مجله میدان آزادی: در هفتۀ کتاب، همراه با فصل دوم رویداد نقد و تماشا که به اکران فیلمهای برگزیدۀ سینمای اقتباسی ایران و جهان اختصاص دارد، به سراغ فیلم «رستگاری درشاوشنک» رفتهایم. این فیلم که به کارگردانی «مایکل دارابونت» در سال 1994 ساخته شد، در فهرست 250 فیلم برتر تاریخ به انتخاب سایت IMDB در رتبۀ اول قرار گرفته است. در ادامه ریویوی نقد و بررسی این فیلم را به قلم محمدرضا جویباری بخوانید و برای نوشتن ریویوی شخصی خودتان دربارۀ این اثر، به صفحه این اثر در سایت مجله سر بزنید:
فیلم «رستگاری درشاوشنک» ساختۀ «فرانک دارابونت»، از آن دسته آثار عجیبی است که مسیر عمومی موفقیت سینمایی را طی نکرد. نه در گیشه موفق شد، نه جوایز مهمی برد، نه حتی در همان زمان اکرانش بهعنوان یک شاهکار شناخته شد. اما سالها گذشت و فیلم بهتدریج لایهلایه کشف شد، از دل ویدئوکلابها بیرون آمد، وارد ذهن نسلهای مختلف شد و اکنون تقریباً هر فهرستی از بهترین فیلمهای تاریخ را که باز کنیم، نامش یا در صدر است یا در سهتای اول. شاوشنک از یک فیلم شکستخورده، تبدیل شد به اسطورهای عمومی.
فیلم در ظاهر داستان فرار یک محکوم از زندان است، اما در عمق، دربارۀ ماهیت امید، مقاومت انسان در برابر ساختارهای فرساینده و قدرت دوستی در تیرهترین نقاط جهان است. دارابونت نه فیلمی پرهیجان میسازد و نه روایتش را به پیچیدگیهای فرمال گره میزند؛ او دنیایی میسازد که در آن احساس، مهمتر از حادثه است. شاوشنک را اگر از بیرون نگاه کنیم، زندان است؛ اما اگر از درون نگاه کنیم، استعارهای بلند از جامعه، از سازوکار قدرت و از روندهایی است که انسان را آرامآرام خرد میکند.
این فیلم سالهاست که بینندۀ تازه پیدا میکند، چون مضمونش برخلاف تاریخ تولیدش، تاریخ مصرف ندارد. امید همیشه معنایی جهانی دارد.

«تیم رابینز»، «فرانک دارابونت» و «مورگان فریمن»، کارگردان و بازیگران اصلی فیلم «رستگاری در شاوشنک»
داستانی ساده که عمقی بزرگ پیدا میکند
روایت شاوشنک از آنجمله روایتهایی است که حرکتش آهسته اما پیوسته است. سکانس آغازین، دادگاه و محکومیت «اندی دوفرین» را نشان میدهد؛ مردی که به قتل همسر و معشوقهاش متهم شده و به حبس ابد محکوم میشود. او به شاوشنک منتقل میشود؛ جایی که نه فقط زندان، بلکه جهان جدیدی از قواعد نانوشته، خشونتهای روزمره و روالهای خشک است. دارابونت عجله ندارد. شخصیتها یکییکی وارد میشوند، معرفیشان بیسروصدا اما مؤثر است. از همان ابتدا فیلم به ما میفهماند که قرار نیست با یک درام پر انفجار مواجه باشیم؛ قرار است آرامآرام با انسانهایی آشنا شویم که هرکدام لایهای پنهان دارند و بهمرور آشکار میشود.

کتاب «ریتا هیورث و رستگاری در شاوشنک» اثر «استیون کینگ»
اقتباسی که نام منبعش را زیر سایه خود برد
یکی از جالبترین نکات دربارۀ شاوشنک این است که بسیاری از تماشاگران حتی نمیدانند فیلم اقتباسی است. این فیلم براساس داستان بلند «ریتا هیورث و رستگاری در شاوشنک» نوشتۀ «استیون کینگ» ساخته شده؛ اما شهرت فیلم چنان قدرتمند بوده که عملاً نام اثر ادبی محو شده است. در تاریخ سینما کم پیش میآید اقتباسی چنان خوب باشد که کاملاً بر منبع ادبی غلبه کند. معمولاً کتابها جایگاهی بلندتر دارند و فیلمها صرفاً براساس آنها معرفی میشوند. اما شاوشنک از معدود آثاری است که مسیر برعکس را طی کرده؛ آنقدر کامل اجرا شده که اثر ادبی تبدیل به یک نکتۀ حاشیهای شده است.
این نشان میدهد دارابونت فقط روایت ادبی را به تصویر نکشیده، بلکه آن را با شخصیتپردازی عمیقتر، موسیقی مؤثر و فضاسازی سینماییتر ارتقا داده و تبدیلش کرده به تجربهای مستقل.

لوکیشن فیلمبرداری فیلم «رستگاری در شاوشنک» که تبدیل به موزه شده است.
امید؛ محور مرکزی فیلم
مهمترین دستاورد شاوشنک این است که امید را یک احساس کلیشهای یا شعارگونه نمایش نمیدهد. اینجا امید از بطن رنج ساخته میشود؛ امیدی که محصول مقاومت است، نه خوشبینی کور.
اندی دوفرین با بازی آرام و زیرپوستی «تیم رابینز»، نماد همین نوع امید است. او رویایی غیرواقعبینانه ندارد؛ بلکه تصمیم گرفته فرسوده نشود. هر کاری که میکند، از ساخت کتابخانه تا نوشتن نامههای متعدد برای دریافت بودجه فرهنگی، همهاش شکلی از مقاومت است. امید برای اندی نه یک حرف، بلکه یک عمل است. در مقابل، رد با بازی «مورگان فریمن» نماد انسانی است که امیدش بهتدریج خشک شده. رابطۀ اندی و رد، تقابل امید پایدار و امید ازدسترفته است. تنها از دل این دوستی است که رد دوباره به زندگی بیرون فکر میکند.

«تیم رابینز» در نقش «اندی دوفرین» و «مورگان فریمن» در نقش «الیس بوید «رد» ردینگ»
کارگردانی فرانک دارابونت؛ سادگی استادانه
دارابونت در این فیلم بهجای دنبالکردن فرمولهای پرزرقوبرق سینمای آمریکایی، از یک فرم کلاسیک، آرام و کاملاً کنترلشده استفاده کرده است. هیچ اغراقی در تدوین یا میزانسن نمیبینیم. دوربین بیشتر در خدمت شخصیتهاست تا ایجاد هیجان مصنوعی. ریتم فیلم بلند است، اما هرگز خستهکننده نمیشود. رنگبندی سرد زندان بهمرور و با رشد امید تغییر میکند. موسیقی «توماس نیومن» نیز لایهای دیگر به احساسات فیلم اضافه میکند. ملودیهای مینیمال و آرام او تبدیل شده به زبان صدادار شاوشنک.
با وجود همۀ اینها، فیلم خالی از ایراد نیست. «شاوشنک» بیش از حد خوشبینانه به پایانبندیاش نگاه میکند. در واقع، در دنیای واقعی، اندکی بعید است که مردی با این دقت و امکانات بتواند سالها مخفیانه تونل بکند و کسی متوجه نشود. همچنین، لحظۀ فرار اندی و رسیدنش به آزادی، بیش از حد رویایی تصویر شده است. البته این ایراد در نظام روایی فیلم چندان بزرگ نیست، زیرا فیلم از ابتدا جهانش را بهگونهای بنا میکند که در آن انسان قهرمان میتواند با اراده، هوش و امید بر ظلم غلبه کند. اما اگر نگاه کاملا رئالیستی داشته باشیم، شاوشنک گاهی بیش از حد «امیدوارانه» رفتار میکند.

قابی از فیلم «رستگاری در شاوشنک»
ایراد دیگر، حضور برخی شخصیتهای تکبعدی در زندان است. بعضی از شخصیتهای فرعی تنها برای پیشبرد داستان و ایجاد تنش حضور دارند و فرصت پرداخت کافی پیدا نمیکنند. مثلا گروه «قربانیکنندگان» که اندی را در سالهای اول آزار میدهند، بهعنوان آنتاگونیست به کار میروند اما عمق چندانی ندارند و فقط نقش تهدیدکننده را بازی میکنند. همچنین «وارنر» زندان، که نقش نماد فساد را دارد، شخصیت خوبی است اما تصویرش گاهی آنقدر سیاه و اغراقشده میشود که بیش از حد نمادین جلوه میکند.
با این حال، حتی ضعفهای فیلم هم تا حدی با قدرت ساختاری و احساسی آن پوشیده میشود. اکثر مخاطبان و منتقدان بر این باورند که «رستگاری در شاوشنک» فیلمی است که هر بار تماشا شود، هنوز اثر میگذارد، هنوز تامل برمیانگیزد و هنوز امید را در تاریکترین جای ممکن جستوجو میکند. پایان فیلم رویایی است اما در جهان «دارابونت» کاملاً منطقی. تصویر ساحل و دیدار دوبارۀ اندی و رد جمعبندی تمام امیدهایی است که در طول فیلم کاشته شدهاند.

قابی از فیلم «رستگاری در شاوشنک»
چرا شاوشنک همچنان فیلم محبوب جهان است؟
رستگاری در شاوشنک از جنس فیلمهایی است که نه به تکنیک وابستهاند، نه به پیچیدگیهای روایی. ماندگاریاش از سادگی و صداقت انسانی آن میآید. فیلم یادآور این است که حتی در تاریکترین نقاط جهان، امید میتواند راهی برای بیرونزدن پیدا کند.
شاوشنک فقط یک فیلم نیست؛ تجربهای عاطفی است، روایتی انسانی مشترک. اثری که ضعف هم دارد، اما آنقدر ریشهدار و درست روایت میشود که ضعفها محو میشوند. این فیلم ثابت میکند روایت درست و نگاه انسانی هنوز هم میتواند اثری بسازد که نسلبهنسل ادامه پیدا کند.