مجله میدان آزادی: از جمله فیلمهای اکران نوروزی 1404 فیلم کمدی «کوکتل مولوتوف» محصول ۱۴۰۲ به کارگردانی حسین امیری دوماری، تهیهکنندگی محمد کمالیپور و نویسندگی احمد رفیعزاده است. از جمله بازیگران این فیلم میتوان به امین حیایی، احمد مهرانفر، پژمان جمشیدی، یکتا ناصر، ستاره پسیانی، سعید امیر سلیمانی، نیلوفر کوخانی، سیاوش چراغی پور، علیرضا استادی، کمند امیرسلیمانی و علیرضا مسعودی اشاره کرد. همچنین موسیقی فیلم ساخته سروش انتظامی است. در ادامه ریویوی نقد و بررسی کوکتلمولوتوف را به قلم صدرالدین عالینژاد بخوانید:
با چه معیاری انتخاب میکنیم کدام فیلم را ببینیم؟
یکی از مرزهای مهم و واضح بین مواجهه غیرحرفهای و حرفهای با سینما، محور بودن بازیگر یا کارگردان است. «برویم فیلم را ببینیم چون عطاران ساخته»؟ یا «برویم فیلم را ببینیم چون عطاران بازی کرده»؟ یک دنبالکنندهی سینما تا وقتی مخاطب حرفهای نشده است، ملاکش برای انتخاب فیلمها در وقت تماشا، بازیگر است. در حالت غیرحرفهای فکر میکنیم: اگر فلانی و فلانی در فیلم باشند این فیلم را میبینم. یا: وقتی فلانی و فلانی در فیلم بازی کنند لابد فیلم خوب است یا لااقل ارزش دیدن دارد. و در حالت حرفهای به این نتیجه میرسیم که نه، اگر فلانی فیلم را ساخته باشد فیلم را میبینم و فیلمی که فلانی ساخته ارزش دیدن دارد. و این فلانی دوم کارگردانی است که امتحان خودش را پس داده است.
فیلم کوکتلمولوتوف -ناخواسته- یکی ازمناسبترین بسترها برای همین آموزش نگرش حرفهای برای انتخاب و تماشای فیلم است. کوکتلمولوتوف یک فیلم هنری نیست، نمیخواهد هم باشد و ما هم چنین توقعی نداریم، فیلم قرار است یک فیلم کمدی عامهپسند در سینمای بدنه باشد بدین نحو که بتواند با هر روشی که بلد است مخاطب را بخنداند و سر حال بیاورد، چه با کپیکاری، چه با شوخیهای سطحی یا حتی مبتذل، چه با تحریف قطعی واقعیت و تاریخ. روشهایی که همگی در این فیلم به دقت مورد استفاده قرارگرفتهاند، با اینحال نتیجه همان نتیجه حداقلی هم نشده، یعنی فیلم یک لحظه هم نمیخنداند! نمیتواند بخنداند! در کوکتلمولوتوف یک دو جین بازیگر سرشناس و محبوب حضور دارند، از جمله بازیگران کمدی مشهور و توانمندی چون امین حیایی، پژمان جمشیدی، احمد مهرانفر، ستاره پسیانی و... با اینحال فیلم افتضاح است، در همین کمدیبودن افتضاح است و عامترین و آسانگیرترین مخاطب هم نمیتواند با این فیلم ارتباطی بگیرد.
به این فکر میکردم که اگر این بازیگران سرشناس فیلم را در یک مهمانی دور هم دعوت کنند و آنها آزاد باشند یک ساعت با هم گپ و گفتی طنزمحور داشته باشند، مثلا برای هم جوک بگویند یا شوخی کنند، به صورت بداهه و بدون هیچ آمادگی ذهنی، باز هم حتما نتیجه چندینبرابر از این فیلم موفقتر خواهد بود و دیگر نیازی به این همه هزینه طراحی صحنه و دکور هم نخواهد بود. چون در طی یک ساعت تلاش، اینهمه بازیگر کمدی واقعا میتوانند مردم را بخندانند. پس در کوکتل مولوتوف چه اتفاقی افتاده که ما با چشمپوشی از همه قواعد هنری و فنی و فرهنگی باز هم نمیتوانیم به هیچ سکانسی از فیلم بخندیم؟ این قطعا به فیلمنامه و کارگردانی فیلم برمیگردد. این اصلا هنر بزرگ کارگردان و نویسنده است. چگونه متنی بنویسیم و چگونه فیلم را کارگردانی کنیم که بازیگرهای کارکشتهی طنز نتوانند مردم را بخندانند؟ یا چگونه به مخاطب عمومی سینما یاد بدهیم برای تماشای یک فیلم به اسم بازیگرها چندان توجه نکنند و اسم کارگردان و نهایتا نویسنده را اصل قرار بدهند!
وضعیت فروش کوکتلمولوتوف؟
البته این یک آموزش زمانبر است و باید فیلمهایی مثل کوکتلمولوتوف زیاد ساخته شود تا مردم به اهمیت کارگردان (یعنی مولف اصلی) در سینما پی ببرند؛ چون همین الآن که دارم با شما صحبت میکنم کوکتلمولوتوف با همهی فضاحتهایش در ساخت، صرفا با اتکا به فهرست اسامی بازیگران و ادعای طنزبودنش، توانسته بیش از دو میلیارد تومن در اکران نوروزی بفروشد! (هرچند همچنان نتوانسته به رکورد تماشای فیلمهایی چون «دایناسور»، «موسی کلیم الله» و «پسر دلفینی 2» نزدیک شود.).
شایستهی جایزه ناخندهدارترین فیلم سال!
کوکتل مولوتوف در جشنواره فجر امسال و سال گذشته حضور نداشت تا بابت این هنر عظیم خود مورد قدردانی قرار بگیرد، همچنین با این عدم حضور در جشنواره، فرصتی ویژه هم به دست آورد که آنهم فرار از چشم منتقدان بود. اینگونه راه رسیدن به گیشه برای این فیلم بسیار هموار شد، چون هیچ منتقد و خبرنگاری فیلم را ندید تا بتواند از قبل به مردم هشدار بدهد که با چه فضاحتی در سینما روبهرو خواهند شد. داشتم فکر میکردم اگر کوکتلمولوتوف امسال به عنوان نمایندهی اسکار به این فستیوال فرستاده میشد چه بسا میتوانست تمشک طلایی ناخندهدارترین فیلم سال را دریافت کند و ایران عزیز را بار دیگر در جهان سربلند کند!
داستان فیلم کوکتل مولوتوف
سوژهی فیلم همان سوژهی تکراری و قدیمی انبوهی فیلم و سریال دیگر است که الآن دیگر شاید بتوان آن را یک ژانر تلقی کرد! اینکه: یک شخصیت لوده، ناخواسته بین زیست و وضعیت پیش و پس از انقلاب گیر میکند و برایش مصیبت بهبار میآید. نمونهی سریالیاش سریال «زیرخاکی» است. نمونهی موفق و قابل اعتنای سینماییاش «مصادره» است و نمونهی پرفروشش «فسیل» است. نمونههای پرتوپلا هم که زیاد دارد و این یکی خود تلاشی عظیم و نمونه و فصلی درخشان است که این ژانر را در بیسروتهترین و ناخندهدارترین حالت ممکن ارائه کند. پیرنگ داستان، خردهروایتها همه پرتوپلا و فاقد منطق و انسجام است. بازیها هم به همین نحو. بازی دو شخصیت مرد اصلی قصه یعنی امین حیایی و احمد مهرانفر در افتضاحترین و مصنوعیترین حالت ممکن است. پژمان جمشیدی تقریبا همان زیرخاکیاش را بازی میکند با طنازی کمتر. در میان بازیگران اصلی فقط ستاره پسیانی قابل قبول است، که او هم بازیاش نمیتواند ضعفهای فیلمنامه را جبران کند.
جدا از اینکه در این شبهروایت تاریخی، فیلم سرشار از اشتباه و غلط است -که شاید اصلا ارزش بررسی هم نداشته باشند- یکی از این روایتهای احمقانه، طراحی شخصیتی سرمایهدار، قدرتطلب، غیرمذهبی و البته لوده و خنگ است که مدتها قبل از پیروزی انقلاب حدس میزند انقلاب پیروز خواهد شد و حکومت هم اسلامی! لذا برای کسب منافع در این حکومت از همان زمان تسبیح ریا دست میگیرد و به صف مخالفان شاه و مبارزان میپیوندد! دقت کنید که ما داریم در مورد انقلابی حرف میزنیم که حتی پس از پیروزی هم پیروزیاش تا سالها برای تحلیلگران سیاسی غیرقابل تصور بود؛ اما کارگردان و نویسنده انگار از حماقت و جهل تاریخی مخاطبان و همچنین جذابیت نام بازیگرانی چون پژمان جمشیدی و امین حیایی خیالشان راحت است و هم در اینگونه موارد هم موارد دیگر، هرچه به ذهنشان رسیده در فیلم و قصه گذاشتهاند.
انصاف این است که بگوییم فیلم در طراحی صحنه خوب ظاهر شده است و انصاف بیشتر این است که بگوییم در اکثریت مولفههای دیگر، فیلم یک افتضاحِ بینمک در تاریخ سینمای کمدی ایران است.
سعادتمندترین تماشاگر کوکتلمولوتوف!
حین تماشای فیلم حواسم به دیگران حاضران سینما بود که ببینم کسی هست به فیلم بخندد یا نه. چون ترسیدم نکند اشتباه از من است که حتی به یک شوخی هم نمیتوانم بخندم! ولی دقت که کردم خیالم راحت شد، چون هیچکس به فیلم نمیخندید. کناردستیام حتی اصرار داشت سالن را ترک کند. اما تنها واکنش متفاوتی که به فیلم دیدم از مردی بود که با همسرش به سینما آمده بود و از میانهی فیلم در خوابی عمیق فرورفته بود و با خروپفهای خود مدام نسبت به جذابیت و آرامش فیلم اعلان موضع میکرد! وقتی داشتم سالن را ترک میکردم به این فکر میکردم که آن مرد بیشک سعادتمندترین تماشاگر فیلم کوکتلمولوتوف بود!