پنجشنبه 01 آبان 1404 / خواندن: 5 دقیقه
پرونده جشنواره فیلم کوتاه تهران | صفحه بیستم

ریویو: نقد و نظری به فیلم کوتاه «و زندگی برای همه» ساخته «محسن اصدق‌پور»

در یک شهر ساحلی، افرادی که به بن‌بست رسیده‌اند، برای خودکشی خود را به دریا می‌سپارند. تعداد این افراد زیاد شده و به همین جهت نهادی شکل گرفته به نام «سازمان خودکشی» تا از مرگ‌های بی‌رویه جلوگیری کند. در داستان، مرد جوانی به نام «نادر کاردان» (با بازی «پویان مکری») که قصد دارد به زندگی‌اش پایان دهد، متوجه می‌شود که قواعدی تازه شکل گرفته و بدون رعایت آن‌ها نمی‌تواند از زندگی‌اش دست بکشد.

5
ریویو: نقد و نظری به فیلم کوتاه «و زندگی برای همه» ساخته «محسن اصدق‌پور»

مقدمه مجله میدان آزادی: فیلم کوتاه «و زندگی برای همه» به نویسندگی و کارگردانی «محسن اصدق‌پور» این روزها در چهل‌و‌دومین جشنواره فیلم کوتاه به نمایش درآمده است. در این صفحه از پرونده «جشنواره فیلم کوتاه تهران» به سراغ نقد، بررسی و تحلیل این اثر رفته‌ایم. ریویوی آن را به قلم آقای علی قاسمی‌منفرد بخوانید:

در یک شهر ساحلی، افرادی که به بن‌بست رسیده‌اند، برای خودکشی خود را به دریا می‌سپارند. تعداد این افراد زیاد شده و به همین جهت نهادی شکل گرفته به نام «سازمان خودکشی» تا از مرگ‌های بی‌رویه جلوگیری کند. در داستان، مرد جوانی به نام «نادر کاردان» (با بازی «پویان مکری») که قصد دارد به زندگی‌اش پایان دهد، متوجه می‌شود که قواعدی تازه شکل گرفته و بدون رعایت آن‌ها نمی‌تواند از زندگی‌اش دست بکشد. سازمان، که نقشهٔ پراکندگی‌اش در تابلویی روی دیوار نشان از رونق کارش دارد، بنا به شروطی مجوز خودکشی را صادر می‌کند: والدین فرد نباید در قید حیات باشند، همسر و فرزندی نباید داشته باشد، تست امید به زندگی‌اش باید منفی شود و در نهایت نباید کسی دلتنگ او باشد. شخصیت ما هم در همین مورد آخری به مشکل برمی‌خورد. او باید یک روز را با کسی که دلتنگش می‌شود سپری کند و خاطرات خوشی را برای او بسازد. نشانهٔ بصری این موضوع هم مکعبی شیشه‌ای است که نوری آبی در آن می‌درخشد؛ متقاضی اگر بتواند این نور را سفید کند- گذراندن موفق لحظاتی با دلتنگش- می‌تواند برود و با خیال راحت بمیرد. این‌چنین نادر با «دلتنگ» (با بازی «بهراد سلاح‌ورزی») همراه می‌شود تا بلکه بتواند از دست این آخرین بهانه هم خلاص شود. 

و زندگی برای همه
فیلم کوتاه «و زندگی برای همه»، ساختۀ «محسن اصدق‌پور»

این داستانِ فیلم کوتاه «و زندگی برای همه» است که به کارگردانی«محسن اصدق‌پور» و نویسندگی «محسن اصدق‌پور» و «مریم بختیاری» ساخته شده است.

مخاطب با این خط مضمونی، کشف ذره‌ای امید در دل دریایی از ناامیدی، بسیار آشناست اما این آشنایی آسیبی به طراوت این فانتزی سیاه نزده است. طراحی موقعیت‌ها به نحوی است که ضمن ساختن تصویری تیره از جهان موجود- جهانی که در آن آمار خودکشی بالا رفته و در تصویری مهیب دسته دسته جوان‌ها راه دریا را پیش گرفته‌اند- مسیر تغییر شخصیت را هم تا اندازه‌ای متقاعدکننده پیش می‌برد. شخصیتی که قرار است در همراهی با این دوست دلتنگ دربارهٔ تصمیمش لحظه‌ای بازنگری کند و شاید به قدر خوردن یک بستنی آن ‌را به تأخیر بیندازد.

فیلم نسبت به گیرافتادن در دام شعار و دستورالعمل‌های روان‌شناسانه حساس است. از دو منظر این حساسیت و هوشمندی را می‌توانیم در کار ببینیم. اول این‌که خود این مسائل را به دست‌مایهٔ شوخی بدل می‌کند. نمونهٔ خوب آن دفتر سازمان خودکشی است که از جهت موقعیت، دیالوگ و کارگردانی بهترین صحنهٔ فیلم است. مقدمهٔ آن با حضور پسری است که با مادرش آمده و اعتراض دارد که چرا با وجود طی‌کردن همهٔ مراحل و پرداخت حق صدور مجوز (!) نتوانسته با اسلحه خودش را بکشد. حضور مادر این پسر در عمق صحنه، نادر در میانه و پسرجوان اسلحه ‌به‌ دست در پیش‌زمینه، یک کمدی تصویری خوب است که البته مشابهش در فیلم زیاد نیست. پسر نمی‌تواند خودکشی کند چون مادرش هنوز زنده است. اطلاعاتی که در این صحنه منتقل می‌شود همزمان جهان اثر را هم می‌سازد. کارمند سازمان همچون یک کارمند خشنود بانک است که به شکلی کنایه‌وار به نظر می‌رسد از کارش کاملا راضی است و آن‌را به عنوان یک امر کاملا بدیهی پذیرفته است. وقتی او می‌گوید: «شما مطمئنید می‌‌خواهید خودکشی کنید؟ جهان واقعا زیبا‌ست‌ها!» از منظر آن لحظه از فیلم، این حرفی توخالی و عمیقاً بی‌اثر جلوه می‌کند- طعنه‌ای به تمام تلاش‌های سطحی و تحمیلی برای امید‌بخشی و مثبت‌اندیشی. در واقع شخصیت کارمند در این‌جا بیش از یک فیگور کمیک نیست اما سیر فیلم لایهٔ دیگری به این صحنه اضافه می‌کند و نشان می‌دهد آن‌چه مسخره‌آمیز جلوه می‌کرد اتفاقا ردّی از حقیقت داشت. دستگاه ممکن است دروغ بگوید، اما چشم‌ها نه. 


قابی از فیلم کوتاه «و زندگی برای همه»، ساختۀ «محسن اصدق‌پور»

این سنجیدگی را تا حدی در شخصیت «دلتنگ» هم می‌بینیم. او دلتنگ رفقایش است، دلتنگ تمام کارهایی که می‌توانستند بکنند و دیگر نمی‌توانند. آن‌ها دیگر نمی‌توانند کنار دریا و زیر آسمان وسیع ساحل میرزا قاسمی بخورند، دیگر نمی‌توانند طعم رقابت را در یک استخر کوچک بچشند و خیلی کارهای ریز و درشت دیگر. نادر تنها رفیقی است که برای او باقی‌مانده. او تلاش نمی‌کند که نادر را به زندگی امیدوار کند،‌ بلکه به شکلی جالب توجه بیشتر به فکر خودش است. اما به فکر خود بودن خودخواهی نیست و حتی می‌توان برای دیگران انگیزه‌بخش باشد؛ انگیزه‌ای که نه از توجه به دیگری بلکه از توجه به خود برخاسته. «دلتنگ» در پی بهره‌بردن از جذابیت‌های زندگی است و با وجود همهٔ اندوه و غصه‌ای که دارد نمی‌تواند از آن‌ها دست بکشد. در گفته‌های خودش این را می‌فهمیم که در میان دوستان، او بیش از دیگران قابلیت خودکشی را داشته و دقیقا به همین خاطر است که بیش از دیگران ارزش باهم بودن را درک می‌کند. همین نیروی هوس‌ناک او به زندگی است که سنگ سردی مثل نادر را که کوچک‌ترین تعلقی به این حیات ندارد، نرم می‌کند.

مرحلهٔ پایانی این مسیر جایی است که نادر را در شب به کافه‌ای می‌برد که در گذشته نادر در آن ساز (هارمونیکا) می‌زده است. این ساز و نوشتهٔ داخل پوشش آن مرحلهٔ مهمی در دگرگونی نادر است. به شیوهٔ کم‌گوی فیلم، گویی خاطرات عاشقانه‌ای پدیدار می‌شود و بدون هیچ دستگاهی می‌توانیم مطمئن باشیم که تست امید به زندگی‌اش بعید است دوباره خطوطی صاف و یکنواخت باشد. اگرچه با نگاهی جزئی‌تر، ‌بخش پایانی فیلم، ورود به کافهٔ شبانه که تغییر نادر را کامل می‌کند، هم در اجرا و در هم درمتن، شکلی اغراق‌آمیز پیدا کرده است و لحن احساس‌برانگیز آن چندان در انسجام با دیگر بخش‌ها قرار نمی‌گیرد.

فیلم کوتاه و زندگی برای همه
قابی از فیلم کوتاه «و زندگی برای همه»، ساختۀ «محسن اصدق‌پور»

این نکته قابل بیان است که نمونه‌های این دگرگونی و کشف مجدد معنا را در کارهای بلند بسیار دیده‌ایم. به نظر می‌رسد فرم بلند هم برای آن‌ها مناسب‌تر می‌نماید چرا که در زمان طولانی‌تر فرصت بیشتری داریم تا با نگرشی که ذره ذره دچار تحول شده، همراهی کنیم و احیانا ما هم با آن به دگرگونی برسیم. با وجود این، فرم کوتاه از نمایش تحول ناتوان نیست، به شرطی که از فرصت ایجاز و فشردگی‌اش به نحوی مناسب بهره گرفته شود. اتفاقا زمان کوتاه ضربهٔ کاری‌تری می‌تواند بزند و فرم کوتاه ظرفیت بالایی در به کارگیری تخیل مخاطب دارد، همچون شعری کوتاه: 

«بعد از من آیا/ کسی آب خواهد داد/ گل‌های داوودی‌ام را؟». 

در این زمینه، فیلم ناموفق عمل نمی‌کند اما در طراحی موقعیت‌های مربوط به تعامل دلتنگ با نادر هم خلاقیت و ظرافت و تراکم صحنه‌ای همچون صحنهٔ سازمان خودکشی را ندارند. با تمام این‌ها فیلم در مجموع و تا رسیدن به آن لحظهٔ پایانی، آن لحظهٔ تردید، آن لحظهٔ مکث، تأثیرگذار عمل می‌کند. حضور «دلتنگ» در زندگی نادر تسلابخش بوده است؛ تسلایی که به تعبیر «مایکل ایگنیاتف»:

 «همیشه هدیه است، صورتی از رحمت که همیشه استحقاقش را نداریم، اما وقتی نصیبمان شد، حتی برای لحظه‌ای گذرا، زندگی‌مان را شایستهٔ زیستن می‌کند». 




تصاویر پیوست

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
سازمان خودکشی، که نقشهٔ پراکندگی‌اش در تابلویی روی دیوار نشان از رونق کارش دارد، بنا به شروطی مجوز خودکشی را صادر می‌کند: والدین فرد نباید در قید حیات باشند، همسر و فرزندی نباید داشته باشد، تست امید به زندگی‌اش باید منفی شود و در نهایت نباید کسی دلتنگ او باشد.

«دلتنگ» در پی بهره‌بردن از جذابیت‌های زندگی است و با وجود همهٔ اندوه و غصه‌ای که دارد نمی‌تواند از آن‌ها دست بکشد. در گفته‌های خودش این را می‌فهمیم که در میان دوستان، او بیش از دیگران قابلیت خودکشی را داشته و دقیقا به همین خاطر است که بیش از دیگران ارزش باهم بودن را درک می‌کند. همین نیروی هوس‌ناک او به زندگی است که سنگ سردی مثل نادر را که کوچک‌ترین تعلقی به این حیات ندارد، نرم می‌کند.

مطالب مرتبط
cover
هیچ قطعه ای انتخاب نشده پادکست
0:00 0:00