مجله میدان آزادی: «آناتومی یک سقوط» (Anatomy of a Fall) که پیش از این توانسته بود جوایز زیادی را از جشنوارههای سینمایی معتبری مانند کن و گلدن گلوب دریافت کند، در اسکار 2024 نیز تندیس جایزه بهترین فیلمنامه غیراقتباسی را از آن خود کرد. در پانزدهمین صفحهی «پرونده جایزه فیلم اسکار» میتوانید ریویوی نقد و بررسی این اثر را به قلم خانم مریم رحیمی پور بخوانید:
«آناتومی یک سقوط» محصول سینمای فرانسه است که در سال 2023 منتشر و پخش شده و در لیست نامزدهای اسکار حضور داشته است. این فیلم با صحنهای از روز عادی خانوادهای سهنفره آغاز میشود. مادر خانواده که به نظر میرسد نویسندهی مشهوری است، در حال مصاحبه با یک دانشجو است؛ پسرِ تقریباً نابینا درگیر آماده شدن برای رفتن به پیادهروی است و پدر در اتاق زیر شیروانی مشغول تعمیرات خانه است. مصاحبهی مادر بهخاطر صدای بلند موسیقی پدر متوقف میشود و بیننده در این بخش احساس میکند که زیر پوست این فضای آرام، احتمالاً تنشی خفته است. تنشی که با پیدا شدن جسد پدر که از پنجرهی زیر شیروانی سقوط کرده، آشکار میشود.
[از این پاراگراف خطر لو رفتن قصه وجود دارد]
همین سقوط، پروندهی یک داستان معماییجنایی را باز میکند. پدر چرا سقوط کرده است؟ آیا صرفاً یک اتفاق بوده؟ قصد خودکشی داشته؟ یا مادر خانواده که تنها فرد حاضر در صحنه است، او را به قتل رسانده؟ در طی داستان ظن سوم تقویت میشود و ژانر فیلم از یک داستان معمایی بهسوی یک درام خانوادگی میرود و در هر مرحله بخشی از لایههای پنهان زندگی زناشویی «ساندرا» و «ساموئل» را آشکار میکند.
وضعیت این خانواده از لحاظ نقشهای جنیستی متفاوت با تصورات موجود جوامع است. مادر خانواده نویسندهای موفق است و پدر نویسندهای شکستخورده که علت شکست خود را وقت نداشتن برای پرداختن به حرفهاش میداند. در بخشی از فیلم پدر اعتراض میکند که آنقدر درگیر مسائل تحصیلی فرزند نابینایشان است که فرصت نوشتن را از دست داده و به همین دلیل نتوانسته ایدههای خود را به کتاب تبدیل کند. این تفاوتها در خانواده سبب میشود که بیننده برای قضاوت در موقعیت متزلزلی قرار بگیرد و حتی تا پایان داستان به قضاوت خود اطمینانی نداشته باشد.
علاوهبر تفاوتهای جنسیتی، این خانواده از وجوه دیگر هم چندان شبیه به یک «خانواده» نیست. به نظر میرسد که هر یک از شخصیتها در جزیرهی خودشان زندگی میکنند و حتی با یکدیگر غریبهاند. تفاوتهای نژادی و زبانی نیز به این مسئله دامن میزند. مادر که اصالتاً آلمانی است در خانه انگلیسی صحبت میکند و پدر اصرار دارد که در خانه فرانسوی حرف بزنند و پسر نیز در موقعیتهای مختلف زبان متفاوتی دارد و همین تفاوت موجب میشود که جداافتادگی اعضای خانواده بیشتر از پیش احساس شود. در طول قصه به ارتباطِ خوب پدر و پسر نابینایشان اشاره میشود اما هیچ صحنهای از آن به نمایش در نمیآید. تنها نشان این ارتباط خوب گریههای شدید پسرک نابینا بعد از مرگ پدرش است که آن نیز بعد از مدتی با بالا گرفتن تنشهای خانواده فراموش میشود. حتی در قسمتی رابطهی خوب پدر و پسر را صرفاً ناشی از عذاب وجدان پدر میدانند. پدر خود را در نابینا شدن فرزندش مقصر میداند و به نظر همین هم موجب نابسامانیهای موجود شده است.
با پیش رفتن داستان، خانواده نبودن این افراد بیشتر نمایان میشود. ساموئل و ساندرا علاوهبر درگیریهای دائمی با هم، با افراد دیگری نیز رابطهی عاطفی و جنسی دارند. در بخشی از داستان ساندرا ادعا میکند که رابطهی جنسیاش با فردی دیگر «خیانت» نبوده است چون همسرش رضایت داشته! (مانند دیگر فیلمهای ساخت فرانسه در این اثر هم خیانت امری رایج و تا حدی عادی است.) ساندرا در دیالوگی میگوید «ما هم مثل همهی زوجها گاهی کنار هم با مشکلات روبهرو میشدیم، گاهی بهتنهایی و گاهی هم در مقابل هم میایستادیم.» گرچه بیننده هیچ صحنه یا روایتی از کنار هم بودن زوج داستان مشاهده نمیکند. آنها جزیرههایی هستند که صرفاً در مجاورت هم زندگی میکنند و حتی بعد از مدتی این مجاورت را نیز تاب نمیآورند.
گرچه فیلم در قسمتهای متعدد با فلاشبکهایی گذشتهی این خانواده را نمایش میدهد اما کارگردان با زیرکی و در جهت ایجاد تعلیق بیشتر بخشهایی از گذشته را حذف میکند. برای مثال تنها صدای صحنهی درگیری فیزیکی ساموئل و ساندرا در دادگاه پخش میشود و بیننده هیچگاه از حقیقت ماجرا (جز آن چیزی که ساندرا ادعا میکند) آگاه نمیشود. فلاشبک صحنهی مرگ ساموئل هیچگاه به نمایش در نمیآید و همین موجب میشود که ماجرای این درگیری حقوقی بیش از پیش به درگیریهای حقوقیِ دنیای واقعی شباهت پیدا کند. در نهایت نمیتوان با قطعیت به نتیجهگیری رسید و قاتل را پیدا کرد. پایانی که با پایان معمولِ داستانهای جنایی تفاوت دارد و احتمالاً همین نکته این قصه را متفاوت میکند. به نظر میرسد نویسنده بیش از اینکه بر حل کردن معمای داستان تمرکز داشته باشد به نمایش پیچیدگیهای یک زندگی زناشویی توجه کرده و از پس این کار هم بهخوبی برآمده است.
با توجه به همین نکات روند داستان جذاب و تقریباً پرکشش است. بخش زیادی از فیلم در دادگاه میگذرد و بیننده بهعنوان یک قضاوتگر در هر بخش با لایهای از زندگی این خانواده آشنا میشود و همین باعث میشود که اشتیاق بیشتری برای تماشای ادامهی ماجرا داشته باشد. اما برخلاف روند کلی داستان، ریتم صحنهها بسیار کند و تا حدی خستهکننده است. صحنهی قدم زدن یک شخصیت مدتزمان زیادی به نمایش در میآید، برای ریختن چای و نوشیدن آن بیشتر از حد معمول باید انتظار بکشید و احتمالاً کارگردان در هنگام تصویربرداری هر صحنه، روی حوصلهی مخاطب خود بیش از حد لازم، حساب کرده است. کند بودن صحنه بهاندازهای است که وقتی سرعت فیلم را دو برابر میکنید به یک ریتم تقریباً طبیعی دست پیدا میکنید و همین موجب میشود که دنبال کردن دو ساعتهی این اثر کار دشواری باشد. البته باید توجه کرد ریتم کند ویژگی رایج فیلمهای فرانسوی است.
کارگردان این فیلم سینمایی، اثر خود را بهنوعی الهامگرفته از فیلم «آناتومی یک قتل» میداند. آناتومی یک قتل یک درام حقوقیمعمایی است که در سال 1959 براساس رمانی با همین نام اثر جان.دی ولکر ساخته شد. این رمان نیز بر پایهی پروندهای است که نویسنده خود در سال 1952 دفاع از آن را بر عهده داشته است. «آناتومی یک سقوط» از لحاظ ژانری و همینطور پیچیدگیهای حقوقی، به این اثر کلاسیک شباهت دارد.
«آناتومی یک سقوط» علاوهبر نامزدی بهترین فیلم اسکار، توانست در این مراسم در بخش بهترین فیلم اورجینال اسکار کسب کند. این فیلم در هفتاد و ششمین دورهی جشنوارهی فیلم کن نخل طلا و نخل سگ را از آن خود کرد. سگِ پسرک نابینای فیلم که یکی از عوامل مؤثر در نتیجهی دادگاه بود، توانست این جایزهی غیرمعمولی را به دست بیاورد! همچنین این فیلم در مراسم گلدنگلوب جایزهی بهترین فیلمنامه و بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان را به خود اختصاص داد.