مجله میدان آزادی: در بخش دوم از گزارش «در خدمت و خیانت نمایشگاه کتاب تهران» به سراغ خانم «معصومه توکلی» معلم و مروج کتابخوانی و آقای «سعید مکرمی» مدیر انتشارات و کتابفروشی «اسم» رفتهایم تا از دیدگاهشان درباره برپایی نمایشگاه کتاب تهران مطلع شویم. این گزارش را در صفحهی ششم پروندهی «اردیبهشت کاغذی» بخوانید:
«سعید مکرمی» مدیر انتشارات و کتابفروشی «اسم»
یک.
باید در منطق مواجهه با پدیدههایی مانند نمایشگاه بازنگری کرد
معمولاً وقتی میخواهیم پدیدههای فرهنگی را بررسی کنیم کاملاً رخدادگونه با آن مواجه میشویم؛ یعنی توجه نداریم که در چه بستری واقع شده و چه پسزمینهای و چه سیری داشته است. از این مهمتر اینکه تأثیر پدیدههای دیگر بر این رخداد را هم نادیده میگیریم. وقتی به ایام نمایشگاه نزدیک میشویم مشغلهی ذهنی همه این میشود که ما نمایشگاه داریم یا فروشگاه؟ هر کسی از ظنّ خودش پاسخی به این سؤال میدهد و تا سال بعد دیگر سراغش نمیرود.
مقایسهی نمایشگاه کتاب تهران با نمایشگاه کتاب فرانکفورت یا بولونیا اشتباه است. اینها هر کدام در نظام های فرهنگی جداگانهای قرار دارند. اقتضائات و ضرورت شکلگیری متفاوتی هم دارند. این را میگویم چون بستر بسیاری انتقادات به نمایشگاه تهران مقایسهاش با نمایشگاه فرانکفورت است. صنعت نشر ما با اروپا تفاوت دارد. ما اصلاً هنوز نشر را به صنعت تبدیل نکردهایم. زنجیرهی ارزش نشر در اروپا و ایران متفاوت است. در اروپا و آمریکا آژانسهای ادبی داریم که از رابطه بین ناشر و نویسنده را شکل می دهند. یعنی آنجا نویسنده به شیوهی ایران با ناشر مواجه نیست؛ بلکه آژانسها با ناشران مواجه هستند و برای نویسنده ناشر پیدا میکنند. پس در این سیستم مذاکرهی آژانس با ناشر، آژانس با نویسنده، ناشر با آژانس یا مستقیم با خود ناشر برای خرید کپی رایت و... معنا پیدا میکند. در حوزهی نشر و کتاب ایران اینقدر کنشگر نداریم که مذاکره بین اینها نیازمند یک رویداد باشد. در ایران، نشر، صنعت نیست چون یکی از مهمترین مسائلی که صنعت را توسعه میدهد قوانین و آییننامهها و اسلوبی است که تکرار آن پدیده را برای ما ممکن میکند. ما حتی دولت به دولت نحوهی برگزاری متفاوتی برای نمایشگاه کتاب را تجربه میکنیم. نمایشگاه، مدیر کل به مدیر کل متفاوت میشود و این یعنی ما با چیز ثابتی مواجه نیستیم. برای همین اقتضائات نمایشگاه ی مانند فرانکفورت با نمایشگاه کتاب تهران متفاوت است و نمیتوانیم عینا آن را در ایران کپی کنیم.
برخی افراد که بر بعد فروشگاه نبودن نمایشگاه کتاب و صرفاً نمایشگاه بودنش تأکید دارند، این را در مقایسه با نمایشگاهی مثل نمایشگاه فرانکفورت میگویند و این قیاس از اساس اشتباه است.
دو.
خلأ نمایشگاه کتاب را چه چیز پر میکند؟ به عبارت دیگر آیا نمایشگاه کتاب مفید است؟
نمایشگاه کتاب تهران بزرگترین رویداد فرهنگی کشور است که طی ده روز، جمعیت زیاد و متنوعی را میزبانی میکند.
تاکنون بیش از ۱۰ هزار مجوز ناشر صادر شده است؛ اما نکته قابل توجه این است که آمار مشارکت کتابفروشان در رویدادهای فصلی خانهی کتاب در بهترین حالت هزار و صد کتابفروش بوده است. حالا با احتساب مشکلات آماری این عدد را هزار و پانصد بگیریم. آیا نیاز آن تعداد تولیدکنندهی کتاب با این مقدار عرضهکننده تطبیق دارد؟ آیا اساساً تولیدکنندهها فرصتی برای عرضهی کتابهایشان دارند؟
حالا اگر نسبت سرانهی جمعیت در هر شهر و استان را با تعداد کتابفروشیها بسنجید، به اعداد بسیار عجیب و غریبتری میرسید. در بهترین حالت ما برای هر هشتاد هزار نفر یک کتابفروشی شصت متری و در بدترین حالت برای چهارصد هزار نفر این متراژ کتابفروشی را داریم. پس اصلاً صنعت نشر و توزیع در ایران شکل نگرفته است. برای بسیاری از ناشران کوچک و خارج از مرکز، تنها فرصت تبلیغات و جذب نقدینگی و عرضه آثارشان، نمایشگاه کتاب است. یکی از ویژگیهای حکومت مدرن تنظیمگری است. وقتی بخشی از صنعت بزرگ میشود و میتواند بقیه را در خود ببلعد، دولت اینجا وارد میشود تا از بنگاههای کوچک مراقبت کند که توسط بنگاههای بزرگ بلعیده نشوند. ما هم نباید اجازه دهیم که ناشران کوچک توسط ناشران بزرگ بلعیده شوند. ناشر بزرگ سرمایه لازم برای جذب نویسنده و مخاطب را دارد. اما نمایشگاه کتاب برای ناشران کوچک بزرگترین ملجأ است و دولت نمیتواند این را تعطیل کند. ضمن اینکه طبق آمار خانهی کتاب در سال حداقل پنجاه هزار عنوان کتاب چاپ میشود و مگر یک کتابفروشی نهایتاً صد متری چند عنوان از این حجم از تولید را میتواند عرضه کند؟ فقط پرسروصداها و پرفروشها را ویترین میکند. نمایشگاه فرصتی است که یک ناشر تمام کتابهایش را و نه فقط پرفروشها را، عرضه کند. پس نمایشگاه خلأ دسترسی و نقص توزیع را پر میکند.
سه.
مسئلهی نقدینگی
یا
نمایشگاه کتاب تهران را چه چیز از سکه میاندازد؟
بزرگترین معضلی که صنعت نشر ما را زمینگیر میکند مسائل اقتصادی است. یک ناشر از زمانی که شروع میکند با نویسنده قرارداد میبندد و هزینههای چاپ و نشر را گردن میگیرد، در بهترین حالت اگر تمام نسخههایش را بفروشد هجده تا بیست و چهار ماه بعد به پولش میرسد. این بهترین حالت است. بهجز این، ناشر باید پول کاغذ و ویراستار و صفحهآرا و طراح جلد و... را نقد بدهد. حالا آیا کتاب فروش برود یا نرود! اینجاست که ناشر باید از فرصت فروش نقدی نمایشگاه هم استفاده کند. اینجا البته کتابفروشان هم اعتراض دارند که نمایشگاه کتاب تهران دارد چرخهی نشر در ایران را زمینگیر میکند. این حرف در عالم رویا درست است اما در جغرافیای ما درست نیست. پس نمایشگاه ۱. برای ناشران کوچک فرصت ایجاد میکند، ۲. برای فروش تمام کتابهای یک نشر فرصت ایجاد میکند و ۳. بخشی از نقدینگی ناشر را تأمین میکند تا ناشر بتواند به حیاتش ادامه بدهد.
حالا آیا فقط همین ده روز نمایشگاه اعتراضات را برمیانگیزد؟ نه! اتفاقاتی که مثل گوشواره به نمایشگاه آویزان شدهاند عامل اعتراضاتاند؛ مثل سعی و خطای وزارت ارشاد در برگزاری نمایشگاههای استانی بلافاصله بعد از نمایشگاه بینالمللی. در تهران با توجه به تعدد کتابفروشیها این موضوع قابل هضم است، اما در شهر کوچکی که یک کتابفروشی دارد این اتفاق عامل ضرر زدن به آن کتابفروشی است.
نکتهی دوم طرحهای فصلی حمایت از کتابفروشیهاست که تعطیل شد و بهجای آن طرح خرید از سامانه مجازی کتابفروشیها آمد که چندان از آن استقبال نشد. با یارانهای که ارشاد داد، در کشور حولوحوش دویست کتابفروشی در این طرح شرکت کردند. خیلی از کتابفروشیهای بزرگ تهران و ایران در آن شرکت نکردند. باید بررسی کرد که سامانهی حمایت از کتابفروشیها که ارشاد ایجاد کرد و کتابفروشها استقبال نکردند چه مشکلی دارد.
برگزاری نمایشگاه مجازی هم موضوع دیگری است. در نمایشگاه امسال فروش حضوری، فروش مجازی و طرح خرید از سامانه از کتابفروشیها همزمان برگزار میشود و این آن چیزی است که بدنهی صنعت نشر و زیستبوم کتابفروشیهای ایران را آسیبپذیرتر میکند؛ تصمیمگیریهایی که گریبان تصمیمگیرندگان را نمیگیرد، مدیرانی که میآیند و میروند و تبعات تصمیماتشان التهابآفرین است و گریبان فعالان صنعت نشر را میگیرد. این است که فضا را برای ناشران و کتابفروشان سختتر میکند، اگر نه اگر فقط نمایشگاه کتاب تهران باشد که واقعاً یک رویداد بزرگ فرهنگی است. من خودم زمانی منتقد این رویداد بودم، اما الان رویکرد قبل را ندارم. چون نمایشگاه کتاب تهران اساساً از جهت وقوع یک اتفاق بزرگ فرهنگی در کشور، خود یک پدیده است! ولی تأکید میکنم که فقط نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران و نه ملحقاتی که به آن آویزان میشوند .
«معصومه توکلی» معلم و مروج کتابخوانی:
نمایشگاه یا فروشگاه کتاب؟
من فکر میکنم این سؤال به پژوهش نیاز دارد؛ بهخصوص باید از دو گروه یعنی ناشران و کتابفروشان پرسید. آنچه که من بنا بر گزارش دوستان کتابفروش میدانم این است که در ده روز نمایشگاه و حتی تا یک ماه و دو ماه بعد از آن فروششان به یکششم تنزل پیدا میکند. قطعاً این یک ضرر آشکار برای کتابفروشیهاست و نمیتوان انکار کرد که ضرر به آنها ضرر به کل بازار کتاب است. اما اگر به نمایشگاه کتاب بهعنوان یک رویداد فرهنگی و نه یک فروشگاه بزرگ نگاه شود، میتواند مزایا و منافعی داشته باشد؛ بهخصوص برای خوانندگان. از این جهت که در یک محیط بزرگ با ناشران زیادی روبهرو میشوند. مخاطبان تهرانی میتوانند ناشران شهرهای دیگر را ببینند و ناشران تهرانی این فرصت را دارند که با مخاطبان شهرهای دیگر گفتوگو کنند. میشود کتابهای ناشران دولتی را که در توزیع مشکل جدی دارند در نمایشگاه دید و تورق کرد. حتی من و امثال من هم که در طول سال در فضای کتاب نفس میکشیم، در گوشه و کنار نمایشگاه عنوانهایی به چشممان میخورد که هیچ جور دیگری جز از طریق عرضه در نمایشگاه امکان دسترسی و خرید آنها را نداریم. بهنظرم باید به نمایشگاه بهعنوان یک رویداد فرهنگی بنگریم. یعنی مخاطبان فکر نکنند نمایشگاه برای این است که کل کتابهای تابستان -یا حتی سالشان!- را از اینجا بخرند. اصولاً اهل کتاب برای خود یک جیره یا سبد خرید کتاب دارند. میشود از آنها خواهش کرد همان مقداری را که برنامهی اردیبهشتشان است از نمایشگاه بخرند یا حتی نیمی از آن را! و باقی را از همان کتابفروشیهای سطح شهر تهیه کنند. به هر حال باید از کتابفروشیها بهعنوان یاران همیشگی خودشان مراقبت کنند! نهایتاً من گمان میکنم باید کتابهایی را از نمایشگاه کتاب خرید که در شرایط عادی دسترسی به آنها دشوار است. مثلاً تهیهی بعضی از کتابهای پژوهشگاهها در تمام طول سال سخت است یا مثلاً خرید کتاب از ناشران غیرتهرانی هم دشواریهایی دارد.
گمان میکنم فرصت حضور در نمایشگاه بیشتر باید برای این باشد که با ناشران تعامل کنیم؛ کاری که خوانندگان مسئول همواره با نوشتن یادداشت، مرور و چیزهایی مثل این و انتشارشان در صفحههای مجازی شخصی یا عمومی انجام میدهند. اما نمایشگاه فرصت یک ارتباط بیواسطه با ناشر و گاه با پدیدآورنده را در اختیار ما میگذارد و میشود عناوینی را که در طول سال از چشممان پنهان مانده در روزهای نمایشگاه ببینیم.
به فرجام من به کسی توصیه نمیکنم نمایشگاه نرود اما گزارش دوستان کتابفروشم را بازگو میکنم که به سبب برگزاری نمایشگاه چرخ کسبوکارشان ده روز تا حتی سه ماه نمیچرخد. ما باید نمایشگاه کتاب را به عنوانش برگردانیم؛ یعنی «نمایشگاه کتاب» و نه «فروشگاه کتاب»! فروشگاه خیلی بزرگی که اولین سهم هر کس از آن میتواند گیجی و خستگی باشد.