مجله میدان آزادی: یکی از اتفاقات خوب امسالِ موسیقی ایران برگزاری کنسرتهای یکی از بزرگترین آهنگسازان ایران بهخصوص در حوزه موسیقی فیلم یعنی استاد مجید انتظامی بود. این کنسرتها که با نام «همراه با خاطرهها» اجرا شد با استقبال مخاطبان تا نیمه دوم دیماه هم تمدید شد. فاطمه صادقی مقدم در یک ریویو روایت تجربهی خودش را از این کنسرت برای ما نوشته است که در ادامه میخوانید:
صدای دمام آمیخته با صدای سازهای بادی در گوشم میپیچد. برای زمان کوتاهی انگار از تمام دغدغهها و فکرهای دنیای بیرون خارج میشوم. مدتها بود چیزی این طور میخکوبم نکرده بود. آن هم صدایی قدیمی که بارها و بارها شنیدهام.
انتظار این لحظه را زیاد کشیده بودم و بارها آرزو کرده بودم در این صحنهی باشکوه حضور داشته باشم.
صدام دمام قلبم را به تپش وامیدارد و لحظهای صدای سوزناک گیتارها و ویولنها آرامتر میشود و مردی بلند میشود و در نیانبان میدمد. این لحظه انگار زمان متوقف میشود و تصاویر مانند فیلمی از جلوی چشمانم رد میشود:
صدا، صدای خرمشهر است، نیانبان یادآور مظلومیت خرمشهر و دمام صدای حماسهی خرمشهر.
به خودم میآیم و میبینم صورتم خیس از اشک است. انگار این موسیقی و این ارکستر رژهای دراماتیک از تمام شهیدان، ستمدیدگان و مردم صبور ایران است. ضرب دمام باز یادآور صلابت سردار سلیمانی و فرماندهانی است که پرکشیدند. و نفسهایی که در نیانبان، ترومپتها، هورنها دمیده میشود نفسهای کودکان و زنان گمشده در میان جمعیت کرمان است.
دستهای مجید انتظامی بالا و پایین میرود و صدای نالهی دلانگیزی از هرگوشهی صحنه بلند میشود و انگار هرکدام اسمی بر زبان دارند. دقایق و ثانیهها انگار به وسعت تاریخ و این سرزمین و تکتک نامها به درازا کشیده میشوند. درهم آمیختن انواع سازها، از سنتی تا مدرن در این ارکستر برای نظمی خاص و پدید آمدن هنری شگرف اتفاق میافتد. این نظم و این هنر آیینهایست از زیباییهای ملی ما، از شهرها و مکانها گرفته تا اسطورهها و رویدادهای تاریخی.
دوست دارم هر طور شده این ضربآهنگها، این نالههای حاصل از کشیده شدن دستها بر روی سیمها، این نفسهای به صدا تبدیل شده را به گوش تمام مردم برسانم. تا هرکس خودش و هویت و پیشینهاش را در این صداهای زیبا ببیند و لمس کند.
اما قطعهی دلنشین «حماسه خرمشهر» فقط یکی از قطعات زیبای این کنسرت بود. در این بزم مهمان خاطرههای دیگر هم بودیم و شناور در رویاها.
در رویای پیراهن یوسف، در سوز و گداز از کرخه تا راین و در هراس دوئل و ترن، غرق در هوای بچههای کوه آلپ، همچون دیوانهای که از قفس پرید!
هر کس که روی صحنه میآمد و با تقدیر استاد از صحنه خارج میشد، در جای خود هنرمندی متمایز بود. از آن کسی که در جزر و مد پیراهن یوسف سوتهای ماهرانه میزد تا سنتورنوازی که ضرب دستهایش یادآور تاریخ موسیقی ایران بود.
مجید انتظامی در کنسرت همراه با خاطرهها دفتر نوتهای موسیقیاش را ورق میزد و با هر ورق امروز و فردا را به چشم ما میآورد، او هرگز در گذشته نمانده است. شگفتانگیزترین قسمت ماجرا برایم وقتی است که چشمم به آن نوتها میافتد و نتیجهاش در اجرای نوازندگان، اینکه ذهن خلاق اوست که این سازها را با تمام اختلاف و با هر صدای بم و نازکی از هر فرهنگ و تاریخی این چنین به نظم و هماهنگی درآورده است.
اگر بخواهم از بیهمتایی او باز هم حرف بزنم، حرف بسیار است اما دومین وجه شگفتانگیز او در رهبری هنرمندانی است که هرکدام برای خود استادی در زمینهی خود هستند. همچون، رازمیک اوحانیان که خود سرپرست گروه کر بنیاد رودکی است.
و اما در پایان با اینکه انتظامی میگوید کارش نوشتن است نه سخن گفتن؛ انگار به جای تمام مردم ما و تمام غمها و شادیهای ما حرفی نو برای گفتن دارد. لحظات پایانی کنسرت قطعهای جدید نواخته میشود برای همدردی با شهدای کرمان و بازماندگانشان. این غم مردم و میهن را داشتن، بسیار برای من باارزش است. این به روز بودن در عین ماندگاری، باعث میشود تا از داشتن چنین هنرمندی در کشورم به خود ببالم.