مجله میدان آزادی: در فهرست اکرانهای نوروزی سینما در نوروز 1403 فیلم «نوروز» ساخته سهیل موفق و با بازی استاد علی نصیریان نیز اعلام شد. به همین در روز عید نوروز بهانه تازهترین مطلب پرونده پرواز بر فراز آشیانه سیمرغ را به نقد و بررسی این فیلم که همنام جشن باستانی ایرانیان است اختصاص میدهیم. این مطلب را به قلم آقای محمد صابری منتقد و روزنامهنگار سینما بخوانید:
نگاهی به ظرفیتها و حسرتهای تازهترین تجربهی کارگردانی سهیل موفق
همزمانی رونمایی از سه فیلم «باغ کیانوش»، «نوروز» و «ببعی» در یک روز از جدول اکران سالن اصحاب رسانه در برج میلاد، هرچند حاصل فرآیند قرعهکشی نوبت اکرانها در جشنوارهی چهل و دوم فیلم فجر بود اما سبب خیر شد و توجه رسانهها را بهصورت ویژهتر به ظرفیت مغفول «سینمای کودک و نوجوان» جلب کرد. انیمیشن «ببعی» برای گروه سنی کودک بود، اما دو فیلم دیگر گروه مخاطبان نوجوان را هدف گرفتند و این ویژگی مشترک هم به آنها اهمیت مضاعف بخشید. دربارهی «باغ کیانوش» که بيتردید یکی از پدیدههای این دوره از جشنواره بود و بار دیگر ثابت کرد که برای تولید یک فیلم خوب، میتوان حساب ویژهای روی ظرفیت اقتباس باز کرد، بعدها و همزمان با اکران عمومی آن باید نوشت و ریشههای توفیق آن را تحلیل کرد. «نوروز» اما این اقبال را داشت که در اولین فرصت و البته متناسبترین زمان، یعنی اکران نوروزی، راهی پردهی سینماها شود. فیلمی به کارگردانی سهیل موفق که قطعاً باید تجربهی تولیدش را ستود اما از منظر تبدیل همین تجربه به پشتوانهای برای تولیدات موفقتر بعدی، نباید ناکامیهایش را نادیده گرفت.
«نوروز» از چه میگوید؟
این گزارهی بسیار مهمی است که شرط لازم برای توفیق هر محصول نمایشی، بهخصوص در مختصات سینما، بهرهمندی از یک ایدهی درخشان است. این ایده هم میتواند ناظر به انتخاب سوژه و داستان باشد، هم ناظر به سبک و لحن روایت. به تعبیر سادهتر یک فیلم خوب هم میتواند محصول یک قصهی بکر و جذاب باشد، هم محصول ایدهی متفاوت یک کارگردان در بازروایت یک قصهی تکراری. ماجرای تصادف عمو نوروز و در پی آن به وجود آمدن بحرانی جهانی بهدلیل تأخیر در وقوع نوروز و رسیدن بهار، ایدهای یک خطی و ساده است که به نظر میرسد ظرفیت بالایی برای به تصویر درآوردن یک داستان متفاوت با محوریت افسانهها و قصههای فولکلور مرتبط با نوروز باستانی، داشته است. سهیل موفق در مقام کارگردان و حمزه صالحی در مقام فیلمنامهنویس، دست روی ایدهی درخشانی گذاشتند و بخش عمدهای از توفیق فعلی فیلم «نوروز» را هم باید مرهون همین ایدهی اولیه دانست.
داستان فیلم از جایی آغاز میشود که عمونوروز (با بازی قابل توجه علی نصیریان) در حال عبور از خیابان تصادف میکند و حالا باید کسی مأموریت او را برای ملاقات با ننهسرما و آزاد کردن چلچلهای که منادی بهار است، بر عهده بگیرد. حمزه صالحی در سالهای اخیر بیشتر بهواسطهی نگارش فیلمنامهی نمایندگان شاخص سینمای گیشه از «دینامیت» و «انفرادی» تا همین «فسیل» شناخته شده است. فیلمنامهنویسی که به نظر میرسد رگ خواب مخاطب را برای ایجاد موقعیتهای طنز بهخوبی میشناسد اما علاقهمندی شخصی او بیش از سینمای کمدی، سینمای کودک و نوجوان است. او که پیشتر در همکاری با سهیل موفق، فیلمنامهی «پاستاریونی» را نوشته بود، همین امسال فیلم عروسکی «نارگیل2» را هم بر پردهی سینما داشت. صالحی حتی تجربهی کارگردانی سریال «نارگیل» را هم در کارنامهی خود دارد و همهی اینها نشان میدهد که او با شناخت و تجربهی قبلی سراغ نگارش فیلمنامهی «نوروز» با حال و هوایی کودکانه آمده است.
«نوروز» و چالشهایش
سهیل موفق هرچند در دههی هفتاد با بازی در سریالهای تلویزیونی به چهرهای آشنا برای مخاطبان تبدیل شد اما در ادامهی فعالیتهای حرفهای خود ابتدا بهسمت تهیهکنندگی گرایش پیدا کرد و بعدتر روی صندلی کارگردانی تکیه زد. از میانهی دههی نود و با کارگردانی «شکلاتی» بود که سهیل موفق وارد عرصهی کارگردانی سینما شد و تا به امروز در هر سه فیلمی که کارگردانی کرده، بیشترین تمرکز را بر قصهگویی برای گروه سنی «نوجوان» داشته است. بعد از «شکلاتی» و «پاستاریوني»، حالا «نوروز» را میتوان سومین گام او در این مسیر دانست. وجه تمایز این تجربهی تازه با دو فیلم قبلی سهم بالای فانتزی و خیال، در خط روایی «نوروز» است.
چالش اصلی موفق در کارگردانی «نوروز» بهرهگیری از ظرفیتهای فنی همچون جلوههای ویژهی رایانهای برای فضاسازی بوده است. پیشرفت سینمای ایران در زیرساختهای فنی هم بهترین پشتوانهای بود که سهیل موفق میتوانست با اتکای به آن وارد این میدان شود. فیلم «نوروز» جلوههای ویژهی چشمنوازی دارد و از همان دقایق ابتدایی، فضاسازی خیالانگیز آن جلب توجه میکند. قابهای فیلم سرشار از رنگ است و ایدههای ویژوال فیلم برای تلفیق جلوههای رایانهای با نماهای واقعی هم بهدرستی به اجرا درآمده است. به تعبیری فیلم از منظر تکنیکی قانعکننده است و میتوان آن را یک گام رو به جلو برای سینمای کودک به حساب آورد.
«نوروز» و حسرتهایش
به امتیازات فیلم «نوروز» هم در طراحی ایده و داستان اولیه و هم در فضاسازی و اجرای سینمایی، اشاره کردیم. اما طبیعتاً باید به ترکیب بازیگران فیلم هم اشاره کرد. حضور علی نصیریان در آستانهی نود سالگی در این فیلم و ایفای پرانرژی نقش عمونوروز، در کنار حضور مهدی هاشمی در نقش حاجیفیروز و شبنم مقدمی در نقش ننهسرما، بهخوبی حکایت از آن دارد که فیلم پشتوانهی قابل قبولی از چهرههای معتبر سینمایی را برای همراه کردن مخاطب در اختیار داشته است. اما چرا همهی این ظرفیتها به خروجیای منتهی نشده است که بتوانیم بدون لکنت تحسینش کنیم؟ چرا نمیتوان «نوروز» را بهرغم تمام ارزشهایش، تجربهای ایدهآل قلمداد کرد؟
سالها پیش فیلم سینمایی «مبارک» به کارگردانی محمدرضا نجفی در سینمای ایران متولد شد که از چند منظر میتوان آن را تجربهای مشابه با «نوروز» دانست. ایدهی اصلی «مبارک» برآمده از دنیای اساطیری شاهنامه بود و بخشی از کاراکترهای برخاسته از فرهنگ بومی ایران، از دیو سفید تا همین عروسک سیاه مبارک، در آن جان گرفته بودند. اتفاقاً درآن فیلم هم جلوههای ویژهی رایانهای بسیار تعیینکننده بود و تلفیق فضای انیمیشن و رئال در آن بهخوبی رقم خورده بود. حضور الناز شاکردوست هم ویترینی قابل قبول برای آن فراهم آورده بود تا حداقل شانس توفیق را در گیشه داشته باشد. با وجود همهی این وجوه اشتراک، مهمترین وجه تشابه این دو تجربه آن چیزی است که هر دو اثر را در آخرین گام رسیدن به جایگاه یک محصول ایدهآل متوقف کرده است. البته «مبارک» کمتر و «نوروز» بیشتر از این زاویه آسیب خورده است. در هر دو تجربه، سایهی سنگین «تکنیک» و «اجرا»، اصالت و سلامت «قصه» را تحتالشعاع قرار داده است. مهمتر، عنصر داستانی آسیبدیده در هر دو پروژه هم «شخصیت» است.
«نوروز» با وجود ایدهی جذاب و پشتیبانی فنی قابل قبول، در مرحلهی «شخصیتپردازی» دچار آسیب جدی شده است و به همین دلیل مخاطب در مواجهه با آن نمیتواند با هیچ یک از کاراکترها ارتباط برقرار کند. بهطور مشخص، نوجوان اصلی فیلم، گویی تنها یک نماد است و قرار است مفهوم «نوجوان» را در داستان فیلم نمایندگی کند اما هیچ شاخصه و مشخصهای بهعنوان یک «شخصیت» ندارد. کاراکترهای پیرامونی او، بهویژه پدر و مادری که قرار است در طول داستان در جریان چالشهای زندگی مشترکشان قرار بگیریم هم هیچ کمکی به تکمیل فرآیند پرداخت شخصیت اصلی داستان نکردهاند. کافی است به سهم تجاری حضور بازیگر ترکیهای در فیلم توجه کنید که مطلقاً هیچ کارکردی به نفع «داستان» در فیلم ندارد و تنها به کار تیزرهای تبلیغاتی فیلم میآید. این بیتوجهی به شخصیتپردازی زمانی تلختر و حسرتبرانگیزتر میشود که شخصیتهایی همچون عمونوروز، حاجیفیروز و ننهسرما را هم شامل میشود. آنها هم در داستان تنها «نماد» هستند و هیچ ویژگیای ندارند که مخاطب بتواند با آنها همزادپنداری کند. اینگونه میتوان گفت تمام آن ابزارهای فنی و پشتوانهی تکنیکیای که میتوانست به فرشتهی نجات فیلم تبدیل شود، شمایل یک اهریمن پیدا میکند! اهریمنی که «قصه» را بلعیده و هر چقدر هم قدرتمند باشد، نمیتواند فیلم را نجات دهد. فیلم «نوروز» قطعاً برای «سینمای کودک» یک دستاورد و تجربهی ارزشمند است که باید قدر آن را دانست اما برای «مخاطب» آوردهای ندارد و افسوس که اینگونه است!