مجله میدان آزادی: در چهل و دومین صفحه از پرونده «هزار و یک سریال» به سراغ سریال «داریوش» رفتهایم. کارگردانی و نویسندگی این سریال به عهده هادی حجازیفر بوده و اولین تجربهی این کارگردان در ساخت سریال شبکه نمایش خانگی محسوب میشود. در ادامه ریویوی نقد و بررسی این سریال را به قلم سیدحسام فروزان - نویسنده، مترجم و خبرنگار - بخوانید:
همه چیز از یک پیامک تبلیغاتی آغاز شد: «پوست شیر بر تن داریوش، سریال داریوش هماکنون در فیلمنت». قبل از آن در پوستر و تبلیغات شهری سریال با شمایل هادی حجازیفر روبهرو بودیم که شخصیت نعیم سریال «پوست شیر» را تداعی میکرد. قبل از اینها هم علی سرتیپی مدیر پلتفرم فیلمنت از ساخت ادامهی (اسپین آف) سریال «پوست شیر» در اردیبهشت سال ۱۴۰۳ خبر داده بود. همهی اینها دست به دست هم داد تا سریال «داریوش» با «پوست شیر» مقایسه شود. هادی حجازیفر پس از تجربهی موفق فیلم «موقعیت مهدی» و سریال «عاشورا» اولین سریال خود در شبکهی نمایش خانگی را نیز تجربه میکند. شکی نیست که نویسندگی و کارگردانی و بازی همزمان او در «داریوش» گامی بلندپروازانه محسوب میشود. نوید محمودی پس از موفقیت «پوست شیر» تهیهکنندگی «داریوش» را بر عهده میگیرد. حال باید ببینیم این مجموعه تا چه حد انتظارها را برآورده کرده است.
پوستر سریال «داریوش» ساخته «هادی حجازیفر»
داستان از چه قرار است؟
«داریوش» از ۲۷ تیرماه ۱۴۰۳ در روزهای چهارشنبه از پلتفرم فیلمنت پخش شد. فیلمنت در رقابت با فیلیمو پس از دو سریال موفق «در انتهای شب» و «افعی تهران» خیز برداشته بود تا با استفاده از موفقیت برند «پوست شیر» برگ برندهی دیگری رو کند. «داریوش» شروع خوبی داشت و در قسمت اول امیدواری زیادی ایجاد کرد که شاهد سریالی تمام و کمال باشیم. داستان از بازگشت داریوش(با بازی هادی حجازیفر) از ترکیه به ایران آغاز میشود. او یازده سال قبل بهخاطر قتل رفیقش سیروس در یک ماجرای دزدی به ترکیه فرار کرده و زندگی مخفیانهای در پیش گرفته. حالا بهرام (پسرخالهی مقتول، با بازی محسن قصابیان) که گندهلات محله است به داریوش خبر داده که رضایت اولیای دم را گرفته و او میتواند به وطن بازگردد. داریوش در بازگشت متوجه میشود نقشهی بهرام این است که داریوش جای طلاهای دزدیدهشده را نشان دهد وگرنه بهرام و دار و دستهاش نمیگذارند آب خوش از گلوی او و خانوادهاش پایین برود. کل قصهی سریال عبارت است از جستوجو برای طلاها و تقابل و رویارویی نهایی داریوش و همراهانش و جان سالم به در بردن از مهلکهی بهرام و دار و دستهی خلافکارش.
«هادی حجازیفر» در نقش داریوش
داریوش چهجور سریالی است؟
ژانر اصلی «داریوش» درام اجتماعی است اما گاهی به کمدی و اکشن هم نقب میزند. داستان باز هم به سیاق بیشتر سریالهای پلتفرمهای ایرانی در جنوب شهر میگذرد. لاتبازی و دزدی و قتل و سرقت و خلافکارانی که از زندان آزاد شدهاند و فعالیت شریف خود را از سر میگیرند! «داریوش» کاملاً در دام ژانر نکبت یا اجتماعی چرک نمیافتد و از آن فاصله میگیرد. اگر کمدی سیاه یا درام جنایی مدنظر سازندگان بوده، میتوان گفت چندان به هدف خود نرسیدهاند. خشونت زیادی در سریال جریان دارد که تاحدودی اقتضای قصه است اما به نظر میآید بعضی صحنههای خشن برای مرعوب کردن مخاطب و تأثیرگذاری مضاعف به سریال الصاق شدهاند. بهرام یک نفر را زندهزنده میسوزاند و یکی را هم با دستهای خودش خفه میکند.
یکی از درونمایههای اصلی قصه جسارت و شجاعت نداشتن و ناتوانی در روبهرو شدن با ترسهاست. شخصیت داریوش درست در تقابل با نقشآفرینیهای قهرمانانهاش در «پوست شیر» و فیلمهای «ایستاده در غبار»، «لاتاری» و «آتابای» قرار میگیرد. کلیدواژههای قصه البته همانهاست که در «پوست شیر» هم داشتیم: رفاقت، خیانت، انتقام و ناموسپرستی.
«سحر دولتشاهی» در نقش ساقی
همیشه پای حواشی در میان است
حواشی برای سریالهای ایرانی مثل شمشیر دولبه است؛ گاهی باعث توجه بیشتر بینندگان میشود و گاهی هم آتش اثر را سرد میکند. حواشی این سریال از همان اول از عنوان مجموعه و استفاده از ترانهی «یاور همیشه مومن» داریوش اقبالی شروع شد؛ ترانهای که در تبلیغات اولیه از آن استفاده شد اما پس از اعتراض صاحب اثر از مجموعه حذف شد. البته این حاشیه به نفع سریال تمام شد و بر جذابیت اولیهی آن افزود. حاشیهی دیگری که در قسمتهای میانی رقم خورد، صحنهی واکنشهای ریتمیک (مشکوک به رقص) سحر دولتشاهی بود که بسیار در فضای مجازی سروصدا کرد و شایعهی توقیف سریال را به وجود آورد.
چه نقدهایی بر داریوش وارد است؟
«داریوش» شروع امیدوارکنندهای داشت و میتوان گفت تا سه چهار قسمت توانست مخاطب را مشتاق نگه دارد. اما در ادامه مجموعه دچار افت و خیزهای فراوانی شد و در نهایت انتظاری را که به وجود آورده بود برآورده نکرد. عوامل و بازیگران مشترک سریال با «پوست شیر» توقعات را از آن بالا برد. قصهی «داریوش» لاغر و کممایه است و گنجایش یک سریال سیزدهقسمتی را ندارد. شاید اگر با یک مینیسریال شش یا نهقسمتی طرف بودیم که با ریتم تندتری روایت میشد نتیجهی بهتری به بار میآورد. قسمتهای میانی داریوش گاهی معمولی و حوصلهسربر است و قصه پیش نمیرود و به ماجراهای فرعی پرداخته میشود. نوعی لکنت در روایت و خلق روابط شخصیتها وجود دارد که تا آخر درست نمیشود. خردهروایتهای «داریوش» به قصه عمق نمیدهند بلکه بیشتر باعث سردرگمی و کلافگی مخاطب میشوند. اگر «پوست شیر» سریال خوبی از کار درآمد، یک دلیلش ایجاد تعلیق درست و استفاده از خردهروایتها در خدمت کلیت اثر بود. خیلی وقتها قصه پیش نمیرود و در عرض حرکت میکند. تأکید و تکرار بیجای برخی سوژهها به کار لطمه زده است. مثلاً ترسو بودن کاظم و داریوش چندین بار نشان داده میشود.
«هادی حجازیفر» در نقش داریوش
پاشنه آشیل «داریوش» در فیلمنامه است و بیتوجهی به منطق روایی. فیلمنامهی کار گیج و سردرگم و آشفته است و خط سیر منظمی را پی نمیگیرد. سوژهها مطرح میشوند و گاهی بلاتکلیف و رها باقی میمانند. مثلاً موضوع طلاها بهعنوان اصلیترین مسئلهی قصه گاه به فراموشی سپرده میشود. فیلمساز حاشیه میرود و وقت تلف میکند. یک دلیل بیتوجهی به منطق روایی این است که در کل ماجراهای جنایی سریال، پلیس غایب است یا نقشی حاشیهای در حد جمع کردن صحنهی جنایت را ایفا میکند! دار و دستهی بهرام هر کاری دلشان میخواهد میکنند و کارهایشان هیچ عقوبتی ندارد.
اما یکی از نقاط قوت سریال ترکیب بازیگران و بازیهای آنهاست. بهجز شهاب حسینی و علیرضا کمالی، تماشاگر بقیهی بازیگران را در «پوست شیر» دیده و خاطرهی خوبی از آنها دارد. ترکیب هادی حجازیفر، مهرداد صدیقیان، ژیلا شاهی، عباس جمشیدیفر در کنار سحر دولتشاهی و یک نقشآفرینی عالی از محسن قصابیان در نقش بهرام جذاب و کنجکاویبرانگیز است. به جرئت میتوان گفت اگر بازیهای خوب مجموعهی هنرپیشگان نبود، «داریوش» با نقدهای منفی بیشتری مواجه میشد.
همچنین سریال سر و شکل حرفهای دارد و طراحی صحنه و نور و تصویربرداری و موسیقی آن در حد استانداردهای پلتفرم است. در کارگردانی و دکوپاژ از سبک برادران محمودی در «پوست شیر» تقلید شده. کاملاً مشخص است که نوید محمودی بهعنوان طراح قصه، نقشی بیشتر از یک تهیهکننده در شکلگیری سریال داشته. فیلمنامه را هادی حجازیفر نوشته است و گاهی نوعی سانتیمانتالیسم و آبکی بودن «فیلم هندیوار» به اثر تزریق کرده. نوعی کمدی در برخی سکانسها هست که مخاطب تکلیف خود را با آنها نمیداند! مثلاً در سکانس حملهی دار و دستهی بهرام به خانهی لیلا، داریوش را میبینیم که با حوله و ریش نتراشیده به خانهی وحید پناه میبرد. در این صحنه طنزی هست که با موقعیت تراژیک قصه تناسبی ندارد. یا وقتی لیلا داریوش را به خانه راه نمیدهد او ادای گریه کردن درمیآورد و دخترش را فریب میدهد. تکلیف تماشاگر با چنین کاراکتری معلوم نیست.
«محسن قصابیان» در نقش بهرام
از برگ برندههای سریال «داریوش» خلق شخصیت بهرام است. یک بدمن یا ضدقهرمان درست و حسابی که مثل رضا پروانه در «پوست شیر» لایق یک دنبالهسازی است. کاراکتر بهرام آنقدر محوری است که اگر نام سریال را بهرام میگذاشتند بهتر بود! از نظر شخصیتپردازی باید گفت هادی حجازیفر با خلق شخصیت بهرام به دستاورد مهمی میرسد. محسن قصابیان شمایل مهیبی از یک ضدقهرمان خلق میکند که شکستناپذیر مینماید و میتواند حتی وقتی چاقو به شاهرگش خورده آدم بکشد! او در عین حال عاشقپیشه است و حاضر است برای رسیدن به لیلا هر کاری بکند. اگر بقیهی کاراکترهای سریال نیز بهاندازهی بهرام قوام پیدا کرده بودند با یک سریال مثالزدنی مواجه میشدیم. فکرش را بکنید، اگر داستان از زاویهدید بهرام روایت میشد چقدر متفاوت بود.
اما شخصیتپردازی نصفه و نیمهی دیگر کاراکترها به کار لطمه زده است. ژیلا شاهی که در فیلم و سریال «موقعیت مهدی» نقش همسر حجازیفر را بازی میکرد اینجا بهعنوان دختر او باورپذیر نیست. کاراکتر ساقی (با بازی سحر دولتشاهی) نیز با آن گذشتهی عجیب و غریب و زندگی باورنکردنی که خیلی تند و گذرا روایت میشود، منطقی و ملموس از کار درنیامده. زنها در این قصه منفعل و کاملاً وامدار مردها هستند و نقش پیشبرندهای در قصه ندارند. لیلا، ساقی و مادر سهراب (نسرین مقانلو) اینگونهاند. ساقی بهشکل رابینهودی مجسم میشود که بعد از تلکهی مردان ثروتمند، از عواید این کار به نیازمندان کمک میکند! کاراکترهایی مثل وحید (با بازی مهرداد صدیقیان) و مرتضی و رامین و سهراب و سیفی بلاتکلیف رها شدهاند و دلایل اعمالشان برای تماشاگر روشن نمیشود. مثلاً خودکشی پایانی سیفی دلیل منطقی ندارد. داریوش که محور قصه است آدمی بزدل و ترسوست که بهجای جنگیدن فقط فرار کردن بلد است. اگر این کاراکتر درست و درمان ساخته و پرداخته میشد با سریال متفاوتی مواجه میشدیم، اما شخصیتها و روابطشان خام باقی میمانند.
«ژیلا شاهی» در نقش لیلا
یکی از مشکلات بیشمار سریالهای ایرانی مسئلهی پایانبندی است. در «داریوش» هم پایان خوش قسمت آخر تحمیلی و غیرقابلباور به نظر میآید؛ پایانی قابل پیشبینی و در حد سریالهای ضعیف صداوسیما. شخصیت بزدل داریوش چطور ناگهان متحول میشود و بر ترسش از مقابله با بهرام غلبه میکند؟ بهرام که آن همه هفتخط است چطور خام میشود و در دام داریوش میافتد؟
در مجموع میتوان گفت سریال «داریوش» اثری سرگرمکننده است که تماشاگر وفادار پلتفرمها را تا پایان با خود همراه میسازد. از منظر کسب و کار پلتفرم میتوانیم «داریوش» را یک فرصتطلبی بهموقع بدانیم برای استفاده (یا سوءاستفاده!) از موفقیت «پوست شیر»؛ این ایده که تا موضوع بیات نشده زودتر سریال دیگری با همان عوامل «پوست شیر» به بینندگان رسانده شود. شاید نیاز به گفتن نباشد که آنچه باعث موفقیت «پوست شیر» شد قصهی جذاب و پر از کشش و ایجاد حس تعلیق در تماشاگر بود. ویژگیهایی که در «داریوش» دیده نمیشود. اگرچه ژیلا شاهی در مراسم جشن حافظ برندهی جایزهی بهترین بازیگر درام شد، اما «داریوش» برای هادی حجازیفر و پلتفرم فیلمنت چندان دستاورد چشمگیری محسوب نمیشود.