مجله میدان آزادی: «تئو آنجلوپولوس» کارگردان صاحب سبک یونانی در فیلمهایش مخاطب را دعوت به درنگ در ذات زندگی و چالشهای اخلاقی میکند. او در فیلم «ابدیت و یک روز» به موقعیت خاص یک کودک کار میپردازد. به بهانهی فرارسیدن دوازدهم ژوئن یا «روز جهانی مقابله با کار کودکان» ریویوی آقای «مجید اسطیری» بر این فیلم را بخوانید:
تئو آنجلوپولوس و آزمون اخلاقیاش در برابر «کودکان کار»
کشور یونان یکی از اصلیترین گذرگاههای ورود مهاجران به اروپاست. این یعنی هر وقت مصیبتی گریبان خاورمیانه را بگیرد یونان باید منتظر سیل مهاجران غیرقانونی باشد که میخواهند به اروپا بروند. پس چه بهانهای بهتر از این برای کارگردان اندیشمندی که میخواهد فیلمی دربارهی وظیفهی اخلاقی بسازد؟
قهرمان فیلم «ابدیت و یک روز»، الکساندر، یک نویسندهی مشهور و موفق است که در واپسین روزهای زندگیاش آنچه را از سر گذرانده مرور میکند. مهمترین اتفاقی که برای الکساندر میافتد آشنایی غیرمنتظره با یک «کودک کار» است که از آلبانی و بهقصد کار کردن به یونان آمده است. ناگهان وظیفهی اخلاقی در جایی که قهرمان منتظرش نیست گریبان او را میگیرد و برخلاف انتظارش بهسادگی رهایش نمیکند. همانگونه که امانوئل کانت، در کتاب «بنیادگذاری فلسفهی اخلاق» میگوید وظیفهی اخلاقی «کمک به دیگران» یک وظیفهی ناقص است، به این معنا که اعتقاد به این مسئولیت نمیتواند نشاندهندهی تمامی افعال جزئی فرد معتقد باشد. تا کجا باید به دیگران کمک کرد؟ این تفاوتی آشکار دارد با وظیفهی «دروغ نگفتن» که وظیفهای کامل است و تا جزئیترین افعال را روشن میکند. «هرگز» نباید دروغ گفت، اما «همیشه» باید به دیگران کمک کرد؟ اگر اینطور باشد هر کس ممکن است با دادن صدقهای به کودکی که در چهارراه شیشهی ماشینش را دستمال میکشد گمان کند مسئولیت اخلاقیاش را انجام داده است. همانطور که الکساندر گمان میکند با فراری دادن کودک آلبانیایی از دست مأموران پلیس چنین کرده. اما وجدان او تلنگر میزند و چند بار از او میشنویم که «نمیتونم اینجا رهات کنم»!
آنجلوپولوس که در فیلم «چشماندازی در مه» هم به مضمون معصومیت و کودکی پرداخته است، اینجا نهایت معصومیت را در وجود این «کودک کار» آلبانیایی به تصویر میکشد تا حصار ابزار مدرن را کنار بزند. حصار ابزار مدرن در قرن بیستم اتومبیل بود؛ اتومبیل که مظهر سرعت و محصور بودن است. از پشت شیشهی اتومبیل بهسادگی میتوان کودکان کار را نظاره کرد و فقط بهاندازهی سبز شدن چراغ باید این غم را تحمل کنیم چون بعدش میشود با سرعت از این چراغ قرمز اخلاقی گریخت. میشود وظیفهی اخلاقی را با دادن یک اسکناس به کودکی که شیشهی ماشین را دستمال میکشد بازخرید! کودکان کار زشت و شرور به نظر میرسند اما آنجلوپولوس نهایت ظرافت و معصومیت را در این کودک کار به تصویر میکشد تا در سکانسی که پولدارها برای خریدن این بچهها صف میکشند کاتارسیس با قدرت تمام گریبان مخاطب غربی، مخاطب دارای امنیت و خانوادهی خوشبخت را بگیرد.
مسئولیت اخلاقی دو جلوهی دیگر هم در این فیلم نشان میدهد. آنجلوپولوس، الکساندر را در برابر وطن و عشق هم قرار میدهد. داستان شاعری که به میهن رجعت میکند تا کلمات را بخرد و شعر بگوید استعارهای از وظیفهی اخلاقی در برابر وطن، و تداعی گفتوگو با همسر درگذشته که خلاصه شدن ابدیت در یک روز را به الکساندر یادآوری میکند استعارهای از وظیفهی اخلاقی در برابر عشق است. این سه وظیفه را نه میتوان به تعویق انداخت و نه میتوان ناقص انجام داد.
مطالب مرتبط:
نقد و بررسی فیلم «ابدیت و یک روز»، ساخته «تئو آنجلوپولوس»