکن» در دستهی علمیتخیلیها جا میگیرد، ولی با همان ویژگیهای ایشیگورویی. در این داستان مسئلهی اصلی این است که آیا دستکاری ژنتیکی آدمها برای رسیدن به گونهای ارتقایافته اخلاقی است یا نه؟ راوی این رمان هم ویژه و عجیب است و انتخابش چالشی بزرگ برای یک داستاننویس، با این حال باز هم فکر میکنم بهتر است ماجرا را لو ندهم تا حظ مطالعهی کتاب را ضایع نکرده باشم.

«شبانهها» اثر «ایشی گورو»
ایشیگورو چند مجموعه داستان کوتاه هم دارد که از بین آنها فقط «نوکتورنز» یا «شبانهها» به فارسی ترجمه شده. داستانهای این مجموعه ادای دینی هستند به عشق آقای نویسنده به موسیقی. او که خودش در سالهای جوانی بهصورت جدی به موسیقی میپرداخته در مصاحبهای گفته:
«برای من همیشه همپوشانی زیادی بین داستان و ترانه وجود داشته. سبک من بهعنوان یک رماننویس اساساً از آموختههایم در نوشتن ترانهها ناشی میشود. برای مثال، ویژگی صمیمی و اول شخصِ اجرای یک خواننده برای مخاطب، به رمانهایم نیز منتقل شده، همانطور که نیاز به نزدیک شدن ظریف به معنا با قرار دادن آن در فضاهای بین خطوط نیز به این امر دامن زده است.»
ایشان اخیراً در وادی سینما هم دستی برده. فیلم «زیستن» محصول ۲۰۲۲ که بازسازی انگلیسی از فیلم ژاپنی «زیستن» اثر «کوروساوا»ست، اسم ایشیگورو را بهعنوان فیلمنامهنویس در شناسنامه دارد.

فیلم «زیستن» به فیلمنامهنویسی «ایشی گورو»
ایشیگورو غیر از نوبل ادبیات، چندین جایزهی معتبر ادبی دیگر هم در کارنامهاش دارد، همچنین چند نشان و لقب ادبی-هنری هم دریافت کرده است؛ ازجمله «نشان خورشید تابان» از دولت ژاپن.
به گمان من ایشیگورو خیلی بیش از آن چیزی که دیگران فکر میکنند، ژاپنی است.