مجله میدان آزادی: در این ریویو، خانم «پری آخته» دربارهی رمان نامآشنای چارلز دیکنز یعنی «آرزوهای بزرگ»، نوشتهاند. این مطلب را در ادامه میخوانید:
چارلز دیکنز نویسندهی رئالیست انگلیسی است. او در عصر ویکتوریایی آثاری ماندگار با سبک اجتماعی خلق کرد و در این آثار با زبانی قدرتمند از دغدغههای اجتماعی روز سخن گفت. از جمله آثار برجستهی او میتوان «دیوید کاپرفیلد»، «اولیور توئیست» و «داستان دو شهر» را نام برد. این نویسنده در کودکی فقر را با گوشت و پوست خود لمس کرده بود و بنا به این تجربه، بهخوبی قشر فقیر و طبقات پایین اجتماع را میشناخت و میتوانست فقر در کنار ثروت را بهآسانی در آثارش به تصویر بکشد. رمان «آرزوهای بزرگ»، یکی از برترین آثار دیکنر، از شاهکارهای ادبیات کلاسیک است که اولین بار در سال 1861 به چاپ رسید. این کتاب با طنزی غنی و فوقالعاده خواندنی از زبان شخصیت اصلی داستان روایت میشود؛ زاویه دید اول شخص. این اثر ماندگار جهانی، حاکی از قوهی تخیل بینظیر نویسنده است. در این کتاب که یکی از محبوبترین و پرفروشترین رمانهای تاریخ ادبیات است، فقر و ثروت، عشق و نفرت، قتل و جنایت، بخشش و سخاوت، سنگدلی و جوانمردی و خیانت و وفاداری طوری با مهارت نویسنده در هم تنیده که خواننده بهراحتی میتواند با شخصیتها همذاتپنداری کرده و از خواندن کتاب لذت ببرد. نکتهی قابلتوجه این است که قصه تا آخر رمان غیرقابلپیشبینی و پیچیده است.
«آرزوهای بزرگ» را میتوان بهنوعی زندگینامهی خودنوشت دیکنز دانست که البته همچون آثار دیگرش تجربیات تلخ و شیرین او از زندگی و مراوده با مردم را نمایان میسازد. داستان که فراز و نشیب و گرههای خوبی دارد از هفت سالگی تا سی و پنج سالگی پسری به نام پیپ را روایت میکند. کودکی یتیم که با خواهری بداخلاق و سختگیر و شوهرخواهری مهربان اما فقیر زندگی میکند. داستان با مواجههی پیپ با زندانی فراری و غذا و سوهان به مرداب بردن برای او وارد مرحلهای جذاب میشود، مرحلهای که در آن سرنوشت پسربچه بهیکباره تغییر میکند؛ از کلبهای محقر بیرون آمده و پا به دنیای اشرافی لندن میگذارد.
در این گیرودار پیپ با خانم هاویشام و دخترخواندهی او استلا آشنا میشود. هاویشام پیردختری است که روز عروسیاش ازدواجش به هم خورده و این جریان بهقدری روح او را مکدر کرده که مردستیز شده و استلا دختری است که غرورش از زیباییاش پیشی میگیرد. مگویچ، زندانی فراری با اعمال شاقه، معنای مهر و محبت را بهخوبی میداند و میخواهد پیپ را جنتلمن بار بیاورد. همهی اینها در لندن رخ میدهد؛ شهر هزار رنگ و هزار حرف که زیباست ولی در عین حال برای پیپ مکانی است برای مرگ آرزوها.
خانم هاویشام با گذشتهی غمانگیز و دردناکش میخواهد که پیپ گاهگداری با آنها معاشرت کند و پیپ میپندارد که حامی او همان پیردختر دلمرده است. پیپ جوان به استلا دل میبازد اما استلا با تمسخر و تحقیر پاسخ عشق پیپ را میدهد و نهایتاً پیپ متوجه میشود که حامی او کسی نیست جز مگویچ.
«آرزوهای بزرگ» کارما یا بازگشت اعمال به خود را به تصویر میکشد و مخاطب در نهایت با شکست و جان تازه گرفتن روبهرو میشود. داستان گاهی مخاطب را میترساند و گاهی سردرگم میکند. از این نظر مانند زندگی واقعی است که گاهی در تاریکیهای مسیر سرنوشت، حس میکنیم راه درست را گم کردهایم. رمان پر از جملات عمیق است که خواننده را به تأمل وامیدارد. سراسر داستان پر از کشمکش است؛ کشمکش انسان با خود، کمکش انسان با انسان و کشمکش انسان با محیط. دیکنز با قلم اعجازانگیزش با تاباندن نور امید در دل تاریکیهای زندگی پیپ به خواننده میآموزد سختیها و مشکلات، کوچکتر از آناند که ذات واقعی ما را تغییر دهند. او از در مسیر درست ماندن برای رسیدن به شخصیت واقعی درونی میگوید: «دری که به سوی زندگی باز میشود، بهطرف انسان نمیآید، بلکه انسان باید بهسوی آن برود.»
چارلز دیکنز معتقد بود داستان و بهطور کلی ادبیات میتواند دنیا را تغییر دهد و آن را جای بهتری برای زندگی کند و خودش «آرزوهای بزرگ» را به همین قصد نوشت.