ﺳﻪشنبه 10 تیر 1404 / خواندن: 5 دقیقه
پرونده‌پرتره افسانه شعبان‌نژاد | صفحه هفتم

ریویو: نقد و بررسی مجموعه شعر «بزرگراه» سروده افسانه شعبان‌نژاد

مجموعه‌شعر «بزرگراه» سروده افسانه شعبان‌نژاد یکی از مجموعه‌شعرهای متاخر است که شهر را با نگاه شاعرانه روایت می‌کند. بیشتر شعرهایی که پیش از این از خانم شعبان‌نژاد خوانده‌ام در فضای شعر کودک بوده‌اند. اما این کتاب از جمله مجموعه‌هایی است که ظاهرا با نگاه به مخاطب نوجوان و نیز در قالب نیمایی سروده شده است.

4.14
ریویو: نقد و بررسی مجموعه شعر «بزرگراه» سروده افسانه شعبان‌نژاد

مجله میدان آزادی: در هفتمین صفحه از «پرونده‌پرتره افسانه شعبان‌نژاد» به سراغ نقد و بررسی یکی دیگر از آثار این هنرمند سرشناس ادبیات کودک و نوجوان کشورمان رفته‌ایم. ریویوی کتاب «بزرگراه» سروده‌ی افسانه شعبان‌نژاد را در ادامه به قلم حسن صنوبری - شاعر - بخوانید: 

گسترش و پیشرفت شعر کودک و نوجوان به عنوان یکی از شاخه‌های اصلی شعر فارسی مربوط به دوران پس از انقلاب است و با تلاش شاعرانی چون جعفر ابراهیمی شاهد، قیصر امین‌پور، سلمان هراتی، اسدالله شعبانی، افسانه شعبان‌نژاد، ناصر کشاورز، مصطفی رحماندوست و دیگران و دیگران. وقتی در موضوع بوم و شهر و روستا شعر این شاعران را مرور می‌کنیم، در دهه‌های نخستین انقلاب شاهد نگرشی سرشار از ستایش و تحسین به روستا و زیستن در روستا و نیز خاطرات مربوط به زندگی روستایی و در نزدیکی طبیعت هستیم و تاحدی حتی نگاه‌های منفی و انتقادی به شهر و زندگی شهری.

مشهورترین این شعرها که به کتاب درسی (سال اول دبستان) نیز راه پیدا کرده بود شعر خاطره‌انگیز «خوشا به حالت ای روستایی» سروده جعفر ابراهیمی شاهد است. شعری که به نوعی نماد روستاستایی و شهرستیزی در آن دوره از تاریخ ادبیات کودکان و نوجوانان ایران است:

خوشا به حالت ای روستایی
چه شاد و خرم چه باصفایی

در شهر ما نیست جز دود و ماشین
دلم گرفته از آن و از این

در شهر ما نیست جز داد و فریاد
خوشا به حالت که هستی آزاد

ای کاش من هم پرنده بودم
با شادمانی پر می‌گشودم

می‌رفتم از شهر به روستایی
آنجا که دارد آب و هوایی

گویی در آن زمان شهر و زندگی شهری در نگرش شاعرانه قابل تفسیر و اصلا قابل حضور نبوده است. اما این نگرش همیشگی و بی‌تغییر نماند. دلایل متعددی این وضعیت را تغییر داد، از سیل خالی‌شدن روستاها به سمت شهرها، مرکزگرایی مدیریت اقتصادی بسیاری از دولت‌ها، تمرکز هنرهای روایی مخصوصا سریال‌ها و فیلم‌های سینمایی بر روایت زندگی شهری و نیز کوچ دائمی خیلی از خود شاعران روستازاد به شهرهای بزرگ مخصوصا پایتخت، باعث شد به مرور شعر امروز و شاعران امروزی شهر را به عنوان یک واقعیت ذهنی و یک موضوع شعری و ادبی بپذیرند.

مجموعه‌شعر «بزرگراه» سروده افسانه شعبان‌نژاد یکی از مجموعه‌شعرهای متاخر است که شهر را با نگاه شاعرانه روایت می‌کند. بیشتر شعرهایی که پیش از این از خانم شعبان‌نژاد خوانده‌ام در فضای شعر کودک بوده‌اند. اما این کتاب از جمله مجموعه‌هایی است که ظاهرا با نگاه به مخاطب نوجوان و نیز در قالب نیمایی سروده شده است. همانطور که از نام کتاب برمی‌آید، تمام شعرها حول مفهوم بزرگراه سروده‌شده‌اند. بزرگراه مسیری است که منطقا در روستا و چه‌بسا شهرهای کوچک امکان تحقق ندارد. مسیر بزرگی که مخصوص شهرهای بزرگ است و حجم عظیمی از تردد و زیست مردمان شهر روزانه و به‌ناچار در آن اتفاق می‌افتد. این زیست و حضور انسان در این قالب ذاتا خود بهانۀ حضور شعر و نگرش شاعرانه است، ولو اینکه قالب قالب سخت و سیمانی و سیاه و یکسانی باشد و در ظاهر ماجرا امکان هرگونه تامل شاعرانه یا هنری را ممتنع بنماید.

اما شعرهای شعبان‌نژاد در این دفتر خود گواه این است که هرجا انسان هست شعر هم هست، حتی در میانۀ «دود و ماشین»، حتی وسط بزرگراه!

شعبان‌نژاد سعی می‌کند در این مجموعه، در میانۀ خطوط صاف و یکسان و خاکستری بزرگراه، جادوی تماشا را به‌کارگیرد. او در حالیکه بسته‌شده به صندلی با کمربندی ایمنی پشت فرمان است و نباید هنگام رانندگی یک‌لحظه هوشیاری را کنار بگذارد، سعی می‌کند پرنده را ببیند، سعی می‌کند تک و توک درخت‌هایی که هستند را ببیند، سعی می‌کند حتی انبوه درخت‌هایی که نیستند را هم ببیند! و نیز سعی می‌کند خطوط و علائم بزرگراه را نیز با نگرشی شاعرانه ببیند، و سعی می‌کند خود را، صندلی خود را و حتی همان کمربندی که او را به صندلی گره زده تماشا کند.

حاصل این تماشاها شعرهای بزرگراه است. البته کتاب یک‌دست نیست. بعضی شعرها بسیار زیبا هستند و بعضی تردیدآورند که اصلا شعر هستند یا کلام موزون. «پلیس راه»، «شب‌نما» و «عبور مستقیم» از آن‌هایی بودند که گمان می‌کنم برای شعربودن و مخصوصا شعرنیمایی بودن و حضور در این کتاب چیزهای زیادی کم داشتند.

نکتۀ دیگر این است که همۀ شعرها در یک وزن سروده شده‌اند. این امر به خودی خود امری مثبت یا منفی نیست. از یک جهت تنوع و طراوت از موسیقی شعرها دریغ شده و از سویی دیگر به دلیل وحدت موضوعی و معنایی شعرها، این وحدت موسیقایی نیز متناسب است و موجب هم‌افزایی. در حقیقت این هم‌آهنگی وزن و معنا در شعرها کاری کرده که کل مجموعه شعر، شبیه به یک منظومه خود را نشان بدهد. هرچند منظومه‌ای بدون نظام و ساختمانی بدون ساختارکلان.

و نکتۀ دیگر که قطعا نقطه ضعف کتاب است، سطربندی‌های غلط شعرهاست که باعث می‌شود شعرها درست خوانده نشوند و تاثیر خودشان را بر مخاطب نگذارند. در بسیاری از شعرها باید بین دو سطر و دو بخش از یک شعر که با هم فاصله معنایی دارند، فاصله‌گذاری نگارشی انجام شود. با اینکه در ابتدای کتاب نام ویراستار را نیز می‌بینیم خیلی عجیب است که چنین اتفاقی نیفتاده است. این سطربندی در مرتبۀ نخست وظیفۀ شاعر است و اگر به هر دلیل شاعر کوتاهی کند، یا مثلا صفحه‌آرا به دلیل ناآگاهی از چگونگی شعر نیمایی، در آن دست ببرد، وظیفۀ ویراستار است که سطربندی را تصحیح کند. (البته ویراستاری شعر نیمایی یک تخصص است که باید ویراستار داشته باشد و در غیراینصورت باید از خود شاعر کمک بگیرد).

نقطه ضعف دیگر هم مربوط به همین حوزه صفحه‌آرایی و هویت بصری کتاب است، تصویرگری کتاب قابل قبول است ولی گرافیک مخصوصا در موضوع انتخاب فونت مشکلاتی دارد. فونت‌ها چه فونت‌های روی جلد و چه فونت‌های متن چندان جالب نیستند. مخصوصا برای انتخاب فونت یک شعر فارسی، انتخاب از فونت‌های عربی کلیشه‌ای، زیبا و به‌هنجار نیست.

اما از نکات نقد و نقاط ضعف بگذریم و یادداشت را با یک شعر خوب شاعر خوب سزرمینمان خانم افسانه شعبان‌نژاد از کتاب بزرگراه تمام کنیم:

بزرگراه بود و من
و باد و بوته‌ای گَوَن
گون پیاده می‌دوید


گون نشست روی دست باد
گذشت از عوارضی
     عوارض عبور هم نداد


گون پیاده بود و رفت
و من سوار
هنوز در صف عوارضی در انتظار




تصاویر پیوست

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
اما شعرهای شعبان‌نژاد در این دفتر خود گواه این است که هرجا انسان هست شعر هم هست، حتی در میانۀ «دود و ماشین»، حتی وسط بزرگراه! شعبان‌نژاد سعی می‌کند در این مجموعه، در میانۀ خطوط صاف و یکسان و خاکستری بزرگراه، جادوی تماشا را به‌کارگیرد. او در حالیکه بسته‌شده به صندلی با کمربندی ایمنی پشت فرمان است و نباید هنگام رانندگی یک‌لحظه هوشیاری را کنار بگذارد، سعی می‌کند پرنده را ببیند، سعی می‌کند تک و توک درخت‌هایی که هستند را ببیند، سعی می‌کند حتی انبوه درخت‌هایی که نیستند را هم ببیند! و نیز سعی می‌کند خطوط و علائم بزرگراه را نیز با نگرشی شاعرانه ببیند، و سعی می‌کند خود را، صندلی خود را و حتی همان کمربندی که او را به صندلی گره زده تماشا کند.

تصویرگری کتاب قابل قبول است ولی گرافیک مخصوصا در موضوع انتخاب فونت مشکلاتی دارد. فونت‌ها چه فونت‌های روی جلد و چه فونت‌های متن چندان جالب نیستند. مخصوصا برای انتخاب فونت یک شعر فارسی، انتخاب از فونت‌های عربی کلیشه‌ای، زیبا و به‌هنجار نیست.

مطالب مرتبط