مجله میدان آزادی: سینمای ایران، سکانسها و نقشهایی به یادماندنی از پدرهای ایرانی را بارها به خود دیدهاست؛ نقشهایی که در خاطرمان نقش بستهاند و با آنها و دیالوگهایشان خاطره داریم. در پرونده «پیراپدری» میخواهیم قابهایی از این پدران دوستداشتنی را ذیل یک ستون مجزا با عنوان «پدرهای محبوب سینمای ایران» مرور کنیم. اولین پدری که در این ستون سراغش میرویم پدرِ فیلم «روسری آبی» است. این یادداشت را خانم دکتر «مینو خانی»، پژوهشگر تاریخ هنر، نویسنده و مترجم حوزهی سینما نگاشتهاست.
عزتالله انتظامی و فاطمه معتمدآریا در فیلم روسری آبی
میدانید چرا وقتی قرار است به پدرهای سینمای ایران فکر کنیم آثار زیادی به ذهنمان نمیآید؟
چون در فیلمها همیشه این مادرها هستند که برجسته میشوند، این مادرها هستند که نقششان، مهرشان، عشقشان بیشتر دیده میشود، حس میشود، درک میشود. حس پدرانه همیشه در پس و پشت حس مادرانه پنهان میشود؛ همچون در زندگی. پدرها در فیلمها هم کمتر حرف میزنند، کمتر احساساتشان را بروز میدهند، کمتر از زحماتی که میکشند حرف میزنند؛ همچون در زندگی.
وقتی قرار شد دربارهی نقش یک پدر در سینمای ایران بنویسم، فیلمهای کارگردانهای محبوبم را مرور کردم. بعد از دایییونس «بوی پیراهن یوسف» اولین نقشی که به ذهنم آمد، پدرِ «روسری آبی» بود. البته که عاشقانهی «روسری آبی» در نظر اول کمتر نقش یک پدر را به ذهن میآورد، ولی رسول رحمانی، صاحب کارخانهی تولید رب گوجهفرنگی با بازی همیشه بینظیر استاد عزتالله انتظامی یکی از پدرهای بهیادماندنی سینمای ایران است.
رسول رحمانی یک پدر است حتی وقتی عاشق میشود. وقتی به نوبر توجه میکند، حس پدرانه دارد. وقتی به او دل میبازد، پدرانه و حمایتگرانه دل میبازد. پدرانه، همسر میشود. شاید چون پدرِ عاشقی است، عاشق خوبی هم میشود. رسول رحمانی گرچه از دختران خود دلشکسته است، عاشقانه از مهر پدرانهاش حرف میزند: «برای بزرگ کردن شماها از جونم مایه گذاشتم، من شماها رو روی تخم چشمم بزرگ کردم...» (نقل به مضمون از سکانس آخر فیلم «روسری آبی»). وقتی این حرفها را میزند اشک در چشمهایش کمین کرده، همین الان است که سرریز شود؛ هم از خشم، هم از عشق. عشق به دخترها و عشق به نوبر.
رسول رحمانی یکی از پدرهای همیشهی روزگار ماست که فرزندانشان را روی تخم چشمشان بزرگ کردهاند و در روزگار پیری، تنهایی را به جان تحمل میکنند، اما عشق بیاجازه وارد میشود، جا خوش میکند و روح تازه میدمد. رسول رحمانی به ما یادآور میشود که به پدرهای تنهایمان بیشتر فکر کنیم، آنها که «هنوز زندهاند، هنوز نفس میکشند».